پژوهش های پیشین در مورد بررسی رابطه رفتار دینی ... |
۲-۱-۱۵- تعریف دین :
دین ازالفاظی است که بسیار بر زبان ها جاری می شود ومعمولاً به کسی دیندارگفته می شود که خدایی برای جهان اثبات کند وبرای خشنودی اواعمال مخصوصی را انجام دهد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
ممکن است در هر اجتماعی وملتی ، که به موجب قانون وظایف هرفرد اجتماع معین شده به آن عمل می کنند. تصورمی شود که دیگراحتیاجی به دین نخواهد بود ولی با دقت وتأمل دراحکام ومقررات اسلامی خلاف این معنی ثابت می شود، زیرا دین اسلام به نیایش وستایش خدا نپرداخته بلکه برای کلیه شئون فردی و اجتماعی انسان دستورهای جامع ومقررات مخصوصی وضع فرموده است. وجهان پهناور و بشریت را به نحو حیرتآوری بررسی نموده نسبت به حرکات و سکنات فردی واجتماعی انسان، مقررات مناسبی وضع کرده است والبته چنین دینی را جنبه تشریفاتی نمی شود داد .دین دراصطلاح قرآن همان روش زندگی است که انسان گریزی ازآن ندارد وفرقی که میان دین ویک قانون اجتماعی می توان یافت این است که دین ازناحیه خدای متعال است وقانون اجتماعی مولد افکارمردم وبه عبار دیگردین میان زندگی اجتماعی مردم وپرستش خدای متعال وفرمانبرداری ازوی پیوند می دهد ولی در قانون اجتماعی اهتمامی به این پیوستگی نیست .(طباطبائی ،۱۳۵۶: ۶)
واژه دین درلغت به معنای کیش ، آیین ،طریقت وشریعت ودراصطلاح عبارت است ازمجموعه اصول ، قواعد، احکام و دستوراتی که ازسوی خداوند به انسان داده شده است به عبارت دیگردین شامل گزارههای توصیفی وتجویزی است وسه عنصراساسی دارد:
الف: شناخت: نخستین عنصرموثردردینداری وتدین علم به اصول وقواعد ضروری دین است فرد متدین باید گزاره های دینی را ازطریق استدلال وبرهان عقلی دریافت کند، مانند توصیف اینکه « الله آفریننده جهان است» یا« خدا یکی است»
ب: ایمان : عنصردوم دردین ، التزام قلبی است به باورها واصول مسلم دینی است. به کسی که به خداوند اعتقاد قلبی ندارد متدین نمی گویند ریشه تمام ارزشهای اخلاقی ،ایمان به گزاره های دینی است وایمان مبتنی برشناخت ومعرفت است به گونه ای که هرچه معرفت کاملترشود، ایمان قوی ترمی گردد. البته علم وشناخت ، شرط کافی برای ایمان نیست بلکه شرط لازم آن است . عنصراراده وگرایش باطنی به باورهای دینی جزء دیگری ازایمان است .
ج: عمل: عنصرسوم : در دین عمل به گزارهای تجویزی واحکام دینی است یعنی فرد باورهای دینی اش را در مرحله عمل نیزآشکارسازد.
عملی از نظر اسلام ارزشمند است که ناشی از ایمان راسخ به اصول دین و ارزشهای مذهبی باشد (یوسفیان،۱۳۸۶: ۱۲)
دین فقط وسیله تشخیص خوبیها و بدیها نیست،بلکه نیل به خوبیها و اجتناب ازبدیهاست.(علوی، ۱۳۸۷: ۱۳۷)
دین صرفاً اعتقاد به یک سلسله امورنظری نیست بلکه عمل به یک سلسله فرائض نیزهست واین عمل؛ ورزیدگی وآمادگی تدریجی می خواهد وخانواده جایی است که این آمادگی برای عمل را به تدریج در فرد مسلمان ایجاد می کند. سنتهای الهی دردرجه اول ازطریق خانواده است که درطی تاریخ از نسلی به نسل دیگر انتقال می یابد . خانواده بستر سیر رودخانه فرهنگ ، علمی اسلامی است .تداوم خانواده ها از نسلها به زنجیری می ماند که تصال آن ، انتقال سنتها و آداب و اعمال اسلامی را میسر می سازد . اگر کسی از تاثیر خانواده و پرورش عملی اسلامی بی بهره مانده باشد برای مسلمان بودن راه دشوار و درازی در پیش دارد. آیا نمی شود گفت که یکی از اسرار این همه سفارش که در اسلام نیبت به احترام به پدر ومادر به عمل آمده این است که اطاعت فرزندان از پدر ومادربنیاد خانواده را استوار تر می سازد و حلقه های آن زنجیر ی را که وسیله انتقال سنن اسلامی است محکم می کند . کودکان درخانواده به تدریج ، هسته آآآآبلبللبلقلافافا آهسته و پیوسته با شریعت اسلامی آشنا می شوند و با اعمال وفرائض دینی خومی گیرند و نا خود آگاه آموزش می بینند .این آموزش که در محیط خانواده صورت می گیرد. با آموزش که در دبستان و دبیرستان از طریق کتاب و کلاس معلم حاصل می شود فرق بسیار دار د . در کلاس معلم ، که شاگرد با او پیوندی طبیعی ندارد . معلم پشت میز می ایستد و حرف می زند و شاگردان گوش می کنند. اما در خانه این ترتیب رسمی وجود ندارد، پدر ومادر در همان حالی که در کنار اطفال خود به سر میبرند به نحو طبیعی براساس بینش خاص خود ، زندگانی می کنند و رفتار و سلوک مشخص از خود نشان می دهند این آموزش از راه حرف زدن صورت نمی گیرد بلکه والدین بی آنکه اصولاً و قصد آموختن چیزی به کسی داشته باشند برای خود عمل می کنند و به انجام فعالیت خود می پردازند و کودکان بامشاهده کردار آنان آهسته آهسته همان نحو کردار را می پذیرند و به همان آداب و سنن متأدب می شوند . اگر این سخن سعدی را که :
«دو صد گفته چون نیم کردار نیست ، به تفاوت تأثیر گفتار وکردار در آموزش تفسیر کنیم سخن گزافی نگفته ایم .(حداد عادل ،۱۳۵۹: ۱۲-۱۱)
۱- مؤلفه اعتقادی وفکری :
یکی از دگرگونی هایی که باید درتدین فرد رخ دهد ، این است که وی اعتقادات خاصی درباره جهان بیابد، مانند اعتقاد به وجود وحدانیت خدا ، اعتقاد به معاد ونبوت ونظیرآن. در این مؤلفه ملاحظات روشنی نهفته است ، یعنی پیداشدن این اعتقاد درفرد ، باید به صورتی انجام شود که وی آنها را فهمیده باشد وبا روشن بینی نسبت به آنها متقاعد شده باشد. با نظربه همین نکته گفته میشود که عقاید تحقیقی است ، نه تقلیدی . البته روشن بینی هم به لحاظ افراد وهم به لحاظ اعصار، امری نسبی است تا آنجا که به افراد مربوط می شود آنها با هم متفاوت هستند ،چه به لحاظ مرتبه دانشی وچه به لحاظ میزان فهم .
با این حال درسطوح مختلف وحتی درعامی ترین مردم، روشن بینی نسبت به عقاید، به درجات مختلف، می تواند وجود داشته باشد.
۲- مؤلفه تجربه درونی :
مؤلفه دوم درتدین ، تجربه درونی است ، درتجربه درونی ، عنصرعاطفه ، بروز وظهورچشمگیری دارد، تجربه درونی حکایت ازالتهاب وهیجانهای درونی در انسان دارد، شخصی که دین دارمی شودلازم است یک رشته هیجانهای درونی را تجربه کند که به طورغالب درارتباط با مبدأ جهان یعنی خداوند ظهور میکند مفاهیمی مانند رجاء، کفر، توکل ودعا که درادیان مختلف ودراسلام وجود دارد، ناظر به همین تجربیات درونی است البته اصل این تجربه ها اختصاص به دین ندارد بلکه با انسانیت آدمی گره خوردهاند، هرجا انسانی هست این تجربیات درونی در وی وجود دارد. اضطراب، امید، خوف، اموری بشری است اما درتدین ، محورآنها با مبدأ هستی و وجود خداوند تنظیم می شود .
۳- مؤلفه التزام درونی :
مؤلفه سوم درتدین ، التزام درونی است تفاوت التزام درونی با تجربه درونی دراین است که اصل عاطفه وهیجان درتجربه درونی ، حضوروبروزچشمگیری دارد ، اما درالتزام ، عنصرانتخاب بارز است ، التزام درونی، متضمن انتخاب نسبت به چیزی وپایبندی نسبت به آن است . یکی ازلوازم متدین شدن ظهور و بروز این بعد در درون انسان است یعنی فرد باید نسبت به خدا وآنچه خدا ازاو می خواهد التزام درونی پیدا کند. عنصرالتزام ،به نحو بارزی در مفهوم ایمان لحاظ شده است . ایمان نیزیک وضعیت درونی است که در آن انتخاب و گزینش وجود دارد . ازاین جهت است که ایمان آوردنی است چنانکه کفر نیز ورزیدنی است .
۴- مؤلفه عمل :
سرانجام ، آخرین عنصرتدین عمل است . فرد متدین کسی است که به مقتضای اعتقادات وایمان خود اقدام به انجام اعمالی می کند . تکرار« الَذین آمَنوا وَعَمِلوا» : درآیات فراوانی ازقرآن نشان می دهد که لازم است فرد متدین اعمال خاصی را انجام دهد. این اعمال ، اعم ازکردارعبادی ، اخلاقی واجتماعی است .
بنابراین فردی متدین است که دارای چهارویژگی : اعتقادات، تجربه درونی ، التزام درونی وعمل را داشته باشد اگرکسی یکی ازاین ویژگی ها را دارا نباشد ، به همان میزان دردینی بودن وی کاستی وجود خواهد داشت. ( باقری،۱۳۸۶ : ۷۰-۶۸)
۲-۱-۱۶- مفهوم تربیت :
مفهوم تربیت، درحوزه های مختلفی چون تربیت سیاسی ، تربیت اجتماعی وتربیت اخلاقی بکارمی رود. تربیت دینی نیزیکی از موارد کاربرد این کلمه است.هم دراین حوزه وهم درسایرحوزهها، باید بکارگیری این مفهوم دقت کرد ووجه تمایزآن را ازاموری مشخص کرد که نه تربیت بلکه شبه تربیت هستند هنگامی که مفهوم تربیت بکارمی رود ، تصویری غالب ومجملی که در اذهان شکل می گیرد، این است : «ایجاد تغییرات مطلوب در نسل جدید» . اما باید دید آیا این تصوربرای اینکه هم تربیت را مشخص کند وهم آن را از شبه تربیت متمایز سازد کافی است؟ پاسخ این سئوال منفی است، زیرا تصورمذکور، یعنی «ایجاد تغییرات مطلوب درنسل جدید» می تواند به طریقه های مختلفی صورت گیرد وچنین نیست که این طریقه ها به لحاظ تربیتی همه قابل قبول باشد . به عبارت دیگرمفهوم تربیت ، تنها به ایجاد رفتارها ، حالت ها وافکارمعینی درافراد محدود نمی شود بلکه نحوه ایجاد آنها نیزدرمفهوم تربیت ملحوظ است. ملاحظههای روشی را نمی توان از مفهوم تربیت برکنار دانست. مفهوم تربیت آنقدر انعطافپذیر نیست که ما را ازلحاظ روشی ، محدود به حدودی نکند. دسته کم می توان سه مورد بارز برای شبه تربیت ذکرکرد.این سه مورد عبارتند از: عادت، تلقین وتربیت. این سه شبه تربیت، ملاحظههای روشی خاصی را ایجاب می کنند که هیچ یک بطور دقیق با تربیت منطبق نیست.
به کمک عادت تلقین وتحمیل می توانیم تغییراتی را که ازنظرما مطلوب است درافراد ایجاد کنیم . این تغییرات ایجاد شده ، هرچند مطلوب اند، اما ازآنجا که با ملاحظه های روشی خاصی همراهند ، تربیت محسوب نمی شوند.
عادت بر« تکرار» استواراست. ازطریق فراهم کردن شرایط تکراریک رفتار( مانند نمازخواندن) می توان آن را در فردی تثبیت کرد. دراینجا هرچند توانسته ایم تغییرات مطلوب را ایجاد کنیم اما با نظربه ویژگیهای تربیت زیرمورد بحث قرارخواهد گرفت ، نمی توان آن را تربیت دانست . همچنین می توان ازطریق تلقین ، تغییرات مورد نظررا درکسی ایجاد کرد. تلقین بر «هیبت» استواراست . هنگامی که کسی سخن یا اندیشه ای را نه به سبب استواری ومعقولیت آن ، بلکه تنها به دلیل هیبت گوینده آن می پذیرد وتن به تلقین سپرده است. سرانجام می توان ازتحمیل نیزبرای ایجاد تغییرات مورد نظراستفاده کرد. تحمیل آشکارا بر« زور» استواراست . با وا داشتن افراد به کاری ومجازات کردن آنها درصورت تخلف نیزمی توان شاهد انجام آن کارتوسط آنها بود ، اما تحمیل نیز تربیت نیست ، عادت، تلقین وتحمیل، هرسه شبه تربیتند ونباید آنها را با تربیت اشتباه کرد. البته ممکن است گاهی استفاده ازاین سه طریقه، درجریان تربیت صورت پذیرد. آیا به این دلیل که تمهید مقدمه برای تربیت باشند ویا ازاین روکه موجب نجات فرد درلحظه و موقعیتی خطیرشوند. آنچه در اینجا نفی میشود نه این صورتهای اجتنابناپذیری یا جانبی، بلکه این تصوراست که هریک ازسر روش مذکور،(عادت، تلقین و تحمیل) چون بنیان وپیکره اصلی تربیت محسوب شود. تا در اینجا در حقیقت، بحث سلبی ومنفی بود به این معنا که تربیت چه چیز نیست. اکنون به صورت ایجابی باید بنگریم که تربیت چیست ووجود چه عناصری در آن لازم است؟
به عبارت دیگرباید دید که ایجاد تغییرات مطلوب درنسل نو درچه صورتی تربیت محسوب می شود؟ در مقام پاسخ به این سئوال از چهار مؤلفه یا مشخصه بارز برای تربیت سخن گفته می شود.
۱-مؤلفه تبیین:
هرگاه ایجاد تغییرات مطلوب به لحاظ روشی چنان باشد که با تبیین همراه شود ، نخستین خصیصه تربیت آشکارشده است. مراد از تبیین این است که فرد، خود نسبت به تغییراتی که قراراست درونی ایجاد شود بصیرت وآگاهی یابد به این ترتیب، مربی تنها به ایجاد تغییر در رفتار وحالتهای فرد نمیپردازد بلکه باید علاوه برآن بینشی در فرد نسبت به این تغییرات فراهم آورد. این مؤلفه ، تربیت را ازشبه تربیت تفکیک می کند در موارد سه گانه شبه تربیت وجود عنصرتبیین ضروری نیست. نه عادت ، نه تلقین ونه تحمیل، هیچ یک مستلزم فراهم آوردن تبیین برای فرد نیست وبطورمثال اگرتغییرمطلوب ما، نماز خواندن باشد به کارگیری شیوه های تکرار، تلقین یا تحمیل برای این امرهیچ یک مستلزم تبیین نیست. به عبارت دیگرسخنی دراین مورد به میان نخواهد آمد که نمازبرای چه خوانده می شود و چرا نماز خواندن برفرد واجب شده است؟ درعادت تلقین وتحمیل تنها شرایطی را ایجاد می کنیم که فرد در معرض کاری قرارگیرد وآن را انجام دهد، اما لازمه تربیت آن است که تغییرات مورد نظر، منطق و ماهیتش برای فرد روشن شود. به بیان دیگر، تربیت چرا برداراست وچرایی نه به صورت انفعالی بلکه به شکل فعال انجام می شودیعنی ما منتظرنمی شویم بلکه به شکل فعال انجام می شود یعنی ما منتظرنمی شویم که برای فرد سئوالی پیش آید بلکه خود جریان تربیت متضمن تبیین است.
۲-مؤلفه معیار:
دومین مؤلفه اساسی درتربیت به دست دادن معیارهاست. به عبارتی می توان گفت که این عنصردرواقع بسط مؤلفه پیشین یعنی تبیین است . دامنه تبیین ازروشن ساختن دلیل وحکمت یک رفتاریا حالت معین تا به دست دادن ، قواعد معیارهای کلی ، گسترش می یابد آنچه درمؤلفه پیش مطرح بود بیشترناظربه نکته اول یعنی اول روشن کردن دلیل وحکمت . رفتاریا حالت معینی است که می خواهیم آن را درفرد ایجاد کنیم اما درمؤلفه دوم ، قواعد کلی مورد نظراست. قواعد ومعیارها ، همچون فرمول های انتزاعی هستند که اعمال و رفتارها را برحسب آنها می سنجیم معیارها می توانند هروضعیت مطلوب یا نامطلوب را درجریان تربیت مشخص کنند.
تربیت، مستلزم گذاشتن معیارها دراختیارمتربی است . وی نه تنها باید دلیل وحکمت رفتاریا حالتی را که در وی پدید می آید ، بداند بلکه باید قواعد کلی امورمطلوب ونامطلوب را درجریان تربیت بشناسد تا امکان ارزیابی برای وی فراهم شود. معیارشاخص ، رفتارمطلوب یا نامطلوب را معرفی می کند که ما میتوانیم آن رفتاررا درهرجایی که اتفاق می افتد بازشناسی کنیم ، معیاربا توجه به کلیتی که دارد به ما کمک می کند که وضعیت مطلوب یا نامطلوب را چه درنزد خود وچه درنزد دیگران وحتی مربی بازشناسی کنیم این مؤلفه نیزتربیت را ازشبه تربیت متمایز می کند در عادت، تلقین وتحمیل، معیار بدست نمی آید وضرورتی برای این کاروجود ندارد بلکه ممکن است در مواردی حتی احرازی برای مخفی نگه داشتن قواعد و معیارها یا راز و رمزها هم صورت پذیرد. به عنوان مثال در تلقین که برهیبت وهیمنه تلقین کننده استواراست مطلوب آن است که چهره وی همواره درهاله ای ازابهام وشکوه ناشی ازابهام قرارداشته باشد. این پشتوانه اصلی تلقین است ونمی توان ونباید آن را با روش تبیین ازمیان برد. اما تربیت ایجاب می کند که تبیین وبه دست دادن معیارها صورت پذیرد زیرا آنچه پشتوانه تربیت است همین روشن بینی وبصیرت درمتربی است . درجریان تربیت چیزی میان مربی ومتربی پنهان نیست معیارها به صورت متقابل بیان می شود وفرد ازآنها اطلاع می یابد.
۳-مؤلفه تحرک درونی :
سومین مؤلفه انسانی درمفهوم تربیت ، تحرک درونی درفرد متربی است درعادت دادن ، تلقین وتحمیل به وضوح مشخص است که موتورحرکت دربیرون ازفرد قراردارد واو به یک ظرف توخالی شبیه است که قرار است چیزی درآن بریزیم ازاین رو مادام که الزام وتلقین ازبیرون جریان دارد ویا شرایط تکراررفتارمورد نظر فراهم است رفتارمذکورصورت می پذیرد درمقابل تربیت فرآیندی است که درآن، فرد انگیزه های عمل خود را درخود ، به نحو روشن وبارزملاحظه می کند . به بیان تمثیلی می توان گفت ، تفاوت تربیت با شبه تربیت ، مانند تفاوت جوشیدن چشمه با پرکردن استخری ازآب است. این هردو ازآب برخوردارند اما تفاوت درنوع برخورداری است. برخورداری ازدرون وبرخورداری ازبیرون. تربیت فرآیندی است که درآن سرانجام باید دردرون فرد تحولی رخ دهد واوبا انگیزه روشن بداند که چگونه رفتارکند چگونه فکرکند وچه ویژگی هایی داشته باشد.
۴-مؤلفه نقاّدی :
با وجود سه مشخصه پیشین ، انتظارمشخصه چهارمی را می توان داشت .
هنگامی که تربیت مستلزم تبیین، به دست دادن معیارها وحرکت درونی استواربود ، بطور طبیعی مشخصه چهارمی یعنی نقاّدی، آشکارمی شود. براین اساس، یکی ازلوازم قطعی جریان تربیت، ظهورنقد نقاّدی است ، بخصوص ازناحیه متربی نسبت به مربی است. هنگامی که متربی حکمت اعمال ورفتارهای مطلوب درتربیت را شناخت ومعیارها را بازشناخت وخود نیز انگیزه درونی درحرکت خویش داشت، آمادگی نقاّدی نسبت به مربی وبطورکلی، نسل گذشته خواهد داشت به ویژه معیارها دراین امرنقش بارزی دارند ، زیرا آنها را می توان درهر موردی به کارگرفت و برحسب مطابقت موقعیت ها، با آنها به ارزیابی و داوری پرداخت . در این میان ، فرقی میان مربی ومتربی نیست . مربی ونسل تربیت کننده هم مشمول این قاعده است این ویژگی نیز تربیت را از شبه تربیت جدا می کند و در عادت، تلقین و تحمیل، چون معیاربدست داده نمی شود ، امکان نقد میسرنیست . نقاّدی یکی از مشخصه های مهم فرایند تربیت تلقی میشود زیرا میتواند یکی از پارادوکسهای جریان تربیت را رفع کند این پارادوکس به نحوزیرقابل بیان است .تربیت توسط نسل گذشته و برحسب دیدگاه آنان انجام می شود اما انتظار می رود نسل تربیت شده درشرایطی متفاوت با شرایط نسل پیشین، زندگی کنند اگر تربیت را به گونهای توصیف کنیم که امکان نقد ونقاّدی درآن وجود داشته باشد ودرحقیقت این امربخشی از تربیت محسوب می شود، دراین صورت امکان نقدنسل گذشته فراهم می شود وهمین زمینه تغییر در نسل جدید را فراهم می کند وبه این ترتیب پویایی فرایند تربیت تأمین می شود. هرچند معیارها را نسل گذشته به دست نسل نومی دهد اما چون تحقق معیارها ، آسان و زود یاب نیست فاصله آنها ازمعیارها روشن خواهد بود ونسل نو با دراختیار داشتن معیارها زمینه نقد را دراختیاردارد. نسل گذشته باید مشخص کند که درحال تربیت کردن است یا مشغول عادت دادن تحمیل وتلقین کردن ، زیرا با نظربه مؤلفه نقاّدی تربیت مستلزم چنین امری خواهد بود. اگرنقد را به حیطه اساسی تربیت وارد کنیم دیگرچنین نخواهد بود که مربیان به عنوان مظهر فضیلت ، تقوا و عدالت تلقی شود . مربیان به طور غالب، نگران آنند که اگرنقصیه ای درآنها مشاهده شود این برای تربیت ومحیط تربیتی آفت زا است. اما با نظر به عنصرنقاّدی، ضرورتی ندارد که مربی ازهمه نقصیه ها مبرا است.جریان تربیت به پایان نرسیده و مربی ومتربی ، هردو مشمول جریان تربیت هستند .( باقری ،۱۳۸۶: ۶۸-۶۲)
شخصی که به وجود خدا وپیامبری حضرت محمد (ص) ومعاد شهادت بدهد مسلمان است واحکام اسلام از قبیل طهارت ، جوازازدواج واحترام اموال براو مترتب می شود لیکن صرف این عقاید واعتراف به آنها درتضمین سعادت دنیا وآخرت انسان کفایت نمی کند بلکه علاوه برآنها عمل به تکالیف نیزضرورت دارد. خدای سبحان برای تأمین سعادت دنیا وآخرت انسان برنامه کامل وجامعی را تنظیم نموده وبه وسیله پیامبر اسلام فرستاده است به بعضی از کارها امر کرده که واجب بوده وباید انجام بگیرند. پاره ای امورهم مستحب هستند که خوب است انجام بگیرد و بعضی دیگرمکروه اند که بهتراست ازآنها اجتناب شوند . اینها تکالیـفی هستـنـد کـه ازجـا نب خـدای سبـحان بـرعـهـده بندگان نهاده شده وآنها وظیفه دارند که درزندگی وتمام حرکات وسکنات خود این تکالیف را رعایت نمایند تا مسلمان واقعی باشند وازمنافع دنیوی واخروی اسلام برخوردارگردند. بنابراین آزادی فرد مسلمان ، در محدوده قوانین ومقررات اسلامی مقید می شود وچاره ای جزالتزام وتقید به ضوابط شرع ندارد البته این تقید نه تنها به زیان او نیست بلکه تضمین کننده سعادت واقعی او می باشد.
بنابراین التزام به تکالیف شرعی وپرورش روح تعبد یکی ازامورمهمی است که باید والدین آن را جز برنامه تربیتی کودکان قراردهند وآنها را وظیفه شناس ومتعهد واهل عمل کنند. والدین این مهم را دردو مرحله انجام می دهند.
مرحله اول: توجیه وتفهیم نسبت به ضرورت انجام تکالیف دینی. دراین مرحله سعی میکند در فرصتهای مناسب به مقداردرک وشعورکودکان نام خدا وپیامبر(ص) را با عظمت یاد کنند ومهربانیها والطاف او را یادآور شوند . نعمت های فراوان الهی را دراین جهان وجهان آخرت بازگوکنند وبدین وسیله مهرومحبت خدای بزرگ دردل کودکان تثبیت نمایند . آنگاه به آنها تفهیم کنند که جعل و تدوین احکام الهی وارسال پیامبران نیزازالطاف خداوند وبرای تأمین سعادت دنیا وآخرت انسانهاست، پس انسانی که سعادت خویش را طلب می کند با ید به وظیفه دینی خویش پایبند باشد وازطریق شوق و رغبت به انجام تکالیف را درکودکان پرورش دهند.
مرحله دوم : شروع به عمل وعادت کردن است . والدین دراین مرحله نباید درانتظارفرا رسیدن زمان بلوغ کودکان باشند بلکه باید ازاولین فرصتی که تمایل ورغبتی درکودک برای انجام تکالیف دینی مشاهده شد کارخود را شروع نمایند البته باید توان جسمی ومقداردرک وشعورکودک را همواره منظوربدارند. وانجام کارد شواری را براو تحمیل نکنند زیرا ممکن است موجب تنفراوشود، مثلاً وقتی درحرکات نمازازپدرومادرتقلید می کند و را تشویق نمایند اما به وضو وقرائت صحیح وادارنکنند، بلکه بگذارند تا زمان دیگری که استعداد انجام آنها را پیدا کند درآن زمان وضو گرفتن وقرائت حمد وسوره و خواندن نمازصحیح را به تدریج به او یاد دهند.
آنگاه با لطف ومدارا او را به نمازخواندن تشویق نمایند . ازسن هفت – هشت یا نه سالگی اورا به نماز خواندن امرکنند و به هرطریق ممکن ازاو بخواهند که حتماً نمازبخواند. اگرپدرومادربه نمازاهمیت بدهند ودر اول وقت نمازخود را به خوبی ادا کنند کودکان نیزازآنها درس می گیرند. یکی ازاموری که به نماز خواندن کودکان کمک می کند این است که پدرومادردرنمازجمعه وجماعت ومجالس دینی شرکت کرده وکودکان را نیزبه همراه خود ببرند. بدین وسیله می توان کودکان را کمکم به نماز خواندن عادت داد وچنین افرادی غالباً تا آخر عمربه خواندن نمازملتزم خواهند ماند. عادت دادن کودکان به انجام سایر واجبات حتی انجام کارهای خیر، رعایت حقوق دیگران واجتناب ازمحرومات و کارهای زشت نیز باید از زمان قبل ازبلوغ شروع پایه گذاری شود.
چنانچه تا زمان بلوغ یا بعد ازآن به تأخیر بیافتد. احتمال موفقیت کمتری خواهد بود.(امینی،۱۳۸۷: ۲۹۸-۲۹۵)
۲-۱-۱۷- مفهوم تربیت دینی :
د در یک جامعه اسلامی انتظارازخانواده های مسلمان آن است که فرزندان را « مسلمان ومؤمن» بارآورند. البته ، کلی گویی که درتربیت کودکان دردی را دوا نمی کند. در مسأله (چه باید کرد)؟ هرچه بیشتر سراغ مصداق های عینی و نمونه های جزئی برویم ، موفقتریم . تقید والدین به مراعات مسائل مذهبی می تواند برنامههای اسلام را در چشم انداز فرزندان زیبا و جذاب جلوه دهد و عملکرد نسنجیده و رفتار سوء آنان ، ارزشهای مکتبی را ازرونق واعتبار می اندازد مثلاً « آموزش نماز » یکی ازاین برنامههاست که اولیاء دین به آن سفارش کرد ه اند. یاد دادن قرآن یازمینه سازی برای فرا گرفتن این کتاب آسمانی، وظیفه وحق دیگری به شمارآمده است . وقتی مادری افتخار می کند که کودکش انگلیسی یاد گرفته است یا به کلاس کامپیوتر می رود اگربه « قرآن آموزی» و« نمازخوانی» او هم افتخارکند. گرایش به معنویات را در جان فرزند ودر نهاد خانواده ریشه دارترمی کند ولی اگرخجالت بکشد چه؟ … این است که گفته میشود کیفیت علمی و برخورد والدین با مقولههای تربیت مکتبی در جذب یا دفع فرزندان مؤثراست .
حدیثی ازامام صادق (ع) می فرمایند: ما کودکانمان را ازهفت سالگی به روزه گرفتن دستورمی دهیم، درحدی که بتوانند ، تا نصف روز یا کمتروبیشترهرگاه تشنه وگرسنه شدند می گوییم افطارکنند. این کاررا برای این انجام می دهیم که به روزه عادت کنند وطاقت بیاورند. شما فرزندانتان را وقتی به نه سالگی رسیدند درحد ظرفیت توانشان به روزه تشویق کنید وچون تشنه شوند بخورند. این همان شیوه بسترسازی وآماده سازی برای مسلمان زیستن است که با تمهیدات وبرخوردهای تربیتی والدین انجام می گیرد، یعنی ایجاد شوق بری برنامه های دینی وکسب آمادگی برای انجام تکالیف واجب درزمان وشرایط خاص خودش، این گامی درجهت رشد معنوی فرزندان است وچه کسی بهترازپدرومادرمی تواند این نقش را ایفاء کند؟ ( محدثی،۱۳۸۹: ۷۵)
دست یافتتن به ایمان دینی نوجوان را دررسیدن به آرامش روان که ازنیازها وضرورت های این دوران است کمک می کند و اضطرابهای اورا فرومی نشاند. اساس تربیت دینی واخلاقی فرزند درخانواده ریخته میشود ازاین رو اولیاء گرامی اسلام به والدین توصیه کرده اند که فرزند را تحت مراقبت وکنترل تربیتی خود قرار دهند پیش از آنکه گمراهان او را از مسیر مستقیم هدایت دورسازند. پدر و مادر نباید فرزندان خود را به حال خود رها کنند بلکه باید او را در مواجهه با بحرانهای مختلف زندگی کمک کنند و زمینه رشد وتقویت ایمان مذهبی را برایشان فراهم سازند.(یوسفیان ،۱۳۸۶: ۵۱)
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1400-09-29] [ 06:47:00 ب.ظ ]
|