تروریسم دولتی: به استفاده دولتها از خشونت و سرکوب علیه گروه ها یا مردم آن کشور یا یک کشور دیگر اطلاق می گردد. این نوع از تروریسم می تواند توسط خود نیروهای رسمی حکومت مانند پلیس یا ارتش انجام شود مانند اسرائیل علیه مردم فلسطین یا انجام آن به گروه های تروریستی و شبه نظامی مورد حمایت دولت سپرده شود.
سایبر تروریسم: یکی دیگراز انواع تروریسم معرفی شده که به تلاقی تروریسم و فضایی سایبر اقدام به از کاراندازیسیستم های اطلاعاتی می نماید.
تروریسم آزاد :تروریسم آزاد به اقدامات تروریستی لقب داده شده که بدون حمایت یا وابستگی به سازمانهای تروریستی توسط افراد یا گروه های کوچک با هدف شخصی ،بشر دوستانه ، یا حمایت از حمایت محیط زیست انجام می شود.
تروریسم هسته ایی : این نوع تروریسم به اقداماتی گفته می شود که در آن از تسلیحات هسته ای علیه مردم و غیر نظامیان استفاده می شود این نوع اقدام شامل استفاده از بمب ها و موشکهای هسته ایی علیه اهداف غیر نظامی و همچنین اقدام علیه راکتورها یا مخازن و انبارها و زاغه های محل نگهداری تجهیزات و سلاح های هسته ای و در نتیجه ایجاد فاجعه در یک منطقه یا کشور می گردد.
بیو تروریسم: به اقدامات تروریستی اطلاق می شود که در آن از تسلیحات یا مواد کشنده بیولوژیک برای اهداف غیر نظامی استفاده می شود که نمونه های معروف آن پاکت های حاوی میکروب آنتراکس در ایالات متحده در سال ۲۰۰۱ و حمله فرقه امریکایی راج نیش آمریکایی با بهره گرفتن از باکتری سالمنلادر بارهای شهر آریگان در سال ۱۹۸۴ می باشد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

تروریسم شیمیایی : به اقدامات تروریستی اطلاق می شود که از مواد و عوامل شیمیایی در بمب ها و یا موشک ها از این نوع حمله بیشتر در جنگ های میان کشورها استفاده شده است .
تروریسم کشاورزی : با بهره گرفتن از تاکتیک های بیو تروریسم با هدف نابودی مزارع مواد غذایی نظیر غلات انجام می گیرد . این نوع تروریسم تاکنون نمونه ای نداشته اما تاکید شده این تروریسم پاشنه آشیل کشورهای غربی است و به آن توجه خاص دارند.
تروریسم جنایی : ناظر به اقدامات تروریستی تشکیلاتی با مطامع مشخص می باشد.
تروریسم انتحاری : فعالیت آنها به سوی فرهنگ ها و دانش نامه ها است. تروریسم انتحاری به معنای قربانی شدن خود خواسته فرد برای یک حمله تروریستی است. وبیشتر از اواخر قرن بیستم رایج گردیده اقدامات تکفیریان می تواند مصداق بارز تروریسم دینی یا مذهبی باشد. در این قسمت به بررسی موضوع تروریسم و میزان مسئولیت تکفیریان و کشورهای حامی آنان در قبال اعمال خود در عرصه بین المللی خواهیم پرداخت. کشورهای جهان سوم ضمن اصرار بر اولویت تعریف تروریسم بین المللی تاکید داشتند که باید جامعه بین المللی به مفهوم مشخص از این واژه دست یابد و سپس برای مقابله با آن راهکارهایی مناسب اتخاذ نماید. آن ها بر این اساس خواهان برگزاری یک کنفرانس بین المللی برای تعریف و تبیین واژه تروریسم و تفاوت آن با جنبش های رهایی بخش بر اساس قطعنامه ۳۰۳۴ مجمع عمومی که از مشروعیت مبارزات نهضت های آزادی بخش ملی حمایت می نمود شدند. قطعنامه مذکور منشاء اختلاف نظر بین نمایندگان شرق و غرب بود . بیشترین هراس کشورهای در حال توسعه محدود شدن فعالیت جنبش های رهایی بخش بود. به اعتقاد این کشورها هر گونه تلاش برای تعریف تروریسم نبایستی خللی بر فعالیت گروه های رهایی بخش دارد می آورد.لذا این کشورها در احلاس چهل و ششم اعلام نمودند که تشکیل یک کنفرانس جهانی به پایان دادن به اختلافات نظرهای موجود بر سر تعیین اعمال تروریستی و تداخل عمدی تروریسم با مبارزات آزادی بخش کمک خواهد کرد. مشکل ناشی از فقدان تعریف شناخته شده و دقیقی از نهضتهای آزادی بخش و تروریسم بود . تعدادی از کشورهای جهان سوم توسل این نهضتها به خشونت را در مقوله تدابیر دفاع مشروع از خود در مقابل استعمار تلقی می نمودند ولی نگرش تعدادی دیگر از آنها بر مبنای لزوم رعایت حقوق بشر در مبارزات کسب استقلال بود یعنی کشتار ، بدون تمایز افراد نظامی و غیر نظامی در کنار مبارزات رهایی بخش را در محدوده تروریسم قرار می دادند. خواسته کشورهای جهان سوم در قطعنامه ۱۹۹۱ در مجمع عمومی به تصویب رسید تجلی یافت . در این قطعنامه بر اصل غیر قابل انکار حق تعیین سرنوشت مردمی که تحت استعمار بودند و مشروعیت جنبش های رهایی بخش تاکید شده بود. پس از اجلاس چهل و ششم به دلیل گسترش اقدامات خشونت آمیز در کشورهای در حال توسعه موضع کشورهای مدافع تشکیل یک کنفرانس بین المللی برای تعریف تروریسم تضعیف و به غرب نزدیکتر گردید. همچنین اصرار بر تمایز بین اعمال تروریستی و مبارزات رهایی بخش کمرنگ شد. این موضوع در بیانیه ای تحت عنوان «اقدام برای محو تروریسم بین المللی» که به تصویب مجمع عمومی رسییدانعکاس یافت. در بیانیه مذکور به تفاوت میان تروریسم و مبارزات رهایی بخش اشاره ای نشده و تروریسم به هر شکل و انگیزه ای محکوم گردیده بود. و ضمن شناسایی کلیه شیوه ها و رفتارهای تروریستی به مثابه اعمال جنایی و غیر قابل توجیه در قسمت اجرایی از دولتها خواسته شده بود که بطور هماهنگ برای حل معضل تروریسم اقدام نمایند. مواضع کشورهای غربی :این کشورها تعریف تروریسم را نه مثبت و نه عملی میدانستند. از دیدگاه آنها معضل تروریسم چنان حاد بوده که اتخاذ تدابیری برای مبارزه با آن بر تعریف این واژه اولویت داشت و موثرترین و بهترین راه مقابله با تروریسم برخورد موردی یعنی روبهرو شدن با موارد مختلف تروریسم و تصویب کنوانسیونهایی برای مقابله با آن بود .دولتهای غربی عضو شورای امنیت از تعمیم مفهوم تروریسم فارغ از علل و انگیزه ارتکاب آن حمایت می نمودند. این امر کاملا قابل درک است زیرا به این ترتیب بستری مناسب برای ارتباط دادن مسئله تروریسم با تهدید صلح فراهم می شد و شورای امنیت این امکان را می یافت که بطور سلیقه ای با تاکید بر فصل هفتم منشور با بحرانهای بین المللی رو به رو گردد.تروریسم در هنگام تصویب کنوانسیون‏هاى چهارگانه ژنو به اندازه امروز نه وجود داشت و نه جدى گرفته مى‏شد. از این‏رو در چهار کنوانسیون مفصل تصویب‏شده، تنها یک ماده از کنوانسیون چهارم حاوى مقرراتى در خصوص تروریسم است. ماده ۳۳ این کنوانسیون مقرر مى‏دارد: «هیچ شخص مورد حمایتى را براى جرمى‏ که او شخصاً مرتکب نشده نمى‏توان مجازات کرد. مجازات‏هاى دسته جمعى همچنین تمامى تدابیر رعب‏آور و تروریسم ممنوع است».
بر اساس ماده ۳۳، تروریسم نه به خودى خود، بلکه به عنوان یکى از آثار مجازات‏هاى دسته‏جمعى قرار گرفته است و اینکه این‏گونه مجازات‏ها از سوى دولت نسبت به افراد اعمال شود. پس در حقیقت این ماده اشاره‏اى به تروریسم دولتى دارد.[۳۴۱] اگرچه کنوانسیون‏هاى ژنو با شناسایى نقض‏هاى شدید مقررات خود به عنوان جنایت جنگى، چنین نقض‏هایى را قابل پیگرد دانسته‏اند، ولى متأسفانه کنوانسیون چهارم ژنو نقض مقررات ماده ۳۳ خود را جزء نقض‏هاى شدید یا فاحش در نظر نگرفته است؛ ازاین‏رو مطابق با این کنوانسیون، اعمال تروریستى مندرج در ماده مذکور قابل تعقیب‏ کیفرى در سطح بین‏المللى نیست.[۳۴۲] اما در بند ۲ ماده ۵۱ پروتکل اول الحاقى ۱۹۷۷ به کنوانسیون‏هاى چهارگانه ژنو که مربوط به حمایت از قربانیان در درگیرى‏هاى مسلحانه است، ارتکاب اعمال تروریستى علیه سکنه و افراد غیرنظامى ممنوع اعلام شده است. این ماده با عنوان حمایت از سکنه غیرنظامى چنین مقرر مى‏کند: «سکنه غیرنظامى فى‏نفسه و همچنین افراد غیرنظامى نباید هدف حمله قرار گیرند. اعمال و تهدیدهاى خشونت‏آمیزى که هدف اولیه آنها ایجاد جو ترور در میان سکنه غیرنظامى باشد ممنوع است».
پروتکل علاوه بر این ماده، در ماده ۳۷ خود نیز به نحو ضمنى اعمال و روش‏هاى تروریستى را محکوم کرده است. به موجب بند یک این ماده: قتل، مجروح یا اسیر کردن یکى از افراد دشمن با توسل به نیرنگ ممنوع است. اعمالى که باعث برانگیختن حس اعتماد یکى از افراد دشمن گردیده و او را متقاعد سازد که طبق حقوق بین‏الملل قابل اعمال در مخاصمات مسلحانه حق دارد از حمایت برخوردار شود یا وظیفه دارد حمایت خود را اعطا نماید و منظور آن باشد که به این حس اعتماد خیانت شود، نیرنگ محسوب مى‏شود. عمل ذیل از مصادیق نیرنگ مى‏باشد: «تظاهر به غیرنظامى بودن و برخوردارى از وضعیت غیررزمنده». برخى از فعالان کمیته بین‏المللى صلیب سرخ همچون «هانس پیتر گاسر» معتقدند به استناد این ماده نیز مى‏توان تروریسم را در درگیرى‏هاى مسلحانه ممنوع دانست. بنا به نظر «گاسر» سیاست حمله و اختفا یا فرار تروریست‏ها در حقیقت نه یک اقدام جنگى که یک عمل تروریستى است که در قالب نیرنگ علیه نیروهاى نظامى ارتکاب شده و ممنوع است. این استدلال «گاسر» ریشه در اصل تفکیک در حقوق بشردوستانه دارد.[۳۴۳]
پروتکل الحاقى اول برخلاف کنوانسیون چهارم ژنو نقض مقررات مندرج در مواد ۵۱ و ۳۷ خود را صراحتاً جزء نقض‏هاى شدیدى دانسته که جنایت جنگى در نظر گرفته خواهند شد. بند ۴ ماده ۵۱ پروتکل اول الحاقى نیز حملات کورکورانه را ممنوع مى‏کند. حملاتى که علیه یک هدف نظامى خاص صورت نمى‏گیرد یا با بهره گرفتن از روش‏ها و وسایل جنگى انجام مى‏شود که نمى‏توان آنها را به یک هدف نظامى خاص محدود کرد، کورکورانه تلقى مى‏شوند. تردیدى نیست که «اعمال تروریستى» مشمول ممنوعیت‏هاى مقرر در این ماده هستند، زیرا هدف اصلى از این اعمال ایجاد وحشت در بین سکنه غیرنظامى است. نمونه بارز تروریسم در درگیرى‏هاى مسلحانه بین‏المللى را مى‏توان جنگ ایالات متحده آمریکا با القاعده در کشور افغانستان دانست که با فروپاشى حکومت طالبان فعالیت‏هاى خود را آغاز کردند و البته عقاید و معیارهاى آنها متفاوت با تکفیرى‏هاست. این گروه، برخلاف تکفیرى‏ها، داعیه تشکیل حکومت و امت اسلامى نداشتند.
قواعدى که اقدامات تروریستى را در چارچوب مخاصمه مسلحانه غیربین‏المللى ممنوع مى‏کند اساساً مشابه آن قواعدى است که این اقدامات را در مخاصمه مسلحانه بین‏المللى ممنوع مى‏کند. ماده ۳ مشترک در یک عبارت‏پردازى کلى بدون اشاره مستقیم‏ به تروریسم، بسیارى از اقدامات تروریستى را عملًا ممنوع مى‏کند. بر طبق آن، با غیرنظامیان باید با اصول انسانیت رفتار شود. گروگان‏گیرى، رفتار بى‏رحمانه، آزار، شکنجه و … ممنوع است. متأسفانه ماده ۳ مشترک کنوانسیون‏هاى چهارگانه ژنو هیچ تعریفى از درگیرى‏هاى مسلحانه غیربین‏المللى ارائه نمى‏دهد و صرفاً به احصاى حداقل حقوق حاکم در حین درگیرى بسنده مى‏کند. با این حال، خوش‏بختانه بند ۱ ماده ۱ پروتکل دوم الحاقى ۱۹۷۷ به تعریف چنین درگیرى‏اى اهتمام ورزیده است. بر اساس این ماده، درگیرى مسلحانه غیربین‏المللى درگیرى‏اى است که در سرزمین یک دولت عضوِ پروتکل، بین نیروهاى مسلح آن دولت و گروه‏هاى مسلح مخالف یا میان چنین گروه‏هایى با هم (سوریه و عراق با داعش یا جبهه النصره، نیجریه با بوکوحرام) تحت فرماندهى مسئول صورت مى‏گیرد و آنچنان کنترلى را بر بخشى از سرزمین آن دولت اعمال مى‏کنند که آنها را قادر به اجراى عملیات هماهنگ و پایدار نظامى مى‏کند. دقت در این ماده، سه شرط را براى شناسایى یک درگیرى مسلحانه لازم مى‏داند:
۱٫ وجود درگیرى مسلحانه؛
۲٫ داشتن فرماندهى مسئول؛
۳٫ اعمال کنترل مؤثر بر بخشى‏هایى از سرزمین دولتى که در آن درگیرى داخلى در جریان است.
تعریف مندرج در بند ۱ ماده ۱ پروتکلِ دوم به صورت عرفى درآمده است و این به این معناست که حتى لازم نیست دولت‏هایى که در حال مبارزه با گروه‏هاى تکفیرى تروریست هستند به این پروتکل‏ها پیوسته باشند.[۳۴۴] همچنین ماده ۴ (پاراگراف ۲) و ماده ۱۳ (پاراگراف ۲) پروتکل الحاقىِ دوم نیز مؤید این امر هستند. به موجب این مواد، اعمال و تهدیدهاى خشونت‏آمیزى که هدف اولیه آن گسترش ترور و وحشت در میان جمعیت غیرنظامى باشد ممنوع است. مواد ۴ و ۱۳ به صراحت از عناوین «ترور» و «تروریسم» استفاده مى‏کنند. البته اگر این اقداماتِ تروریستى در مخاصمه مسلحانه غیر بین‏المللى منجر به نقض فاحش کنوانسیون‏ها و پروتکل‏هاى الحاقى شوند مى‏تواند جنایت جنگى تلقى شده، مشمول صلاحیت جهانى کشورهاى عضو یا حتى صلاحیت دیوان بین‏المللى کیفرى واقع شوند. پرسش اصلى این است که این تعهدات بر کدام یک از طرفین بار مى‏شود. در مخاصمه مسلحانه غیربین‏المللى، دست‏کم یکى از طرفین، دولت نیست. براى طرف دولتى کلیه تعهدات معاهده‏اى (بر طبق اصل وفاى به عهد) و آن قسمت از قواعدى که جنبه عرفى یافته است بار مى‏شود. ماده ۳ و پروتکل دوم چنین تعهداتى را براى نیروهاى مخالف دولت و اعضایشان بار مى‏کند، چراکه یکى از شرایط تلقى یک درگیرى داخلى به عنوان یک مخاصمه مسلحانه، توانایى طرفین به رعایت قواعد حقوق بشردوستانه است. لذا اعضاى گروه‏هاىِ مخالفِ دولت نیز باید به ممنوعیت اقدامات تروریستى توجه کنند. فرمانده نیروهاى مسلح مخالف، به اجرا و رعایت این قواعد متعهد هستند و باید همه اقدامات لازم را براى اجراى قاعده ممنوعیت اقدامات تروریستى انجام دهند. این گروه‏ها بایستى اقدامات ضرورى را براى پى‏گیرى و مجازات مرتکبان اقدامات تروریستى، به ویژه مرتکبانى که جزء نیروهاى آنها بوده یا تحت کنترلشان هستند انجام دهند. لذا ممنوعیت انجام اقدامات تروریستى در یک مخاصمه مسلحانه غیربین‏المللى براى هر دو طرف بار شود؛ چه دولت و چه سازمان‏هاى مسلح مخالف دولت. در کل باید خاطر نشان کنیم که ممنوعیت توسل به اقدامات تروریستى منطقاً در حقوق مخاصمات مسلحانه غیربین‏المللى نیز همچون مخاصمات مسلحانه بین‏المللى تثبیت شده است. در مخاصمه مسلحانه داخلى نیز اقدامات تروریستى ممنوع است. این حتى در خصوص مخاصمات مسلحانه‏ غیربین‏المللى مهم‏تر نیز هست، چراکه مخاصمات مسلحانه غیر بین‏المللى عمدتاً مبتنى بر جنگ نامتقارن بوده، آبستن ارتکاب اقدامات تروریستى است. دولت‏ها باید اولًا از ارتکاب عمل تروریستى در مخاصمات مسلحانه غیر بین‏المللى اجتناب ورزند؛ و ثانیاً کلیه تلاش‏هاى لازم را براى جلوگیرى از ارتکاب عمل تروریستى توسط افراد خصوصى یا در سرزمین تحت صلاحیتشان انجام دهند. رویه بین‏المللى هم پس از تصویب پروتکل دوم الحاقى، به ویژه اساس‏نامه‏ها و رویّه‏هاى محاکم کیفرى بین‏المللى رواندا، یوگسلاوى سابق و دیوان کیفرى بین‏المللى، نقض‏هاى شدید پروتکل دوم الحاقى را نیز به عنوان یک جنایت بین‏المللى و به تعبیر دقیق‏تر یک جنایت جنگى واجد ویژگى صلاحیت جهانى دانسته‏اند.[۳۴۵]
بند چهارم ماده ۴ اساس‏نامه دادگاه کیفرى رواندا، به طور ویژه تصریح مى‏کند: اقدامات تروریستى، ماده ۳ مشترک کنوانسیون‏هاى ژنو و پروتکل دوم الحاقى را نقض مى‏کنند. به علاوه، وقتى مظاهر خاص تروریسم واجد عناصر جرم جنگى باشند؛ یعنى در خلال درگیرى مسلحانه یا در ارتباط با آن واقع شوند، در چارچوب ماده ۴ اساس‏نامه دیوان کیفرى بین‏المللى رواندا (در خصوص نقض ماده ۳ مشترک کنوانسیون‏هاى چهارگانه ژنو و پروتکل الحاقى)، مواد ۲۳ و ۳ اساس‏نامه دادگاه کیفرى یوگسلاوى سابق (در خصوص نقض‏هاى فاحش کنوانسیون‏هاى چهارگانه ژنو و نقض مقررات یا عرف جنگ و ماده‏[۳۴۶] ۸ اساس‏نامه دیوان کیفرى بین‏المللى قرار مى‏گیرند وهمان‏طور که گفته شد به صورت عرفى درآمده است. حتى اگر دولت‏هاى درگیر تروریسم عضو دیوان کیفرى بین‏المللى هم نباشند مى‏توان از طریق شوراى امنیت وضعیت این کشورها را به دیوان ارجاع داد. با این اوصاف، شرایط لازم براى تحقق جرم جنگى شامل موارد ذیل است:
۱٫ جرم باید در حین مخاصمه مسلحانه بین‏المللى یا داخلى صورت پذیرد. در غیر این صورت، جرم ضدبشرى قلمداد مى‏شود.
۲٫ فعل ارتکابى باید نقض فاحش و گسترده مقررات را در پى داشته باشد. بنابراین، اقدامات خشونت‏آمیز پراکنده و انفرادى مبین جرم جنگى نخواهد بود.
۳٫ اقدامات ارتکابى باید در قالب برنامه و سیاست عمومى باشد. این شرط، بیانگر عنصر معنوى جرم و آگاهى به آثار اقدام ارتکابى است.[۳۴۷]
به نظر مى‏رسد جنگ تکفیرى‏هاى تروریست را با دولت‏هاى مرکزى باید در زمره حقوق مخاصمات مسلحانه داخلى گنجاند. زیرا در حال حاضر گروه‏هاى تروریستى‏ مثل داعش، جبهه النصره و غیره در سوریه و شام یا بوکوحرام در نیجریه، داعیه ایجاد حکومت اسلامى و امت واحد اسلامى را دارند. بنابراین با تصرف سرزمین‏هاى عراق، سوریه و نیجریه، اعمال کنترل مؤثر و داشتن یک مرکز فرماندهى، با دولت‏هاى حاکم در حال جنگ‏اند. بر اساس قواعد یادشده، رعایت حقوق جنگِ بشردوستانه در حین این درگیرى‏ها براى هر دو طرف (هم دولت درگیر و هم گروه تروریست) منطبق با اسناد بین‏المللى و حقوق عرفى واجب است.
گفتار چهارم: تروریسم مذهبی
تروریسم مذهبی یا تروریسم جدید[۳۴۸] پس از حملات یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۰ وارد ادبیات حقوق بین الملل گردید. تروریسم مذهبی که تمام ویژگی های تروریستی دارد صرفاً به دلیل انگیزه های مذهبی علیه سایر پیروان همان دین یا دین های دیگر استفاده می شود. تروریسم انتحاری[۳۴۹]، که یکی از شاخه های اصلی تروریسم جدید است، با رشد فزاینده ای در سالهای اخیر مواجه بوده است و هر چند به لحاظ تعداد عملیات انتحاری، تنها ۳ درصد اقدامات تروریستی بین سال های ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۳ را شامل شده است ولی ۴۸ درصد کشتار را به خود اختصاص داده است.[۳۵۰] ظهور تکفیرى‏ها به عنوان تروریست مذهبى در منطقه خاورمیانه و برخى کشورهاى قاره آسیا علل و عوامل مختلفى دارد: فقر اقتصادى، فقر فرهنگى،[۳۵۱] حکومت‏هاى دیکتاتورى، بى‏عدالتى، نقض فاحش حقوق بشر، وجود ساختارهاى قبیله‏اى و عشیره‏اى،[۳۵۲] رقابت‏هاى فرقه‏اى و مذهبى‏[۳۵۳] و دخالت بیگانگان‏[۳۵۴] از جمله آنهاست که از حوزه بحث حقوقى ما خارج است. اما از بعد حقوقى، ظهور این شکل از تروریسم در حال حاضر موجب ترویج نوعى افراطى‏گرى خشن توسط گروه‏هاى متفاوت تکفیرى شده است؛ گروه‏هایى که سازمان ملل متحد و دیگر کشورها آنها را تروریستى معرفى مى‏کنند. اعمال غیرانسانى و خشونت‏آمیز تکفیرى‏ها در لبنان، مصر، نیجریه (بوکوحرام)، سوریه (سلفى‏ها)، رفتارهایى مانند قتل عام مسلمانان و به‏ویژه شیعیان (غیرنظامیان)، بریدن سر انسان‏هاى بى‏گناه و تبدیل سر آنها به توپ فوتبال، شکنجه، آزار و اذیت، گروگان‏گیرى، خوردن گوشت قربانیان، تجاوز گسترده به زن‏ها، نابود کردن آثار مذهبى، فرهنگى و تاریخى، صدور فتواهاى عجیب از سوى مفتى‏ها و رهبرانشان، و به طور کلى عدم رعایت حقوق بشر و حقوق بشردوستانه موجب تروریست خوانده شدن از سوى سازمان‏ها و نهادهاى بین‏المللى شده است. می توان سابقه تاریخی شکل گیری تروریسم مذهبی تکفیریان را به عبدالله عزام دانست. عبدالله عزام از اولین اشخاصى است که براى شرکت در جهاد علیه شوروى براى اشاعه افکار خود به افغانستان رفت. وى تنها راه موفقیت در استقرار جامعه اسلامى را جهاد علیه دشمنان اسلام مى‏دانست، او به یکى از رهبران برجسته جهاد تبدیل شد و در بیست و چهارم نوامبر ۱۹۸۹ م. به همراه پسرش و در راه رفتن به نماز جمعه در پیشاور پاکستان ترور شد.[۳۵۵]
عبدالله عزام بسیار متأثر از شخصیت سید قطب بود. با تمجید از قطب، از وى به‏عنوان «غول تفکر اسلامى» یاد مى‏کند. معتقد است که قطب در آستانه انقلاب ۱۹۵۲ م. مصر، تنها مدت کوتاهى با دولت مصر همراهى کرد، زیرا ویژگى صداقت‏طلبى او هرگونه ارتباط او را با سیاست‏مداران حاکم، محال کرده بود. وى جهاد در راه خدا را معامله‏ با خدا و وظیفه هر انسان مؤمنى مى‏داند و معتقد است هیچ جهادى بدون قتل و قتال جهاد نیست. عزام همانند سید قطب از رقص و پاى‏کوبى آمریکایى‏ها به هنگام ترور حسن البناء، رئیس حزب اخوان المسلمین ناخشنود بود و آن را عملى ناشایست بیان مى‏کرد.[۳۵۶] عبدالله عزام، تنها راه‏حل برپایى حکومت اسلامى را جهاد با دشمنان اسلام مى‏داند و با یارگیرى از کشورهاى مختلف، براى جهاد در افغانستان، زمینه‏ساز سیاست خشونت و گردهمایى یک نیروى فراملى به نام سازمان القاعده و تشکیل یک نیروى قوى افراطگرا مى‏شود. او در اصل از بنیان‏گذاران جنبش اسلامى فلسطین بود و قصد داشت در افغانستان پایگاهى براى جهاد در کشورهاى دیگر بنا کند، پس از حمله نیروهاى روس در سال ۱۹۷۹ م. به افغانستان، به کشورهاى مختلف سفر کرد، تا نیروهاى جوانى براى جهاد در افغانستان جمع‏آورى کند. او معتاد به جهاد بود.
اسامه بن لادن یک اشرف‏زاده شهرت‏طلب و داراى نفوذ فراوان در بین سرمایه‏داران و جوانان عرب و حتى ناراضیان خانواده سلطنتى آل‏سعود بود. فعالیت‏هاى نظامى و آموزشى اسامه هم براى آمریکا و هم براى عربستان سعودى به عنوان زنگ خطرى جدى تلقى گردید، به سبب ممنوع الخروج‏ قرارگرفتن فرزندانش از عربستان، نسبت به آمریکا و شاه‏فهد شدیداً ناراحت شده بود.[۳۵۷] حمله به نیروهاى آمریکایى در ظهران را یک جنگ مقدس و جهاد خواند و تأکید داشت سربازان آمریکایى باید خاک عربستان سعودى را ترک کنند. چون آن‏ها مسلمان نیستند و تا وقتى که آمریکا نیروهاى نظامى‏اش را از خاک عربستان سعودى بیرون نکند، وى در خارج از آمریکا، هر نوع ساختمان و سفارت‏هاى آمریکایى را تخریب خواهد کرد. معتقد بود که طبق دستور آمریکا چهارفرزندش در عربستان سعودى تحت‏نظر قرار گرفته‏اند، در این صورت چه‏طور ممکن است در برابر فهد و آمریکا خاموش باشد؟[۳۵۸] دو اعلامیه از بن‏لادن صادر شد که در آن‏ها سعى مى‏کند سیاست خشونت را مقدس نشان دهد. اولین اعلامیه در ۲۶ آگوست ۱۹۹۶ م. و تحت عنوان «اعلامیه جهادى علیه آمریکا که دو سرزمین و مکان مقدس را اشغال کرده است» و رژیم عربستان هم، شریعت اسلامى را، کنار گذاشته و به‏ نیروهاى خارجى اجازه داده تا کشور را اشغال کنند.[۳۵۹] اعلامیه دوم در ۲۳ فوریه ۱۹۹۸ م. و تحت عنوان «جبهه جهانى اسلامى براى جهاد علیه یهودیان و نصرانیان است» برآن است که سالیان متمادى ایالات متحده مقدس‏ترین سرزمین‏هاى اسلام یعنى شبه‏جزیره عربستان را اشغال کرده است و ثروت این سرزمین را به یغما برده است، حاکمانش را کنترل و مردمانش را تحقیر مى‏کند؛ هم‏چنین به‏دنبال تحریم اعمال شده آمریکا بر عراق، بالغ بر یک میلیون نفر کشته شده‏اند و هدف اصلى آمریکا حمایت از دولت یهودى و منحرف‏کردن افکارعمومى، از فلسطین و قتل‏عام مسلمانان آن‏جاست. بنابراین تنها پاسخ مناسبى که مسلمانان مى‏توانند به این خیانت بدهند، جهاد است.[۳۶۰]
ایمن ظواهرى تا زمان حیات بن‏لادن نفر دوم سازمان القاعده به حساب مى‏آمد و پس از اسامه بن لادن، وى نقش اول در سازمان القاعده را بازى مى‏کند. او در سال ۱۹۹۳ م. به ریاست الجهاد رسید و با آشنایى با بن‏لادن بنیان‏گذار سازمان القاعده در سال ۱۹۹۸ م. الجهاد را با القاعده ادغام کرد، رادیکالیسم قوت مضاعف، یافت و هنوز به فعالیت خود ادامه مى‏دهند.[۳۶۱] ظواهرى معتقد است که باید جهاد را به سطح جهانى کشیده و در جبهه‏هاى مختلف و به ویژه علیه ایالات متحده و متحدانش، یعنى اسرائیل و رژیم‏هاى سکولار خاورمیانه درگیر شد.[۳۶۲] ایالات متحده از القاعده در مقابل حمله نظامى اتحاد جماهیر شوروى سابق به افغانستان براى تضعیف کمونیست با ارسال موشک‏هاى ضدهوایى استینگر به بن‏لادن و کمک‏هاى مالى از طریق بانک بین‏المللى سرمایه در افغانستان حمایت کرد و از طرفى کمک به القاعده براى محدود سازى ایران و ایدئولوژى انقلاب اسلامى بود که با یارى‏رساندن به جنبش‏هاى رادیکالیسم ضد شیعى مانند القاعده این کار را انجام داد. هدف دیگر واشنگتن از حمایت القاعده، دورکردن کانون بحران خاورمیانه از منطقه فلسطین و معرفى افغانستان به عنوان کانون جدید توجه بود.[۳۶۳][۳۶۴] بسیارى از گروه‏هاى تکفیرى که بر مبناى این اندیشه شکل گرفته‏اند، به دلیل اقدامات خشونت‏بار و غیرانسانى به عنوان گروه‏هاى تروریستى شناخته مى‏شوند. در این میان وزارت امور خارجه آمریکا لیستى از گروه‏هاى تروریستى در مناطق مختلف جهان منتشر کرده که بسیارى از آن‏ها به‏وسیله شوراى امنیت سازمان ملل و نهاد اروپایى حقوق بشر نیز در لیست گروه‏هاى تروریستى آمده‏اند. لیست اعلام شده به شرح زیر مى‏باشند:سازمان ابونیدال (آنو)، گروه ابوصیاف (اى اس جى)، تیپ شهداى الاقصا (اى اى ام بى)، القاعده (اى کیو)، القاعده در شبه جزیره عربى (اى کیو اى پى)، القاعده در ایران (اى کیو آى)، القاعده در مغرب اسلامى (اى کیو آى ام)، الشباب (اى اس)، انصار الاسلام‏، اسباط الانصار، ام شینرى‏کیو (ام)، سرزمین پدرى و آزادى باسک (اى تى اى)، حزب کمونیست فیلیپین، ارتش نوین خلق (سى پى پى/ ان پى اى)، جماعه الاسلامیه (آى جى)، حماس‏، حرکه الجهاد الاسلامى (اچ یو جى آى)،حرکه الجهادى الاسلامى بنگلادش (اچ یو جى آى- ب)، حرکه المجاهدین (اچ یو ام)، حزب الله،‏ اتحاد جهاد اسلامى (آى جى یو)، جنبش اسلامى ازبکستان (آى ام یو)، جیش المحمد (جى اى ام)، جماعه اسلامیه (جى آى)، جندالله،‏ کاهانه چاى،‏ کتایب حزب الله (کى اچ)، حزب کارگران کردستان (پ ک ک)، لشکر الطیبه (ال تى)، لشکر جهنگوى (ال جى)، گروه مبارزه اسلامى لیبى (ال آى اف جى)، گروه مبارزان اسلامى مراکش (جى آى سى ام)، جهاد اسلامى فلسطین- حزب شقاقى (پیآیجى)، جبهه خلق براى آزادى فلسطین (پى اف ال پى)، جبهه خلق براى آزادى فلسطین- فرماندهى عمومى (پى اف ال پى- جى سى)، راه درخشان (اس ال) و تحریک طالبان پاکستان (ت ت پ). برخی از گروه ها که به شدت مورد تحریم جامعه جهانی هستند به شرح ذیل می باشند:
ابوالأعلى المودودى و جماعت اسلامى:
ابوالأعلى المودودى جماعت اسلامى را در سال ۱۹۳۹ میلادى در هند و سپس در سال ۱۹۴۱ در پاکستان تأسیس کرد که متأثر از گروه اخوان المسلمین مصر بود. ابوالأعلى المودودى از بزرگان تکفیرى به حساب مى‏آید که در بسیارى از احادیث پیامبر تشکیک کرد و اندیشه او شامل تکفیر جامعه و حکومت جدا از هم است. محمد عماره قائل به این است که: ابوالأعلى المودودى اولین فردى است که پس از خوارج این تفکر را دوباره زنده کرده است. المودودى جامعه معاصر را تکفیر مى‏کند و آن را به جاهلیت و کفر متهم مى‏کند و هر فردى که به غیر حکم خدا حکومت کند تکفیر مى‏کند و او را گماشته غرب مى‏داند و از این‏جا مى‏بینیم که المودودى در تفکراتش دو مبدا اساسى داشت و آن جاهلیت و تکفیر بود.
گروه اخوان المسلمین:
گروه اخوان المسلمین به رهبرى حسن البنا در مصر پدید آمد، هدف آنان تصحیح، تغییر و ساخت نهادهاى اسلامى و مشارکت در جامعه مدنى و ورود به فضاى سیاسى بود سرانجام آنان در سال‏هاى اخیر به فضاى سیاسى وارد شدند و حکومت را به دست گرفتند و دکتر محمد مرسى رئیس جمهور مصر شد. گروه اخوان المسلمین زمانى به تکفیر معتقد شد که جریان قطبى در آن حاکم شد که تحت تأثیر سید قطب بود و آویز خود تا حد زیادى تحت تأثیر ابوالأعلى المودودى بود. سید قطب در مورد جاهلیت و تکفیر بسیار سخن گفته بود که باعث شد جمال عبدالناصر او را در سال ۱۹۶۶ اعدام کند. اخوانى‏ها به تکفیر حکومت بسنده نکرده و دشمنان سیاسى خود را نیز تکفیر کردند.
القاعده أیمن الظواهرى‏
اندیشه تکفیر با ایمن الظواهرى که یکى از مهم‏ترین مسئولین القاعده در افغانستان محسوب مى‏شود متبلور شد. وى دمکراسى را تکفیر کرد و هرکس را بر اساس شریعت حکومت نکند کافر دانست، چون دمکراسى را حکومت مردم مى‏دانست، و نظام‏هاى جایگزین شرع خداوند در سرزمین‏هاى اسلامى را به علل زیر خارج از امت اسلامى دانست:
* عدم حکم به شریعت خداوند؛
* استهزا شریعت؛
* حکومت دمکراسى، زیرا دمکراسى را به‏خاطر اینکه حق تشریع را از خداوند سلب مى‏کند و به مردم مى‏دهد شرک به خدا مى‏داند؛
*حلال دانستن محرمات و تحریم حلال، اصل این مبدأ در ماده ۶۶ قانون اساسى مصر موجود است که مى‏گوید «جریمه و عقوبتى وجود ندارد مگر آنچه را که قانون اساسى آن را گناه دانسته است».
لذا مى‏بینیم که أیمن الظواهرى هر کسى که به شریعت خداوند حکومت نکند و یا آن را کوچک بشمارد تکفیر مى‏کند هم‏چنان که دمکراسى را با هر شکلى که باشد خواه مثبت باشد یا منفى و هم‏چنین مجالس شوراى مردمى و قوانینى که حلال را حرام و حرام را حلال کند تکفیر مى‏کند و این مهم‏ترین مواضع ایمن الظواهرى تکفیرى مى‏باشد که به غلو، تندروى و خشونت نامیده مى‏شود.
سلفى جهادى:
گروه سلفى جهادى در عربستان پدیدار شد، و با حضور آمریکا در سرزمین حرمین شریفین در زمان جنگ خلیج اول (کویت) مخالفت کرد و نیروهاى دشمن را کافر شمرد، به همین دلیل مؤسسه دینى رسمى سعودى به دو گروه تقسیم شد: گروهى که از تصمیمات دولت حمایت مى‏کردند و عده‏اى هم با آن به مخالفت مى‏پرداختند. یکى از این مخالفان که عربستان را به مقصد افغانستان ترک کرد و در آن‏جا القاعده جهادى را تأسیس کرد «بن لادن» بود. مجموعه‏اى از سلفى هایى که قبلا با روسیه در افغانستان مى‏جنگیدند به او پیوستند که اندیشه فکرى آنان بر این اساس بود که نیروهاى خارجى و مرتکبین گناهان کبیره و حکام تابع غرب را کافر مى‏دانستند.
گروه تکفیر و هجرت:
گروه تکفیر و هجرت از مهم‏ترین گروه‏هاى سیاسى اسلامى به اعتبار مى‏آید که براى رویارویى با دشمنانش از مبدأ تکفیر استفاده مى‏کند. این گروه در سال ۱۹۶۵ میلادى به رهبرى شیخ على اسماعیل ماهر، و عبدالعزیز زناتى و شکرى احمد مصطفى در زندان‏هاى مصر و پس از اعدام سید قطب تشکیل شد. این گروه مرتکبین کبائرى که توبه نکرده اند را تکفیر کرد و هم‏چنین حکام و علمایى که از دیدگاه خودشان در ضلالت هستند را نیز تکفیر کرد و هجرت را راهى براى فرار از دنیاى جاهلیت و فساد مى‏داند. این جریان بر تکفیر و هجرت تکیه مى‏کند و مبناى شان بسیار به خوارج نزدیک است. آنان بر مسیر فرهنگى و تاکتیکى در سه مرحله تکیه مى‏کند: دعوت مردم به افکار و بینش سیاسى آن‏ها، استضعاف به اعتبار این‏که نوعى از تقیه محسوب مى‏شود یا هجرت به بیابان‏ها و کوه‏ها و اماکن خالى و به دور از جوامع جاهلى و مهیا کردن شرایط بقا و تواجد در فضاى دینى و سیاسى.
گروه الطلیعه سلفى جهادى:
گروه دیگرى که در مصر پدید آمد گروهى به نام «الطلیعه السلفیه الجهادیه» (أنصار الشریعه) بود که به دست «احمد عشوش» تشکیل شد. او در بیانیه تاسیسى آن هدف از تشکیل را تصحیح و اصلاح وضع اسلامى از طریق دعوت مردم به توحید به خداوند متعال و عدم شرک و حکم بر طبق دستورهاى الهى و هشدار به مسلمانان از نواقض توحید و مقابله با بدعت‏ها و اصحاب آن و دعوت مسلمانان به تمسک به اسلام و آداب و اخلاق آن و خارج کردن وطن عربى از تحت سیطره استعمار آمریکایى و صهیونیستى و محاربه با شرک سیاسى که متمثل در لیبرالیسم و کمونیسم است اعلام کرد. گروه «الطلیعه» هم‏چنین جنگ و تقابل با نظام‏هاى فاسدى که طبق شریعت اسلامى حکومت نمى‏کردند را اعلام کرد و بر دعوت به اسلام و جهاد به عنوان دو بال این گروه براى نشر و حفظ اسلام تأکید ورزید.
جمعیه العدل و الإحسان:
جمعیه العدل و الأحسان توسط رهبر آن عبدالسلام یاسین در سال ۱۹۸۷ میلادى در کشور مغرب تأسیس شد. این حزب در بیانیه‏ها و نامه‏هاى خود از تکفیر به عنوان یک ابراز اساسى استفاده کرد و بسیارى از گروه‏هاى سیاسى معتدل مانند اعضاى بسیارى از جریان بیست فوریه که در مخالفت با اوضاع بد کشور در ضمن بهار عربى انقلاب کرده بودند را تکفیر کرد هم‏چنان‏که علماى سلفى را نیز تکفیر کرد.
از مهم‏ترین جریانات مغرب گروه «التوحید و الإصلاح» است که به مثابه ستون حزب عدالت و پیشرفت به حساب مى‏آید. گروه العدل و الإحسان، البدیل الحضارى، الحرکه من اجل الامه (از براى امت) و گروه صراط المستقیم که متهم به انفجار الدار البیضاء است، گروه تکفیر و هجرت، گروه سلفى جهادى که این گروه‏ها در مجموعه‏اى از عملیات تخریبى در برخى شهرها نقش داشتند مثل: الدار البیضاء، و طاس و مکناس، وسلا، وطنجه، و تطوان، و الناظور و الیوسفیه.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...