اللیلُ فی حدیقتی
ملوّنُ العیون !
مدینتی أمسِ مساء
تحت سورک الرخامی اتّکأت
کنتُ کئیباً موجعاً ، حینَ أتیت
وضعت کالبنی ، طیبتی بجانبی
و سَّد قلبی حجرا …
تمّ اضطجعت
و کالذی یَحلُم
أبصَرتُ علی الأفقِ سنابک الخیول
تخوضُ فی وجهِک یا مدینتی
فی دَمِکَ النبیل
و کلّما هَمَمتُ یا مدینتی
أن تقفی
طوحک الهزال و النحول
حتی صَحَوت صارخاً :
وجهک یا مدینتی تحتَ سنابِک الخیول
ثم عدوتَ باکیاً من شارعٍ لشارعِ
و کلّما أبصَرَنی الناسُ أهیم
فی الشوارِع
تکسّر الزجاجَ فی عیونِهم کأنّهم لایُبصِرون
تساقطُ الترابُ من حلوِقهم
کأنّهم لاینطِقون
الناسُ یا مدینتی کأنهم منومون
الناسُ أصبحوا عجائباً
تضحَکُ للمأساهِ
أصبعوا … کأنهم لایقدرون ! ( اغانی افریقیا ، ص ۲۸۴ – ۲۸۶ )
او پرنده ای محزون را تصور می کند که با پرهای خونین در شبی تاریک در باغ او می نشیـند او
شهر خود را زیر سُم اسبها می بیند که یارای ایستادگی در مقابل دشمن را ندارد و خود را چنان می بیند که در مقابل این ظلم و ستم در خیابان های شهر گریان می رود و از مردم می خواهد که تسلیم دشمن نشوند اما گویی در چشمان مردم شیشه ریخته و جایی را نمی بینند و از گلوهایشان خاک می ریزد گویی آنها نمی توانند حرف بزنند و گویی مردم شهر خواب هستند ، او مردم را بگونه ای می بیند که عجیب شده اند و در برابر مصیبت می خندند و توانایی انجام هیچ کاری را ندارند.
همچنین فیتوری در قصیده ای دیگر تحت عنوان « أغنیه فی الضوضاء » اظهار عشق خـود را
به وطنش اینگونه بیان می دارد :
ماذا أصنعُ لک
یا أجمل أجملَ شیٍ ء فی دنیای
ماذا أضعُ لک ؟
هل أملِک شیئاً آخَر غیرَ هوای
الظلمهُ تملأُ عینیّ
و قیدُ الظالِم حول خُطای
و طریقی أخَرسُ
لکنّی أسکُب فی شغتیه غنای
ماذا أمِلکُ لک یا أختی ؟
و أنافیک أعیش …
و تنمو شجراتی
و یفوحُ شذای …
و تدوُر شموسَک فی لیلی …
فیضی ء … وینهار دجای ( اغانی افریقیا ، ص ۲۱۱ – ۲۱۳ )
خطاب به سرزمین خود می گوید : نمی دانم چه کاری می توانم برای تـو انجـام دهـم زیـرا تـو

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

زیباترین چیز در دنیای من هستی و آیا چیزی غیر از عشق به تو دارم ، ظلمت و تاریکی چشمانم را پر کرده است و غل و زنجیر ظلم در پای من است اما آوازی برلب دارم. او می گوید من در تو زندگی می کنم و درختانم در تو رشد می کند و بوی خوش من در تو می پراکند و خورشید تو در شب من می چرخد و آن را روشن می کند و تاریکی ام فرو می ریزد.
با همه مشکلات و مصائبی که فیتوری در کشور خود سودان و آفریقا می بیند امید و انتظار دارد
که مردمش بیدار شوند و قیام کنند و خود را از ظلم و ستم نجات دهند ، او می گوید :
و مثلَما یسحق الماُرِد السجین قیودَه و مثلَما تنغض أغلالَها الریاحُ الشدیده
تحرّکت ذاتَ یوم
إفریقیا الموعوده
و قام فی قلبها السودانُ یُعلن عیدَ
باسم جمیعِ الشعوب

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...