فتساقانا جِراحاً وأنینا
و جعلنا حَجَرَ القصرِ رؤوسا
و نقشناهُ جُفوناً و عُیُونا
فلقد ثُرنا علی أنفسِنا
و مَحَونا و صمهَ الذلّهِ فینا ( همان ، ص ۳۳ – ۳۴ )
هر چند سالها برخار راه رفتیم و گرسنه و برهنه و بیچاره بودیم اما در برابـر ستمـگران خواهیـم
ایستاد و هرچند جلادان باعث شدند تا برای آرزوهایمان زندانی بسازیم و جام آنها را از خون هایمان پر کنیم اما قیام خواهیم کرد و این لکه عار را از بین خواهیم برد ، در ادامه می گوید :

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

الملایینُ أفاقَت من کَراها
ما تراها … ملأ الأفقُ صداها
خرجَت تبحَثُ عن تاریخها
بعدَ أن تاهَت علی الأرضِ و تاها
حملَت أفؤسَها و انحدَرَت من روابیها
و أغوارِ قُراها … !
فانظُر الإصرارَ فی أعینِها
و صباحُ البعثِ یجتاحُ الجِباها
یا أخی فی کلّ أرضٍ عُرِیَت من ضیاها
و تغطّت بدُجاها …
یا أخی فی کل أرضٍ وَ جَمَت شفتاها
و اکفهّرت مُقلتاها
قُم … تحَّررمنِ توابیتِ الأَسَیَ
( اغانی افریقیا ، ص ۳۵ )
او همچون دیگر قصاید خود تصور می کند که میلیونها مردم از خواب برخاسته اند و صدای آنان
آسمان را پرکرده است و به دنبال تاریخ خود می گردند ، او با دعوت دیگران به نهضت و قیام از آنان می خواهد از تابوتهای حزن و اندوه آزاد شوند.
فیتوری با دعوت ملت ستمدیده خود و دیگر ملتهای تحت ظلم و ستم در قصیده دیگری تحـت
عنوان « العائدون من الحرب » چنین می گوید :
لَقد عُدنا أَجَل عُدنا من الحربِ میامینا
علی أعناقِنا ، قد عبأوا النصرَ و یا حینا
و من أفواهِنا قد جسَّموا المجدَ أرانینا
لقد عُدنا ولکن لاکما شاءَت أمانینا
ألایا لیتنا متنا بعیداً عن أراضینا !
( اغانی افریقیا ، ص ۹۳ )
او خود و مردم را چنان می بیند که از جنگ بازگشته اند او می گوید بازگشتیم اما نه آنـگونه که
آرزو داشتیم و ای کاش به خاطر سرزمین خود مرده بودیم.
لقد عُدنا من الحربِ إلی الحقلِ إلی المَصنع
لکی نحرث ، کی نبذُر ، کی نحصُد ، کی نجمَع
لکی نبیی للغیر لکی نطهُو و لا نشبَع
لکی نحلُم بالفجرِ الذی من یدنا یسطَع ( همان ، ص ۹۳ )
او می گوید از جنگ به دشت ها و کارخانه ها بازگشتیم تا بکاریم و درو کنیـم و جمـع کنیـم و
بسازیم اما نه برای خود بلکه برای دیگران تا بپزیم اما خود سیر نشویم :
لقد عُدنا أجل عُدنا ولکن عودهَ المقهور
شَرِبنا عرقَ الحربِ ألکنا صَدَأ التّنور
لَبِسنا کفَن التلجِ سَکَّنا جدثَ الدّیجور
و ها عُدنا إلی القیدِ إلی قیدِ الأسَی المضفور
فیا ضیعَه هذا العمرِ هذا الصدفِ المکسور
( همان ، ص ۹۴ )
در ادامه می گوید : بازگشتیم و عرق جنگ را نوشیدیم و گرما و حرارت تنور را خوردیم و کفـن
برتن نمودیم اما دوباره به غل و زنجیر بازگشتیم و افسوس بر عمری که تباه گشت و ادامه می دهد :
فماذا یبتغی الجلاد ، ماذا یبتغی منّا ؟
لقدِ سرنا کماشاءَ ، وعُدنا لا کما شِئنا
هَدَمنا ، و تهدّمنا ، و عذبنا ، و عذبنا
وکم حلِم سحقناهَ ، و کم مقبرهٍ شدنا
وکم من مرّهٍ مِتنا ، وکم من مرّهٍ عِشنا
فلابارک هذی الید ، لا بارَکها رحمن
إذا لم تسق بالحّبِ طمأنینیه الحیران

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...