کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آبان 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30    


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو

 



بر اساس قانون جدید مجرمان مواد مخدر به سرعت محاکمه و مجازات می‌شوند، حاملان مواد مخدر ممنوع الخروج می‌شوند و روانگردان‌ها نیز به فهرست موادی که مجازات قانونی دارد، اضافه شده است. در قانون جدید که به نوعی اصلاح قانون قبلی مبارزه با مواد مخدر است، به مسئله روانگردان‌ها و پیش سازهای مواد توجه جدی شده است، مجازات قاچاقچیان و افراد اصلی باندهای قاچاق تشدید شده است و افرادی که در مبادی ورودی و خروجی کشور با مواد مخدر دستگیر شوند اگر خارجی باشند برگشت داده می‌شود و اگر ایرانی باشند، ممنوع الخروج شده و گذرنامه‌اش توقیف می‌شود ضمن اینکه به مراجع قضایی معرفی می‌شود. همچنین بر اساس اصلاحیه جدید قانون مبارزه با مواد مخدر، معتاد مجرم است مگر اینکه گواهینامه تحت درمان داشته باشند و زندان جای مناسبی برای مجازات معتادانی که در خرید و فروش مواد نقشی ندارند نیست و این افراد به درمان اجباری محکوم می‌شوند.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

بر اساس قانون جدید همکاری پلیس و اطلاعات ایران با پلیس و اطلاعات کشورهای همسایه برای شناسایی و انهدام باندهای قاچاق مواد مخدر تقویت می‌شود.[۴۵]
مسئله بعدی این است که در فرایند قاچاق مواد مخدر برخی افراد مباشر مجرم هستند. ممکن است فردی ۱۰۰ کیلو مواد را جابه‌جا ‌کند و این راننده خودرو است که از نظر حقوقی مباشر جرم است. ولی اشخاصی هستند که در واقع عوامل اصلی قاچاق هستند و به قصد و نیت آنها این عمل قاچاق انجام شده است. گرچه برخی قضات این افراد را شریک جرم می‌دانستند ولی برخی دیگر از قضات آنها را معاون جرم می‌دانستند بالاخره تفسیرهای مختلفی وجود داشت. یعنی آیا افرادی که مدیریت کار را دارند و افراد دیگر را اجیر می‌کنند برای قاچاق افرادی را استخدام می‌کنند و سرمایه‌گذاری مالی می‌کنند. آیا به عنوان شریک جرم هستند یا معاون جرم؟ چرا که اگر کسی شریک جرم باشد به اندازه مباشر جرم مجازات می‌شود و کسی که معاون جرم شود به حداقل مجازات مقرر مجازات خواهد شد. تفاوت زیادی بین این ۲ وجود دارد در صورتی که آنها در فعل و انفعلات قاچاق افراد و عناصر اصلی هستند.
درباره این موضوع هم با اتفاق آراء در مجمع تشخیص به این نتیجه رسیدیم که این افراد عناصر اصلی هستند و مجازات آنها تشدید شد.[۴۶]
مسئله بعدی این بود که خیلی‌ها اطفال و افرادی را با ترفندهای مختلف وادار یا تشویق به مصرف مواد می‌کنند. در تعیین مجازات برای این افراد قانون ابهام داشت طبیعتاً کسی که مواد مصرف کرده مجرم است اما فردی هم که او را وادار یا تشویق کرده است یا پیشنهاد دهنده است هم مجرم است
مسئله بعدی که در مجمع تشخیص مصلحت نظام به تصمیم رسیده، موضوع برخورد با معتاد است در قانون فعلی معتاد شلاق و جریمه می‌شود این دور باطلی ایجاد کرده است چرا که باید درمان شود و شلاق و جریمه راه حل مسئله نیست. اگر پول نداشت باید به زندان برود خوب زندان هم دوای درد مسئله نیست زندان محیط درمانی نیست زندان جایی است که فرد احساس حبس می‌کند و در ادامه سازمان زندانها به علت اینکه راه حال مجازات و اصلاح معتاد زندان نیست. سیستم سازمان زندانها با مشکل مواجه می‌شود و آرام آرام آنها را به انحاء مختلف آزاد می‌کند. البته منظور معتادان است نه قاچاقچیان. بنابراین معتادی که در فعل و انفعالات قاچاق و خرید و فروش آن دخالتی ندارد. این فرد نیاز به درمان دارد جای درمان معتاد هم در زندان نیست چون بافت زندان برای این کار ساخته نشده است. یا باید سازمان زندانها را به مرکز درمانی وسیع برای آنها تبدیل کنیم یا اینکه دولت سعی کند اینها را به سمت درمان‌های اجباری با امکانات خاص و با بکارگیری امکانات دولتی و خصوصی ببرد. معتادان در قانون جدید طبقه‌بندی شده است.[۴۷]
در ماده ۱۶ قانون سابق اینطور بود که اگر کسی به سمت درمان نرفت را جریمه کنیم و شلاق بزنیم. خیلی از معتادان نمی‌خواهند مراجعه کنند به مراکز درمانی به علت اینکه می‌ترسند شغل و زندگی خود را از دست بدهند. وقتی پلیس آنها را می‌گرفت تازه می‌فهمیدند که اگر گواهینامه تحت درمان می‌گرفتند خیلی خوب بود اما قانونگذار دست پلیس را بسته بود چون پلیس مجرم را گرفته است و باید او را به مرجع قضایی بفرستد مرجع قضایی هم در قانون قبلی یا باید جریمه کند یا شلاق بزند و اگر پول نداشت زندان برود یا اینکه اگر پول ندارد می‌گوید پول را تهیه می‌کند و بعد در سطح جامعه دزدی یا خرید و فروش مواد مخدر می‌کند تا پول را تهیه کند و به حساب بریزد.[۴۸]
لذا این تدبیر باید اصلاح شود ماده ۱۶ به این صورت اصلاح شد
اگر فردی گواهینامه تحت درمان ندارد و توسط مرجع قضایی دستگیر شداگر فرد تمایل به درمان داشته باشد قرار مناسب را مرجع قضایی بگیرد و به مرکز درمان معرفی کند. گواهینامه می‌گیرد و مرکز درمانی گزارش به مرجع قضایی می‌دهد که این فرد همکاری می‌کند یا نه اگر همکاری نکند فاز بعدی این است که مرجع قضایی فرد را به مرکز اجباری درمانی می‌فرستد و فرد معتاد ۳ تا ۶ ماه آنجا می‌ماند.
درمان اعتیاد زمانی انجام می‌شود که فرد تمایل داشته باشد درمان اجباری برای فراهم کردن این تمایل است و در نهایت اگر فرد نخواست فرد حبس می‌شود.با این موارد و موارد دیگر کنترل خوبی در جامعه معتادان اتفاق خواهد افتاد چون مصرف کننده با معتاد فرق می‌کند.
فردی که استعمال می‌کند ولی هنوز وابستگی پیدا نکرده است این فرد مجرم است ولی فردی که وابستگی پیدا کرد، معتاد است لذا مصرف کننده مواد مخدر جرم انگاری می‌شود و استعمال کنندگان تفننی مواد مخدر مجرم هستند.
تعزیر مجازاتی‌ است‌ که‌ برای‌ فعل‌ حرام‌ و یا ترک‌ واجب‌ در نظر گرفته‌ شده‌ و نسبت‌ به جرایمی‌ است‌ که‌ مجازات‌ حدی‌ پیش‌بینی نشده و تعیین‌ مجازات‌ در آن‌ جرایم‌ به‌ نظر امام‌ و نایب‌ او واگذار شده‌ است؛ به‌ طوری که‌ میزان‌ مجازات‌ نباید به‌ میزان‌ مجازات‌ حدی‌ ـ نسبت‌ به‌ همان‌ جرم‌ خاص‌ ـ برسد و لذا مجازات‌ اعدام‌ قاچاقچی‌ مواد مخدر از باب‌ تعزیرات‌ منتفی‌ خواهد بود، چه‌ اینکه‌ اگر مجازات‌ قاچاق‌ موادمخدر از باب‌ تعزیر باشد؛ باید حاکم(قاضی) در تعیین‌ نوع‌ مجازات‌ مخیر باشد.
در هر حال‌ در این‌که‌ جرایمی چون قاچاق‌ مواد مخدر که‌ موجب‌ فروپاشی‌ جامعه‌ می‌گردد، از مصادیق‌ افساد فی‌الارض‌ است درباره جرایم مربوط به مواد مخدر، با عنایت به اینکه موجب بروز فساد گسترده‌ای می‌گردد و نفس عمل حاکی از قصد و سعی مرتکب در به فساد کشانیدن جامعه تلقی می‌گردد و عنصر معنوی نیز در آن مفروض گرفته می‌شود، لذا قاچاق مواد مخدر به هر انگیزه‌ای از مصادیق افساد فی الارض خواهد بود لذا قانونگذار در برخورد با این نوع جرایم آن را در حد حدود قلمداد کرده و تحت عنوان مفسد فی‌الارض قابل مجازات از نوع اعدام دانسته است و مقررات تخفیف مشمول مقررات حاکم بر حدود خواهد بود. [۴۹]
به طور کلی کیفر تعزیر نامعین و متناسب با شدت جرم و تأثیر آن در جامعه و شخصیت مجرم است ولی حد معین است و حاکم حق تشدید یا تخفیف آن را ندارد. بنابراین در جرایمی که در قوانین خاص مانند مجازات جرایم نیروهای مسلح و جرایم قانون مبارزه با مواد مخدر و غیره مجازات اعدام لحاظ شده باتوجه به استدلال بعمل آمده اگر شرایط فعل ارتکابی از مصادیق افساد فی‌الارض باشد یک مجازات حدی است و اگر شرایط مذکور احراز نشد و یا دامنه ارتکاب فعل در حدی نبود که مشمول افساد فی‌الارض باشد تعزیری بوده و قابلیت تخفیف خواهد داشت.[۵۰]
بند دوم:اعدام
برخی معتقدند با توجه به قاعده ی التعزیر دون الحد چون اعدام نمی تواند در زمره ی تعزیرات باشد به همین جهت در این درجه بندی ها به این مجازات اشاره نشده است لذا باید معتقد باشیم که تمامی اعدام ها از باب افساد فی الارض حدی است
برخی دیگر معتقدند که با تصویب این قانون اساسا مجازات اعدام تعزیری منتفی است یعنی قانونگذار کلیه ی اعدام های تعزیری را به مجازات های تعزیری درجه ی یک که شدیدترین نوع مجازات تعزیری است تبدیل کرده است پس از کلیه مقررات مربوط به مجازات تعزیری درجه یک در خصوص این جرایم نیز جاری است.[۵۱]
تعزیر مجازاتی است که مقدار آن کمتر از حد است در حالی که سلب حیات و مجازات اعدام شدیدترین نوع مجازات می‌باشد که دیگر حیات مجرم به مصلحت اجتماع نمی‌باشد. از طرف دیگر، در منابع معتبر اصولی علمای علم اصول ما بر این عقیده‌اند که خاص مقدم مخصص عام مؤخر واقع می‌شود و اگر امر دائر باشد بین تخصیص و نسخ، تخصیص مقدم است. لذا اگر ما قوانین خاص مورد سؤال، مانند اعدام در خصوص جرایم مربوط به مواد مخدر و یا جاسوسی نظامیان که از حیث زمانی مقدم می‌باشند را مخصص عام مؤخر بدانیم، در واقع مطابق نظر علمای علم اصول عمل کرده ایم. ضمناً قاعده: «الجمع مهما امکن اولی من الطرح» نیز مؤید این نظر است یعنی اگر دو دلیل متعارض داشتیم که هر کدام نافی دیگری بود تا جایی که راه جمعی بین دو دلیل وجود دارد ما باید سراغ جمع دو دلیل باشیم و به هر دو دلیل عمل کنیم که یک راه جمع بین دو دلیل، مخصص بودن قانون خاص است، همچنین قاعده دیگری در بحث اصول داریم به این مضمون که: «المجهول یلحق بالاعم الاکثر» یعنی فرد مجهول ملحق به اعم اکثری می‌شود و در دوران بین تخصص و نسخ، نسخ ندرت وقوع و تخصیص کثرت استعمال دارد، مضافاً اینکه در بحث تخفیف مجازات در قانون اصلاح قانون مبارزه با مواد مخدر در ماده۳۸ قانونگذار کیفیت تخفیف را پیش بینی کرده است و از طرف دیگر، در ماده ۲۴ قانون مجازات جرایم نیروهای مسلح(بزه جاسوسی) نوعاً بحث از عنوان محارب شده است. [۵۲]
نتیجه سخن اینکه اعدام‌های پیش‌بینی شده در قوانین خاص هرچند تعزیر هم محسوب شوند امّا به عنوان قانون خاص مقدم، مخصص قانون عام مؤخر که قانون مجازات اسلامی است می‌باشند و تخفیف مجازات نیز تابع همان قانون خاص و عفوهای پیش‌بینی شده در قانون است. مجازات مرگی که از طرف حاکم معین می‌شود اعدام تعزیری است. هرچند که بیشتر فقهای شیعه اعتقاد دارند که اصل در تعزیر مادون حد است. ولی برای عدول از این اصل و اجرای مجازات بالاتر از حد می‌توان به یکی از سه علل زیر استناد کرده و اعدام تعزیری را جایز شمرد. مصلحت فرد در جامعه،قیام در مقابل فساد فی الارض، نهی از منکر.
بند سوم:ماهیت مجازات اعدام در قانون تعزیری‌
بر اساس‌ ماده ۱۵ قانون مجازات اسلامی، حد به مجازات‌هایی‌ گفته‌ می‌شود که‌ نوع، میزان‌ و کیفیت‌ آن‌ در شرع‌ مشخص‌ شده‌ است، در ماده‌۱۶ قانون‌ مجازات اسلامی۱۳۷۵ تعزیر چنین‌ تعریف‌ شده‌ است: «تعزیر تأدیب‌ و یا عقوبتی‌ است‌ که‌ نوع‌ و مقدار آن‌ در شرع‌ تعیین‌ نشده‌ و به‌ نظر حاکم‌ واگذار شده‌ است. ازقبیل‌ حبس‌ و جزای‌ نقدی‌ و شلاق‌ که‌ میزان‌ شلاق‌ بایستی‌ از مقدار حد کمتر باشد».
در قانون جدید در تعریف تعزیر در ماده۱۸ آمده: «تعزیر مجازاتی است که مشمول عنوان حد، قصاص یا دیه نیست و به موجب قانون در موارد ارتکاب محرمات شرعـی یا نقض مقررات حکومتی تعیین و اعمال می‌گردد. نوع، مقدار، کیفیت اجراء و مقررات مربوط به تخفیف، تعلیق، سقوط و سایر احکام تعزیر به موجب قانون تعیین می‌شود». تفاوت‌های‌ مهم‌ بین حد و تعزیر وجود دارد در حدود شرعی‌ موضوع‌ و مجازات‌های‌ حدی‌ کاملا” مشخص‌ و شرایط آن‌ تعیین‌ شده‌ است‌ در حالی‌که‌ در تعزیرات‌ موضوع‌ مجازات‌ به‌ عینه‌ مشخص‌ نشده‌ است، بلکه به نظر حاکم قرار داده شده است.
در ماده۱۶ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۵ پس از تعریف تعزیر بیان می‌دارد که از قبیل حبس و جزای نقدی و شلاق اعلام نموده است و در مقام بیان از مجازات اعدام و سلب حیات که سنگین‌ترین مجازات است ذکری نکرده است.[۵۳]
در مواد۱۸ و۱۹ قانون مجازات اسلامی مصوب۱۳۹۲ نیز هیچ اثری از مجازات اعدام و سلب حیات در مجازات تعزیری وجود ندارد. از این موضوع می‌توان به این نتیجه رسید که: قانونگذار که درحال حاضر در مقام حاکم بوده و احصاء افعال مستوجب تعزیر و تعیین نوع و میزان مجازات به دست او می‌باشد، مجازات اعدام را مجازات تعزیری نمی‌داند و در این مقام از بیان مجازات سلب حیات بعنوان تعزیر اباء دارد. لیکن مجازاتی مانند اعدام و سلب حیات چون خود حد محسوب می‌شود و تعزیر هم می‌بایست دون‌الحد باشد نمی‌تواند مجازات تعزیری محسوب گردد[۵۴]
مجازات اعدام نیز مجازات تعزیری است که ماده ۱۹ به آن اشاره ندارد اما بعید است که مشمول قسمت تبصره ۴ بوده و مجازات درجه هفت به حساب آید.[۵۵]
بند چهارم: سکوت قانون در قبال جرایم متعدد اطفال و نوجوانان
قانون مجازات اســلامى مصــوب ۱۳۹۲ در قبال جرایم متعــدد اطفال و نوجوانان ساکت مىباشد.مجازات های تعزیری موضوع ماده ی ۱۹ مخصوص جرایم اشخاص بالای هجده سال است و افراد زیر این سن برابر ماد ۸۸ به بعد مجازات خاص خود را دارند یعنی مجازات پیش بینی شده در درجه ی پنج فقط مربوط به بزرگسالان است زیرا در ماده ی ۸۹ این قانون بر اساس درجات تعزیر برای نوجوانان مجازات خاصی تعیین شده است.[۵۶] به همین دلیل این پرسش مطرح مىشود که آیا احکام و مقــررات ناظر بر تعدد جرم در خصوص جرایم ارتکابى اطفال و نوجوانان نیز جریان مىیابد؟
بــا وجود تصریح ماده ى ۱۳۸ قانون مجازات اســلامى جدید مبنى بر عدم اعمال مقررات تکرار جرم در خصوص اطفال بزهکار، این قانون در خصوص اعمال یا عدم اعمال مقررات تعدد جرم نسبت به این افراد ساکت است؛ این امر زمینه ى بروز دیدگاه های مختلف و رویه های قضایی متفاوت را فراهم خواهد آورد. همین رویکرد در قانون مجازات عمومى مصوب ۱۳۰۴ نیز پذیرفته شده بود؛ به موجب ماده ى ۳۸ قانون مذکور، احکام تکرار جرم در خصوص اطفال قابل اجرا نبود؛ با وجود ســکوت این قانون نســبت به جرایم متعدد اطفــال، در بند «ط» ماده ى ۳۲ قانون مجازات عمومى مصوب ۱۳۵۲ آمده بــود که مقررات مربوط به تکرار و تعدد جرم درباره ى اطفال بزهکار رعایت نمى شــود. در رأى وحــدت رویه ى [۵۷]هیأت عمومى دیوان عالى کشور نیز تصریح شــده بود: «بند «ط» ماده ى ۳۲ قانون مجازات عمومى ســال ۱۳۵۲ صرفا اعمال مقررات مربوط به تعدد جرم را از لحاظ تشــدید کیفر درباره ى اطفــال منع کرده و تســرى به تعیین کیفر متعدد براى جرایــم مختلف ندارد.[۵۸] لذا تعیین مجــازات قانونى براى هر یک از جرایم متعدد اطفال بدون رعایت تشــدید کیفر و به موقع اجرا گذاردن مجازات قطعى شــده موافق موازین قانونى تشــخیص مىگردد». به نظر مىرســد در موضوع مورد بحث موضــع قانون مجازات عمومى سال ۱۳۵۲ مقبولتر است. اگر قانون مجازات اسلامى جدید در این زمینه از قانون مجازات عمومى سال ۱۳۵۲ تبعیت مىکرد، ایراد مورد نظر مرتفع مىگردید. بــا توجه به مطالب فوق، جمیع احــکام و مقررات ناظر به تعدد جرم که در قانون مجازات اسلامى مصوب سال ۱۳۹۲ پیش بینى شده است، نسبت به اطفال و نوجوانان بزهکار هم قابل اعمال مىباشد. بــا توجه به مطالب فوق، جمیع احــکام و مقررات ناظر به تعدد جرم که در قانون مجازات اسلامى مصوب سال ۱۳۹۲ پیش بینى شده است، نسبت به اطفال و نوجوانان بزهکار هم قابل اعمال مىباشد. البته ممکن اســت گفته شــود، قانونگذار در قانون مجازات اسلامى جدید ً اطفال بزهکار را از شــمول مقــررات تعدد جرم خارج ننموده اســت. اگر تعمــدا قانونگــذار جرایم متعدد اطفال بزهکار را از شــمول احــکام و مقررات تعدد جرم مســتثنى مىکرد نتیجه ى چنین حکمى این بود که دادگاه براى هر یک از جرایم ارتکابى، حســب مورد مجازات یا اقدامات تامینى و تربیتى مربوطه را تعیین و ً عملا همه ى مجازاتها یا اقدامات تامینی و تربیتی اجرا مىگردید و این یعنى کاربســت ً قاعده ى جمع مجازاتها نســبت به جرایم متعدد اطفال و نوجوانان بزهکار که قطعا نســبت به قاعده ى مجازات اشد، شدیدتر محسوب مىشود. براى اجتناب از چنین نتیجه اى، مقنن جرایم متعدد اطفال را همانند جرایم متعدد افراد بالغ تحت احکام و مقررات واحد قرار داده است. برداشت اخیر خالى از وجه هم نمىباشد؛ به ویژه اگر اعمال کیفیات مخففه در مورد جرایم متعدد اطفال مشمول حکم خاص ماده ى ۹۳ قانون مجازات اسلامى جدید قرار گیرد و از شمول محدودیتهاى مصرح در تبصره ى ۳ ماده ى ۱۳۴ خارج باشد. برداشت اخیر به نفع اطفال خواهد بود. برخی از حقوقدانان دلیل این ســکوت را فقدان مسئولیت کیفری اطفال و عدم امکان مجازات آنان قلمداد می کنند. از دیدگاه این حقوقدانان، تشدید مجازات بــه منظور اصلاح و بازداشــتن مرتکب از ارتکاب جرم اســت و از این رو در مورد کودکان که مســوولیت کیفری ندارند، این بحث منتفی است. به عبارت دیگر چون نمیتوان اطفال را مجازات کرد، بحث تشــدید مجازات آنها منتفی است.[۵۹] اســتدلال اخیــر در خصوص افراد نابالغ منطبق بر صواب میباشــد (مــاده ى ۱۴۶ قانون مجازات جدید)، امــا در خصوص جرایم ارتکابی نوجوانان بین پانزده تاهجده ســال نادرســت اســت؛ زیرا ماده ى ۸۹ قانون اخیرالذکر برای این اشخاص مجازات پیش بینی نموده است.
گفتار نهم:کلاهبرداری
در خصوص تعیین درجه ی تعزیر در مواردی که مجازات ها نسبی است مانند جرم کلاهبرداری که جزای نقدی معادل مالی که برده شده است به عنوان مجازات تعیین شده است , دو نظر وجود دارد:
یک نظر بر آن است که این مجازات ها داخل در درجات نیستند زیرا اولا متبادر از جزای نقدی موضوع ماده ی ۱۹ جزای نقدی ثابت است[۶۰]ثانیا اگر جزای نقدی نسبی را موثر در تعیین درجات بدانیم در خصوص جرایمی مانند اختلاس ,ارتشا و کلاهبرداری نمی توان درجه ی مجازات راتعیین کرد با افزایش میزان مالی درجه ی مجازات هم تغییر پیدا می کند.ثالثا با پذیرش این نظر در تعیین صلاحیت دادگاه دچار مشکل می شویم زیرا تا دادگاه میزان مال برده شده را نداند نمی تواند در خصوص صلاحیت خود تصمیم بگیرد مگر اینکه مبنای صلاحیت را مبلغ مندرج در کیفرخواست قرار دهند در این صورت ممکن است کسی بگوید برابر قانون آیین دادرسی کیفری مدعی خصوصی تا اخرین جلسه ی دادرسی مهلت دارد دادخواست ضرر و زیان خود را تقدیم دادگاه کند.نظر دیگر بر آن است که این مجازاتها موثر در تعیین درجات است ماده ی ۱۹ قانون مجازات تعزیری را به هشت درجه تقسیم کرده است و این نوع مجازات ها را هم باید داخل در یکی از درجات قرار دهیم در غیر این صورت قواعد عمومی مانند تخفیف ,تعلیق ,تعویق در خصوص آن ها اعمال نمیشود.بنابراین در تعیین این درجات باید به میزان مال برده شده توجه کرد و آن را موثر در درجات دانست[۶۱]
مبحث دوم:آثار درجه بندی قانون ۱۳۹۲
درجه بندی مجازات دارای آثار حقوقی متعددی است که از جمله در اعمال مقررات معافیت از کیفر ,صدور قرار تعویق ,تخفیف مجازات ,شروع به جرم و معاونت در جرم قابل توجه است.[۶۲]
گفتار اول:تخفیف مجازات
منظور از میزان تخفیف در قانون های مجازات سابق، پایین آمدن از حداقل مجازات و نیز تبدیل مجازات به مجازاتی که مناسب تر به حال متهم باشد می بود این موضوع بخصوص در قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰ مشکل آفرین بود چه آن که برخلاف قانون مجازات عمومی سال ۱۳۵۲ که مجازات ها را به جنایت، جنحه، خلاف که در طول همدیگر قرار داشتند تقسیم کرده بود در قانون مجازات اسلامی ،مجازات های حدود، قصاص، دیات، تعزیرات و بازدارنده در عرض هم قرار داشتند در نتیجه معلوم نبود کدام مجازات شدیدتر و کدام خفیف تر است. برای مثال مجازات حدی شرب مسکر هشتاد ضربه شلاق است اما مجازات تعزیری سرقت مقرون به آزار حداکثر تا ده سال حبس پیش بینی شده است. برای حل این مشکل قانونگذار در ماده ۱۹ قانون مجازات اسلامی جدید مبادرت به درجه بندی مجازات ها نمود و به همین ترتیب در مورد تخفیف نیز از درجه بندی مزبور استفاده کرد با توجه به ماده ۳۷ قاضی در تخفیف مجازات مختار است اما درجه بندی تخفیف ها برخلاف قانون سابق، دست قاضی را برای اعمال تخفیف بیشتر بسته است و این درجه بندی از اختیارات او نسبت به قانون مجازات اسلامی ۱۳۷۰ کاسته است.[۶۳] ماده ۳۷ قانون جدید مقرر میدارد:
«در صورت وجود یک یا چند جهت از جهات تخفیف، دادگاه می تواند مجازات تعزیری را به نحوی که به حال متهم مناسب تر باشد به شرح زیر تقلیل دهد یا تبدیل کند
الف. تقلیل حبس به میزان یک تا سه درجه
ب. تبدیل مصادره اموال به جزای نقدی درجه یک تا چهار
پ. تبدیل انفصال دائم به انفصال موقت به میزان پنج تا پانزده سال
ت. تقلیل سایر مجازات های تعزیری به میزان یک تا دو درجه از همان نوع یا انواع دیگر
که به بررسی ماده ۳۷ و ۳۹ به شرح زیر می پردازیم:
میزان تخفیف:
تقلیل حبس به میزان یک تا سه درجه، برای مثال اگر شخصی به اتهام سوزاندن و تلف دفاتر و قباله های و اسناد دولتی به موجب ماده ۶۸۱ قانون مجازات اسلامی  (بخش تعزیرات) محکوم شودبه حبس از دو تا ده سال محکوم خواهد شد. ابتدا باید دید این مجازات از کدام درجه است. با توجه به ماده ۱۹ قانون مجازات اسلامی و نظر به تبصره ۲ ماده مرقوم، این حبس از درجه چهار است زیرا هر چند حداقل آن در محدوده درجه پنج است، چون حداکثر مجازات ،ده سال است؛ مجازات از درجه چهار است، حال دادگاه می تواند او را به مجازات مندرج در درجه پنج یعنی دو تا پنج سال، یا درجه شش، یعنی حبس بیش از شش ماه تا دو سال یا درجه هفت، یعنی حبس از نود و یک روز تا شش ماه محکوم کند البته ممکن است نظر دیگری مطرح شود و آن این که مجازات درجه پنج به معنی تخفیف در این مورد به حساب نمی آید چون معنای تخفیف این است که از حداقل پایین تر بیاید، بنابراین سه درجه باید از مجازات درجه شش به پایین محاسبه گردد. این نظر صحیح به نظر نمی رسد زیرا قانون گذار با درجه بندی تخفیف موضوع پایین تر از حداقل بودن را که مربوط به قوانین سابق بود منتفی کرده است[۶۴]. با توجه به این ماده، تبدیل حبس به جزای نقدی در مثال فوق منتفی است و حال آن که در قانون سابق دادگاه می توانست مجازات حبس را به جزای نقدی تبدیل کند.
۱-۲ انفصال دائم به انفصال موقت به میزان پنج تا پانزده سال:
قانونگذار تقلیل انفصال دائم را در بند پ ماده ۳۷ آورده است. برای مثال درباره مرتشی در صورتی که میزان مال گرفته شده به عنوان رشوه، بیش از یک میلیون ریال باشد؛ علاوه بر مجازات اصلی به مجازات تکمیلی انفصال دائم از خدمات دولتی محکوم می شود. دادگاه می تواند مجازات انفصال او را از پنج تا ۱۵ سال تخفیف دهد.
۱-۳ تقلیل سایر مجازات های تعزیری به میزان یک تا دو درجه از همان نوع:
منظور از سایر مجازات های تعزیری مجازات هایی است که اولا، تعزیری باشند و ثانیا، مجازات هایی که در سه بند اول نیامده اند[۶۵]
با توجه به درجات سه گانه تخفیف، مورد چهارم می تواند جزای نقدی باشد، بنابراین دادگاه می تواند مجازات جزای نقدی را برای مثال در بزه رایانه ای «تغییر یا ایجاد داده های قابل استناد یا ایجاد یا وارد کردن متقلبانه داده به آن ها» که ۲۰ میلیون تا یکصد میلیون ریال جزای نقدی است را به میزان یک تا دو درجه تقلیل دهد یا تبدیل نماید این مجازات با توجه به ماده ۱۹ و تبصره ۲ آن ماده درجه پنج است، بنابراین دادگاه به استناد ماده ۳۷ و مواد فوق، مجازات مرتکب را تا ۲۰ تا هشتاد میلیون (مجازات درجه ۶) و یا از ده تا بیست میلیون ریال (مجازات درجه ۷) تقلیل دهد. گفتنی است بند ت ماده ۳۷ از جهت مصداق یابی مبهم است، زیرا معلوم نیست پس از حبس، انفصال و مصادره اموال غیر از جزای نقدی دیگر چه مجازات تعزیری دیگری باقی می ماند؟ آیا منظور مجازات های تکمیلی است که بعید به نظر می رسد زیرا مجازات تکمیلی به همراه مجازات اصلی مورد حکم قرار می گیرد و وجود مستقلی ندارد تنها در مورد مجازات شلاق تعزیری می توان گفت مورد توجه قانونگذار بوده است برای مثال شلاق تعزیری درجه شش را می تواند به شلاق تعزیری درجه هفت یا هشت ،تقلیل دهد.[۶۶]
گفتار دوم:معافیت از مجازات
یکی از نوآوری های قانون جدید مجازات اسلامی در موضوع تخفیف،بحث معافیت از مجازات در جرائم تعزیری درجه هفت و هشت مندرج در ماده ۱۹ ماده ۳۹ قانون می باشد . به موجب ماده ۳۹: در جرائم تعزیری درجه های هفت و هشت، در صورت احراز جهات تخفیف چنانچه دادگاه پس از احراز مجرمیت تشخیص دهد که با عدم اجرای مجازات نیز مرتکب اصلاح می شود در صورت فقدان سابقه کیفری موثر و گذشت شاکی و جبران ضرر و زیان یا برقراری ترتیبات جبران آن می تواند حکم به معافیت از کیفر صادر کند، با توجه به این ماده حکم معافیت هر چند در ماده ۷۲۷ قانون سال ۱۳۷۰، به صرفنظر کردن از مجازات در صورت گذشت شاکی خصوصی اشاره کرده بود در زمینه تخفیف از ابداعات قانون جدید است در حقیقت این ماده نوعی توجه به موقعیت داشتن تعقیب در قانون فرانسه است الا این که موقعیت داشتن تعقیب در حقوق فرانسه زمانی است که دادستان دستور بایگانی پرونده را در شرایط خاص فعل ارتکابی صادر می کند.
در این ارتباط ماده ۱-۴۰ قانون آیین دادرسی کیفری فرانسه، مقرر میدارد، در صورتی که متهم شناسایی شده، دارای محل اقامت معین باشد و هیچ گونه مانعی برای ادامه تعقیب نباشد ؛دادستان محل می تواند به شرطی که نحوه عمل متهم توجیه پذیر باشد، پرونده را بایگانی کند، با توجه به این ماده، تفاوت آشکار است. در حقوق ایران، دادگاه و نه دادستان حق دارد که در صورت وجود شرایط منعکس در ماده یعنی تشخیص اصلاح مرتکب در صورتی که اقتضا کند. عدم مجازات، گذشت شاکی خصوصی، فقدان سابقه کیفری موثر، جبران ضرر و زیان یا برقراری ترتیب جبران آن، حکم به معافیت از کیفر صادر کند. چنین اختیاری به صورت تقلیق تعقیب که سابقه آن در ماده ۴۰ مکرر قانون آیین دادرسی ۱۲۹۰اصلاحی۱۳۵۲ و ماده ۲۲ قانون اصلاح پاره ای از قوانین دادگستری در مورد جرائم جنحه ای، وجود داشت ؛در لایحه قانونی آیین دادرسی کیفری مصوب فروردین ماه ۱۳۹۳ به دادستان داده شده است. به موجب ماده ۸۱ این قانون:
« در جرائم تعزیری درجه شش، هفت و هشت که مجازات آن ها قابل تعلیق است، چنانچه شاکی وجود نداشته، گذشت کرده یا خسارت وارده جبران گردیده باشد و یا با موافقت بزه دیده، ترتیب پرداخت آن در مدت مشخصی داده شود و متهم نیز فاقد سابقه محکومیت موثر کیفری باشد، دادستان می تواند پس از اخذ موافقت متهم و در صورت ضرورت با اخذ تأمین متناسب، تعقیب وی را از شش ماه تا دو سال معلق کند.»  [۶۷]
گفتار سوم: مبنای تشدید مجازات
تشدید مجازات مرتکب همانند تخفیف آن به دلیل فردی کردن مجازاتها در حقوق کنونی انجام میگیرد به طوری که مرتکب با ارتکاب جرم مجدد، در واقع حالت خطرناک خویش را بروز میکند. لذا شایسته است در مقابل کسی که اتفاقاً و در اثر حالات روانی نامناسب و نامتعادل مرتکب جرم شده و مستحق تخفیف است، در حالت تکرار جرم که حقیقتاً تمایل فرد به تهدید اجتماعی است که در آن زندگی میکند، عمل وی را با عکس العمل شدیدتری از سوی دولت به عنوان نماینده جامعه پاسخ داد.
تکرار جرم براساس قانون مجازات سابق وقتی میتواند موجب تشدید مجازات شود که مجازات جرم ارتکابی سابق به موقع اجرا گذاشته شود. اگرچه برخی از حقوقدانان معتقدند که صرف محکومیت نیز برای شمول مقررات تکرار جرم کافی است، لیکن با توجه به صراحت قانون، نظر اکثریت نیز بر اجرای مجازات پیشین میباشد. علی کل حال این رویکرد قانون فعلی در لایحه جدید تغییر یافته و مقنن نظر افرادی که قطعیت حکم را کافی می دانستند ارجح شناخته است.
بر اساس قانون جدید می توان دو رویکرد متفاوت را در خصوص قاعده ی تکرار جرم ملاحظه نمود. رویکرد نخست در خصوص جرایم حدی است که ارتکاب سه دفعه جرم حدی و اجرای مجازات در هر بار و بالاخره تکرار در وهله ی چهارم موجب محکومیت فرد به اعدام خواهد بود. ولی رویکرد دوم که موضوع مورد بحث در این قسمت می باشد در خصوص جرایم تعزیری است که قطعیت حکم برای اعمال قواعد و ضمانت اجرای تکرار جرم، لازم و کافی دانسته شده است. البته شمول قاعده ی تکرار جرم در جرایم تعزیری مطلق نبوده و جرایم تعزیری درجه هفت و هشت را دربر نمی گیرد.[۶۸]
در زمینه مقررات راجع به تکرار جرم، نوآوری های متعددی نیز به چشم می خورد؛ معین نمودن میزان تشدید مجازات و نیز خروج مجازات از سقف حداکثر مقرره قانونی می تواند مهم ترین آن ها محسوب شود. بر این اساس هر کس به موجب حکم قطعی به یکی از مجازاتهای تعزیری از درجه یک تا شش محکوم شود و از تاریخ قطعیت حکم تا حصول اعاده حیثیت یا شمول مرور زمان اجرای مجازات، مرتکب جرم تعزیری درجه یک تا شش دیگری گردد، به حداکثر مجازات تا یک و نیم برابر آن محکوم میشود. یعنی اگر فردی محکوم به سه سال حبس شود و در مدت مذکور مرتکب جرم دیگری گردد دادگاه می تواند وی را مابین سه سال تا چهار سال و شش ماه به مجازات محکوم کند. بدین ترتیب شرط عدم ارتکاب جرم جدید، از مدت زمان محکومیت قطعی نخست به جرایم تعزیری درجه یک تا شش، تا حصول اعاده حیثیت یا شمول مرور زمان می باشد. بر این اساس این نتیجه نیز به دست می آید که اگر مرور زمان شامل حال یک رفتار کیفری شود، دیگر نمی توان مقررات راجع به تکرار جرم را در آن مورد اجرا نموده و مجازات را تشدید کرد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1400-09-29] [ 08:51:00 ق.ظ ]




تعیین رابطه بین اهرم مالی و مسولیت اجتماعی
تعیین رابطه بین اندازه شرکت و کیفیت گزارشگری مالی
تعیین رابطه بین اهرم مالی و کیفیت گزارشگری مالی
سوالات تحقیق
در این قسمت سوالات تحقیق در جهت اهداف تحقیق بیان می شوند
سوالات اصلی تحقیق
چه رابطه ای بین مسئولیت اجتماعی و کیفیت گزارشگری مالی وجود دارد؟
سوالات فرعی تحقیق
چه رابطه ای بین مسئولیت اجتماعی با کیفیت اقلام تعهدی وجود دارد ؟
چه رابطه ای بین مسئولیت اجتماعی با اندازه شرکت وجود دارد ؟
چه رابطه ای بین مسئولیت اجتماعی با اهرم مالی وجود دارد ؟
چه رابطه ای بین کیفیت گزارشگری مالی با اندازه شرکت وجود دارد ؟
چه رابطه ای بین کیفیت گزارشگری مالی با اهرم مالی وجود دارد ؟
فرضیه ‏های تحقیق
لازم به ذکر است که در این قسمت متغیرهایی که برای آنها داده ها از صورت های مالی قابل جمع آوری هستند در فرضیات مطرح می شوند و از بقیه استانداردها خودداری می کنیم.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

با توجه به مطالب ذکر شده فرضیات تحقیق بصورت زیر بیان می شوند:
فرضیه های اصلی
بین مسولیت اجتماعی و کیفیت گزارشگری مالی رابطه مستقیم وجود دارد.
فرضیه های فرعی
فرضیه فرعی اول: بین مسئولیت اجتماعی با کیفیت اقلام تعهدی رابطه مستقیم وجود دارد.
فرضیه فرعی دوم: بین مسئولیت اجتماعی با اندازه شرکت رابطه مستقیم وجود دارد .
فرضیه فرعی سوم: بین مسئولیت اجتماعی با اهرم مالی رابطه مستقیم وجود دارد
فرضیه فرعی چهارم: بین کیفیت گزارشگری مالی با اندازه شرکت رابطه مستقیم وجود دارد .
فرضیه فرعی پنجم: بین کیفیت گزارشگری مالی با اهرم مالی رابطه مستقیم وجود دارد.
متغیرهای تحقیق
متغیر مشخصه یک عنصر پدیده موجود زنده و یا هر چیزی است که قابلیت تغییر داشته و می تواند مقادیر مختلفی را بپذیرد. آنچه اهمیت دارد آنکه باید دقت شود در هر تحقیق ما متغیرهای خاص خواهیم داشت و اینگونه نخواهد بود که همه آنچه در یک مطالعه بعنوان متغیر حضور دارند برای تحقیق نامطلوب است. از سوی دیگر نوع متغیر علیرغم مشابه بودن عنوان از یک مطالعه به مطالعه دیگر ممکن است متفاوت باشد. در این قسمت متغیر های مورد بحث و تحلیل در تحقیق شرح داده می شود.
متغیر مستقل
متغیر مستقل ، متغیر دورن زایی است که به وسیله تحقیقگر اندازه گیری، ‌دستکاری یا انتخاب می شود تا تاثیر یا ارتباط آن بامتغیر دیگری معین شود.
متغیر مستقل اصلی، عبارت از: مسولیت اجتماعی
برای اندازه گیری مسولیت اجتماعی بصورت زیر عمل می کنیم:
نحوه اندازه گیری متغیر مستقل
به منظور اندازه گیری مسئولیت اجتماعی از چک لیست استاندارد امتیاز بندی شده استفاده می کنیم

ردیف عوامل ارزشیابی امتیاز ضریب جمع
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۷
۸
۹
۱۰
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:50:00 ق.ظ ]




در عمل ما باید کمتر شاهد ارتکاب چنین بزهی از سوی سردفتر اسناد رسمی باشیم زیرا؛ محاکم دادگستری وقتی رأی بر بی اعتباری سند رسمی صادر می کنند مراتب را به سازمان ثبت اسناد و املاک کشور اعلام می کنند تا سازمان مذکور ابطال سند مذکور را به اداره تابع خود اعلام نماید.
(ماده ۷۱ قانون دفاتر اسناد رسمی و کانون سردفتران و دفتریاران). در عمل محاکم دادگستری پس از صدور رأی، آن را به اداره ای که ملک در آن واقع شده اعلام می کنند و اداره مذکور نیز به ناچار باید با ثبت استان و ثبت استان نیز با سازمان مکاتبه می نماید و این موجب اطاله وقت متقاضی می گردد. پس از اعلام سازمان ثبت اسناد، سندی را که از اعتبار افتاده در دفتر املاک و ستون ملاحظات ثبت دفتر اسناد رسمی منعکس خواهد شد.
و از طرفی چون، مسئول دفتر به هنگام ثبت سند مکلف است، از اداره ثبت استعلام به عمل آورد.[۲۶] نتیجتاً: با توجه به مطالب فوق مسئول دفتر به هنگام ثبت سند از اسناد مجعوله و مزوره آگاه خواهد بود و چنانچه اقدام به ثبت چنین اسنادی نماید قابل مجازات خواهد بود.
در مورد کارکنان ثبت اسناد نیز باید گفت، چنانچه اسناد مجعوله که توسط مسئول دفتر، دفترخانه به ثبت رسیده و خلاصه معامله آن به اداره ثبت اسناد ارسال شده ومسئول دفتر املاک با علم به مجعول بودن سند، آن را ثبت نماید مشمول حکم ماده خواهد بود زیرا انتقال ملک و معاملات بعدی با توجه به اعلامی دفتر املاک به دفترخانه صورت می گیرد.
مشکلی که اخیراً ما در پاره ای از استانها با آن مواجه شده ایم این است که اسناد پس از ثبت باید وارد اطلاعات جامع املاک شود و ثبت رایانه می شود، حال چنانچه متصدی مربوطه که جزئی از اجزاء ثبت اسناد محسوب می شود اسناد مجعوله یا مزوره را با علم به جعل بودن آن ثبت رایانه نماید مشمول حکم این ماده خواهد بود یا خیر ؟
از آنجائیکه پاسخ استعلام دفاتر اسناد رسمی برای تنظیم و ثبت سند، در این استانها با توجه به اطلاعات جامع املاک تهیه و به دفترخانه ارسال می گردد و ثبت سند مجعول در رایانه باعث ضرر رساندن به اشخاص (خریدار) خواهد بود و از طرفی؛ قانونگذار فقط به ثبت اسناد مجعوله یا مزوره اشاره کرده است و اشاره ای به این نکرده که ثبت دفتر شود یا ثبت رایانه، بنابراین به نظر ما ثبت اسناد مجعوله در رایانه نیز مشمول حکم خواهد بود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۲) سندی را بدون حضور اشخاصی که مطابق قانون حضور داشته باشند ثبت نمایند
قانونگذار برای جلوگیری از هرگونه سوء استفاده احتمالی مسئول دفتر ، حضور اشخاصی را به هنگام ثبت سند ضروری و لازم می داند و طی مواد مختلف متذکر آن شده است. از آن جمله می توان به حضور :
۱) طرفین معامله (متعاملین) یا وکلای آنها یا طرفی که تعهد می کند. (ماده ۵۰ و ۶۳ قانون ثبت ) ؛
۲) شهود معروف و متعهد در صورت تردید در هویت متعاملین (ماده ۵۰ قانون مذکور ) ؛
۳) معتمد و معرفین و یا مطلع با سواد برای شخصی که کور یا کر یا گنگ یا بی سواد است (ماده ۶۴ قانون مذکور)؛
۴) مدعی العموم یا نماینده وی و یا امین صلح و نیز مترجم رسمی در صورت نیاز (مادتین ۵۴ و ۶۱ قانون مذکور) و نیز ماده ۷ الی ۱۲ آئین نامه دفتر ثبت ازدواج و طلاق مصوب ۱۷/۷/۱۳۱۰ ، اشاره کرد.
برابر ماده ۶۳ قانون ثبت اسناد، متعاملین یا وکلای آنها باید به هنگام ثبت سند در دفترخانه حاضر شده و مطابقت ثبت سند را با اصل سند با مسئول دفتر تصدیق نمایند. (این موضوع با نوشتن عبارت «ثبت با سند برابر است» محقق می شود).
مسئول دفتر طبق ماده ۵۰ قانون ثبت مکلف است، قبلاً هویت متعاملین یا متعهد را احراز نماید و چنانچه در هویت آنها تردید داشته باشد دو نفر از اشخاص معروف و معتمد حضوراً هویت آنها را تصدیق نماید.
در این جا لازم است؛ این ماده را مورد نقد و بررسی قرار دهیم و مطالعه تطبیقی با قانون دفاتر رسمی ژاپن داشته باشیم؛ مسئول دفتر در صورت تردید در هویت متعاملین یا طرف تعهد، مکلف است، دو نفر از اشخاص معروف و معتمد را بخواهد که حضوراً هویت متعامل یا متعاملین را تصدیق نماید؛ مشکل اینجاست که مسئول دفتر چگونه معروف و معتمد بودن آنها را باید احراز کند؟!
در عمل؛ به ویژه در شهرهای بزرگ، اشخاص به عنوان معتمد و معروف در دفترخانه حاضر می شوند و هویت متعاملین را تصدیق می کنند بدون آنکه متعامل یا متعاملین را بشناسد.
رأی صادره مؤید این مطلب است :
شماره دادنامه ۴۷۹ – ۳۰/۹/۱۳۷۳ – کلاسه پرونده ۱۲/۷۳ – ۱۳۳ مربع رسیدگی : شعبه ۱۳ دادگاه عمومی قم :
۱) آقای مجید … فرزند محمد به اتهام استفاده از سند مجعول و خیانت در امانت، ۲) احمد … فرزند حسین، ۳) محمدرضا … فرزند حسین سردفتر و کارمند دفترخانه اسناد رسمی شماره ۲ به شرکت در جعل رسمی، ۴) عزیز اله … ، ۵) محسن … به معاونت در استفاده از سند مجعول تحت تعقیب قرار گرفته اند که در خصوص اتهام، متهمین ردیف ۱ – ۲ – ۳ با توجه به شکات و وکیل مدافع آنان اقرار و اعتراف متهم ردیف اول مبنی بر اخذ وام با سند متعلق به شکات بدون اطلاع آنان، دو سری وکالتنامه مجعول به شماره های …، …. صورت مجلس بازرسی دفترخانه و نظریه اداره ثبت اسناد و املاک قم، سایر قرائن و امارات موجود در پرونده جرم محرز و مسلم است، مستند به مواد ۲۸ – ۱۱۹ از قانون تعزیرات اسلامی ۱۴ آئین دادرسی کیفری و ۲۵ از قانون مارالذکر و بند دوم ماده ۱۰۰ از قانون ثبت اسناد و ۴۶ مجازات اسلامی متهم ردیف اول مجید و ردیف ۲ و ۳ احمد …. و محمدرضا …. هرکدام به یک سال حبس محکوم می گردند …. »
ملاحظه می شود که دادگاه سردفتر را به دلیل عدم احراز هویت امضاء کنندگان مشول بند دوم ماده ۱۰۰ قانون ثبت دانسته و به مجازات یکسال حبس محکوم نموده است.
چنانچه مسئول دفتر ، سندی را بدون حضور یکی از متعاملین، یا هر دو، یا وکیل آنها، در صورتی که به وکالت از طرف آنها اقدام نموده باشند، ثبت و امضاء نماید مشمول حکم ماده بوده و جاعل در اسناد رسمی می باشد.
با دو مثال ذیل به تشریح موضوع می پردازیم :
مثال اول ) اگر ملکی را سه نفر به طور مشاع مالک باشند (به طور قهری) به سه قطعه تفکیک شده باشد و یک قطعه آن در تعریض خیابان قرار گرفته باشد و عملاً در موقعیت محل دو قطعه باشد؛ دو نفر از مالکین با حضور در دفترخانه اظهار نمایند که دو قطعه را مالک هستند، (هر کدام یک قطعه را) و قطعه واقع شده در تعریض خیابان متعلق به نفر سوم می باشد؛ در این حالت، چنانچه مسئول دفتر برابر تقسیم نامه ای که تنظیم و ثبت می نماید قطعه اول را در مالکیت یک نفر و قطعه دوم را در مالکیت نفر دیگر قرار دهد و این تقسیم نامه بدون حضور نفر سوم تنظیم گردد؛ به نظر نگارنده، مسئول دفتر مشمول این بند از ماده ۱۰۰ قانون ثبت خواهد بود و جاعل در اسناد رسمی می باشد، زیرا نفر سوم نیز صاحب حق بوده و مطابق قانون باید حضور داشته باشد؛ النهایه چنانچه اظهار کرد که راضی است سهم وی در تعریض خیابان واقع شود در تقسیم نامه یا اقرارنامه جداگانه ای ثبت شود.
مثال دوم )- (الف) با سوء استفاده از بنچاق ساختگی خود را مالک زمینی به مساحت ده هکتار معرفی می کند و با کمک متصدی یک بنگاه معاملات ملکی به نام (ب) ، موجبات فروش ملک را به (ج) فراهم می کند، سپس جریان ملک مزبور را در دفتر اسناد رسمی به سردفتری (د) فراهم کرده و به جای مالک اصلی آن ملک، سند انتقال را امضاء و ثمن معامله را دریافت نموده است. بر فرض صحت واقعه و اثبات سوء استفاده و تقلب (الف) و تبانی وی با متصدی بنگاه و سردفتر اسناد رسمی ، آقای (د) به عنوان سردفتر اسناد رسمی که با علم به عدم مالکیت (الف) و تبانی با وی و بدون حضور مالک اصلی، جریان بیع ملک را فراهم نموده ، به استناد بند دوم ماده ۱۰۰ قانون ثبت اسناد و املاک عمل وی جعل در سند رسمی محسوب و به مجازات جاعل در اسناد رسمی یعنی مجازات مندرج در ماده ۵۲۳ قانون مجازات اسلامی یعنی حبس از یک تا ۵ سال یا پرداخت جزای نقدی از ۶ تا ۳۰ میلیون ریال محکوم خواهد شد.[۲۷]
۲۲-۲ حقوق مقایسه
در قانون دفاتر اسناد رسمی ژاپن سردفتر باید هنگام تنظیم سند از نام شخص معامله کننده آگاه بوده و با او آشنا باشد. ماده ۲۸ قانون دفاتر اسناد رسمی ژاپن می گوید:
«به هنگام تنظیم سند سردفتر باید از نام شخصی که معامله می کند آگاه بوده و با او آشنا باشد. وقتی سردفتر نام شخصی را که معامله می کند نمی داند یا با او آشنا نیست، باید از او بخواهد هویت خود را با ارائه گواهی مهر شده صادره از طرف دولت یا مراجع دولتی رسمی یا منابع قابل اعتماد دیگر معرفی کند … »
در حقوق ایران – قانون ثبت – حضور دو نفر به عنوان معرف و متعهد در نزد مسئول دفتر و تصدیق متعامل از سوی آنها برای سردفتر کافی خواهد بود تا هویت متعامل یا متعاملین را احراز کرده و سند را تنظیم و ثبت نماید.
به نظر نگارنده، شایسته است در کشور ما نیز، مسئولین دفاتر اسناد رسمی در صورت تردید در هویت متعاملین، برای احراز هویت آنها، گواهی مهر شده از طرف مراجع رسمی یا دولتی یا منابع قابل اعتماد دیگر، همچون نیروی انتظامی یا شورای محلی بخواهند.
همچنین حضور معتمد و مترجم همچون قانون ثبت ایران الزامی است، در تنظیم سند در ژاپن مسئول دفتر مکلف است چنانچه شخص معامله کننده زبان ژاپنی را نداند یا کر و لال باشد یا به هر دلیلی نتواند صحبت کند و یا بخواند، باید از حضور مترجم و معتمد در زمان تنظیم سند استفاده کند (ماده ۲۹ قانون دفاتر اسناد رسمی ژاپن) و اگر شخصی که معامله کرده، کور است یا نمی تواند بخواند سردفتر باید از حضور شاهدی در زمان تنظیم سند استفاده کند.
۳) سندی را به اسم کسانی که آن معامله را نکرده اند ثبت کند
اکثر متعاملین به هنگام حضور در دفترخانه بدون اینکه موارد ثبت شده توسط مسئول دفتر را مطالعه هرچند مختصر و گذرا بنمایند، آن را امضاء می کنند و حتی در بعضی موارد مشاهده شده، بدون آنکه سردفتر چیزی را در دفتر خود ثبت کند آن را امضاء می نمایند و این سهل انگاری، بعضی مواقع به ضرر آنان تمام می شود. قسمت سوم ماده ۱۰۰ قانون ثبت، معمولاً از این سهل انگاری متعاملین ناشی می شود و می توان آن را در دو حالت زیر تصور کرد :
الف) گاهی طرفین معامله (متعاملین) در دفترخانه تنظیم سند حاضر می شوند لیکن موارد ثبت شده توسط محرّر را بدون مطالعه امضاء می نمایند. مثلاً احدی از وراث متوفی، به نام حسن ، سهم الارث ورثه دیگر به نام حسین را با تبانی سردفتر می خواهد تصاحب نماید، به هنگام تنظیم سند حسن و حسین در دفترخانه حاضر می شوند، سردفتر از حسین می خواهد به عنوان شاهد، دفتر را امضاء نماید، در حالی که حسین (بدون مطالعه و با سهل انگاری) دفتر ثبت را به عنوان معامل امضاء می نماید این مورد بیشتر در مورد اشخاص بی سواد و کم حافظه اتفاق می افتد.
ب) گاهی یکی از طرفین معامله (متعاملین) به هنگام تنظیم و ثبت سند در دفترخانه اسناد رسمی حاضر نیست، اما مشخصات وی به عنوان احدی از متعاملین توسط سردفتر، در دفتر ثبت معاملات (ثبت سند) ثبت شده است و این در حالی است که امضاء کننده دفتر شخص دیگری است. مورد فوق غالباً در مورد معامل اتفاق می افتد، بعضی از حقوقدانان از آن به عنوان استبدال شخصی یاد می کنند.
استبدال شخصی: وقتی است که شخصی با غصب هویت دیگری در محضر به عنوان طرف معامله (معامل) حاضر می شود و طرف ثبت را امضاء می نماید در حالی که طرف حقیقی معامله شخصی به غیر از او می باشد.
مثال : ششدانگ یک قطعه زمین به نام قطعه ۲۸۴ مجزی از پلاک ثبتی ۴۴۳۹/۳۸ بخش سه زنجان برابر سند رسمی ۱۷۱۲۶ – ۱۹/۱۲/۵۵ از طرف برادران جاف (معامل) به آقای م.ک. انتقال قطعی یافته است که توسط دادگاه اصل ۴۹ قانون اساسی به نفع ستاد اجرائی امام (ره) توقیف شده بود.
شخصی با جعل شناسنامه آقای م . ک. (استبدال شخصی ، بنابر ادعای ستاد اجرائی فرمان امام (ره) برابر نامه شماره ۹۰۳/۲۶۳ ن ۱۷/۴/۸۲ ) قطعه مذکور را برابر سند عادی و وکالتنامه رسمی ۴۴۹۰۳ – ۱۶/۷/۸۱ دفترخانه ۱۱ خرم دره به آقای ش . ک. فروخته است. وکیل متعامل (ش . ک) از معامل به عنوان کلاهبردار شکایت نمود که متعاقب آن دادیاری دادسرای عمومی خرم دره معامل (شخص متهم به جعل) را با صدور قرار منع تعقیب از کلاهبرداری تبرئه نمود و دادگاه اصل ۴۹ قانون اساسی به لحاظ صدور قرار منع تعقیب از دادیاری مذکور قضیه را از موارد مختوم بها تشخیص داده و برابر دادنامه  ، کلاسه پرونده ۸۲/۷۰/۴۹/ز قرار مختومه شدن پرونده را صادر نمود و از قطعه رفع توقیف به عمل آورد، این دو قرار صادره از جهاتی قابل تأمل است :
- احراز نشدن هویت شخص معامل؛ اینکه شخصی که در دفترخانه حاضر شده و وکالتنامه رسمی ۴۴۹۰۳ – ۱۶/۷/۸۷ را تنظیم کرد واقعاً آقای م.ک (مالک حقیقی) مالک قطعه مذکور بوده است یا شخص دیگر با غصب هویت وی در دفترخانه حاضر شده است؟
- آیا سردفتر عامداً چنین وکالتنامه ای را تنظیم نموده است یا در تنظیم آن عمدی نداشته است؟ در پاسخ به سوال اول، این ایراد وارد است که تنظیم وکالت نامه رسمی، دلیل ثبت معامله نیست؛ اما در پاسخ باید گفت که سند قطعی ۶۱۰۲ – ۱۸/۹/۸۵ دفترخانه ۲۸ به اعتبار همان وکالتنامه تنظیم و ثبت گردیده است به عبارتی در واقع معامل همان شخصی است که ادعای جاعل بودن وی می رفت.
در پاسخ به سوال دوم باید گفت که اگر سردفتر از جعلی بودن شناسنامه آگاهی داشته ، مقصر خواهد بود و باید به عنوان جاعل در اسناد رسمی مجازات شود در غیر این صورت نمی توان وی را جاعل در اسناد رسمی دانست :
ایرادی که به نظر نگارنده، به تصمیم این دو مرجع قضائی وارد است، این است که به موضوع اصلی که همانا رسیدگی به جاعل بودن معامل است (اینکه در تنظیم وکالتنامه رسمی مالک حقیقی بود یا شخصی غیر از مالک واقعی از نظر دور نگه داشته شد)، بهتر بود دادیاری محترم دادسرای عمومی با مداقه بیشتر رسیدگی می کرد تا حقایق روشن می شد.
۴) تاریخ سند یا ثبت سندی را مقدم یا مؤخر در دفتر ثبت کند
تاریخ سند یا ثبت سند از اهمیت ویژه ای برخوردار است و این تاریخ در سند رسمی، نه تنها بین متعاملین یا قائم مقام آنها معتبر است بلکه بر علیه اشخاص ثالث نیز معتبر می باشد، برخلاف اسناد عادی که تاریخ آن فقط درباره اشخاصی که شرکت در تنظیم آنها داشته اند و ورثه آنان و کسی که وصیت به نفع او شده معتبر است. (ماده ۱۳۰۵ قانون مدنی).
حال چنانچه تاریخ سندی مقدم یا مؤخر تنظیم شود مورد از مصادیق جعل و تزویر خواهد بود (ماده ۵۲۳ قانون مجازات اسلامی) و اگر این اتفاق در مورد اسناد رسمی اتفاق افتد مشمول حکم ماده ۱۰۰ قانون ثبت خواهد بود.
مسئول دفتر مکلف است، سندی را که تنظیم می کند در دفتر مخصوص که از طرف سازمان ثبت اسناد و املاک در اختیارش گذاشته شده به ترتیب تاریخ ورود ثبت کند و حق ندارد این ترتیب را رعایت نکند و هر سندی را که تنظیم و ثبت می کند باید در تاریخ همان روز که سند ثبت کرده، قید نماید. (ماده ۱۸ قانون دفاتر اسناد رسمی و ماده ۷ و ۹ آئین نامه آن).
اگر مسئول دفتری تاریخ سندی را که امروز تنظیم کرده، به چند روز یا چند هفته قبل برای فرار از دین معامل ثبت نماید، یا اینکه تاریخ سندی را که امروز تنظیم کرده به چند روز بعد ثبت نماید مرتکب جعل در اسناد رسمی شده مجازات جاعل در اسناد را متحمل خواهد شد.
همچنان که پیشتر گفتیم: قانون مجازات اسلامی در ماده ۵۲۳ متذکر این مطلب شده است و تقدیم و یا تأخیر سند نسبت به تاریخ حقیقی را از مصادیق جعل می داند، در اینجا سند اعم از سند رسمی یا عادی است و این تفاوت بین ماده مذکور و بند چهارم ماده ۱۰۰ قانون ثبت اسناد که موضوع آن فقط اسناد رسمی است، می باشد.
متأسفانه در عمل مشاهده می شود که بعضی از سردفتران در دفتر ثبت، صفحه یا صفحاتی را خالی می گذارند تا در موقع لازم، ثبت نمایند و از این راه به سود سرشار برسند، بدیهی است در چنین حالتی چون تاریخ ثبت مقدم بر تاریخ حقیقی سند می باشد، مسئول دفتر مشمول حکم ماده ۱۰۰ قانون ثبت بوده و جاعل در اسناد رسمی است.
اگر مالک ملکی فوت نماید و بعد از فوت وی، سردفتری، وکالتنامه ای تنظیم نماید مبنی بر اینکه مالک به احدی از اولاد خود (ورثه اش) وکالت در فروش ملکش را داده و لو به نفس خود، و با استناد به آن سندی به تاریخ قبل از فوت مالک تنظیم نماید مرتکب جعل در اسناد رسمی شده و به مجازات آن محکوم خواهد شد. به نظر ما، حتی اگر پس از تنظیم وکالتنامه در دفترخانه، سند انتقالی تنظیم و ثبت نشود باز هم سردفتر را باید جاعل در اسناد رسمی دانست.
جعل مذکور در این بند از ماده ۱۰۰ را باید جعل معنوی یا مفادی دانست زیرا مرتکب که سردفتر اسناد رسمی می باشد، هیچ گونه خدشه ای در اصل سند، از لحاظ اینکه آن را به طور متقلبانه بسازد یا تغییر دهد ایجاد نمی کند. بلکه حقیقی را بدون آنکه عمل فیزیکی بر روی سند انجام دهد تحریف می کند.
بند مذکور (بند چهار) ماده ۱۰۰ قانون ثبت را باید در مورد مستخدمین ثبت اسناد نیز جاری دانست و این نیست که این بند؛ صرفاً در مورد سردفتران جاری باشد.
با طرح دو سوال و پاسخ به آن به طور مختصر به این موضوع می پردازیم :
- چنانچه رئیس ثبت محل، ملکی را در دفتر ثبت اظهارنامه عالماً به تاریخ قبل از تاریخ حقیقی و واقعی ثبت نماید (اصطلاحاً پذیرش ثبت نماید) آیا جاعل در اسناد رسمی محسوب خواهد شد؟

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:50:00 ق.ظ ]




با مراجعه به اکثر کتب لغت در می‌یابیم که تعریف دقیقی از غلط ارائه نشده ‌است. نهایت توضیح یا تعریفی که از غلط ارائه گشته ‌است عبارت «ان تعیا بالشی فلا تعرف وجه الصواب فیه»[۲۴۰] می‌باشد. لغویین نوعاً معتقدند غلط درخصوص همه مسایل و مخصوصاً امور منطقی استعمال می‌شود درحالی­که غلت فقط مختص حساب و محاسبه می‌باشد. در کتب لغت واژه غلط را بسیار در برابر صواب به­کار می‌برند، به­عنوان مثال می‌گویند استعمال فلان واژه غلط است و شکل درست آن مثلاً بدین صورت است.
بنا بر آن­چه گفته شد غلط نقیض صواب است و عمدی نیست و مترادف خطاء نیز به­کار رفته ‌است. ولیکن برخی از لغویین بین غلط و خطا فرق می‌گذارند. ایشان معتقدند «ان الغلط هو وضع الشی فی غیر موضعه و یجوز ان یکون صوابا فی نفسه و الخطأ لا یکون ثوابا علی وجه».[۲۴۱] صرف­نظر از این اختلاف به نظر می‌رسد اگر غلط را مترادف خطاء بدانیم و هر آن­چه را که درخصوص خطاءگفتیم درخصوص غلط هم ساری بدانیم دیگر نباید غلط را معادل اشتباه بدانیم.[۲۴۲] البته این­که در متون حقوقی عربی زبان، اصطلاح غلط به­جای اشتباه به­کار می‌رود، به­معنای معادل و مترادف بودن معنای لغوی این دو واژه نیست، بلکه گویای معادل‌ بودن اصطلاح غلط و اشتباه در متون حقوقی است. در حقوق ما، واژه غلط استعمال چندانی ندارد به­نحوی­که حتی در ترمینولوژی­های حقوقی هم به این واژه اشاره‌ای نشده‌ است. در برخی موارد هم که این واژه به­کار رفته ‌است، مانند غلط در نوشتن رأی، حکایت از غلط تایپی یا دیکته‌ای دارد و نمی‌توان غلط را معادل اشتباه دانست، چراکه در غلط تایپی برخلاف اشتباه، فرد لزوماً علم جازم یا ظن معتبر ندارد بلکه می‌تواند در اثر غفلت و بی‌تجربگی سهواً دچار غلط گردد. به­تعبیر دیگر فردی که در نوشتن رأی دچار غلط می‌شود هم در ابتدا می‌تواند مدعی املاء نادرست باشد و هم می‌تواند در این خصوص ادعایی نداشته باشد. بنابراین غلط معادل خطا و نه اشتباه است.

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

بند سوم- سفه (سفاهت)[۲۴۳]
ممکن است گفته شود واژه سفاهت مانند واژه حماقت کاملاً متفاوت از واژه اشتباه می‌باشد و لذا ضرورتی برای بررسی آن­ها وجود ندارد ولیکن با دقت در این دو مفهوم خواهیم ‌دید که این دو واژه چندان هم بی­ارتباط به واژه اشتباه نیست. چنان­که می‌دانیم سفه نقیض حکمت است[۲۴۴] و حکمت هم معادل دانایی است. از طرفی علم و دانایی نیز نقیض جهل بودند. بنابراین به­نحوی می‌توان گفت سفه معادل جهل و نادانی است. آدم سفیه مانند آدم جاهل خلاف حکمت رفتار می‌کند. اما این­که آیا سفه دقیقاً معادل جهل است یا خیر، و اگر معادل و مترادف جهل است، مراد جهل بسیط است یا جهل مرکب (اشتباه) را هم در برمی‌گیرد، باید تحقیق بیشتری کرد.
فراهیدی در العین می‌گوید سفه و سفاه و سفاهت نقیض علم است. وی در ادامه این واژه را با این عبارت به خطا مرتبط می‌کند «و سفه حلمه و رأیه… اذا حملها علی امر خطاء».[۲۴۵] گویی که امر سفهی از روی خطاء می‌باشد. جوهری سفه را ضد حلم دانسته ‌است.[۲۴۶] چنان­که می‌دانیم حلم معادل بردباری است و انسان حلیم یعنی انسان بردبار. اما چرا سفه ضد یا نقیض حلم تعریف شده‌ است؟ پاسخ این سؤال را شاید بتوان در فروق اللغویه یافت. صاحب این اثر با ارزش از قول مفضل می‌گوید «ثم اجری سفه علی کل جهل و خفه… ». ایشان در ادامه می‌نویسند «و قیل السفیه فی قوله تعالی (فان کان الذی علیه الحق سفیها)،[۲۴۷] هو الصغیر و هذا یرجع الی انه القلیل المعرفه، … و اصل السفه الخفه ثوب، سفیه أی خفیف و اصل الحلم فی العربیه اللین و رجل حلیم أی لین فی معاملته فی الجزاء علی السیئه بالافاه… ».[۲۴۸] ابن اثیر در نهایه در ذیل واژه سفه گفته ‌است «فیه (انما البغی من سفه الحق) أی من جهله و قیل جهل نفسه و لم یفکر منهما… و السفیه: الجاهل».[۲۴۹] در لسان العرب نیز آمده ‌است «و فی الحدیث: انما ذلک من سفه الحق و غمط الناس یعنی ان یری الحق سفها و جهلا و یحتقر الناس».[۲۵۰] ابن منظور در جلد دیگری از این اثر بزرگ می‌گوید «سفه: خفه الحلم، و اصله الخفه و الحرکه و قیل: الجهل و هو قریب بعضه من بعض… ». ایشان سپس قول الزجاج را درخصوص آیه «… الا من سفه نفسه… » نقل می‌کند «… و قال الزجاج… القول الجید عندی فی هذا ان سفه فی موضع جهل».[۲۵۱] شیخ طریحی تعبیر جدیدی درخصوص سفه دارد وی در تعریف السفیه می‌گوید «السفیه: المبذر و هو الذی یصرف امواله فی غیر الاغراض الصحیحه، او ینخدع فی المعامله». وی در ذیل آیه سیقول السفهاء من الناس می‌گوید «السفهاء خفاف العقول الذین ألقوا التقلید و أعرضوا عن النظر».[۲۵۲] برخی درخصوص معنای سفه نفسه گفته‌اند یعنی «اهلک نفسه و اوبقها».[۲۵۳] در کتب لغوی نیز مانند کتب حقوقی سفه در برابر رشد و سفیه مقابل رشید به­کار رفته‌ است. بنابرآن­چه گذشت سفه در معانی مختلفی در لغت به­کار رفته ‌است ۱ـ نقیض و ضد حلم ۲ـ خطاء ۳ـ خفت و کوچکی، چراکه سفیه یعنی خفیف و صغیر ۴ـ جهل ۵ـ تبذیر ۶ـ هلاک کردن ۷ـ نقیض رشید.
در اصطلاح حقوقی سفیه یعنی کسی که عقل معاش ندارد و به تعبیری دقیق­تر کسی که به­علت فقدان یا نقص قوه تمیز، از مداخله در امور مالی ممنوع است. تمام معانی لغوی سفه به­نحوی در معنای اصطلاحی این واژه می‌گنجد چراکه فرد سفیه در معامله حلیم و بردبار نیست، خطا می‌کند، جاهل است، اسراف و تبذیر در اموال می‌کند، خود را به هلاکت می‌‌اندازد و… . سؤال اساسی این­جااست که میان سفاهت و جهالت چه نسبتی است؟
به نظر می‌رسد فرد سفیه در امور مالی جهلش مفروض است، درحالی­که فرد جاهل فی الواقع و در تمامی امور دارای جهل است. بنابر‌این هر سفیهی نوعی جهالت (مفروض در امور مالی) دارد درحالی­که هر جاهلی لزوماً سفیه نیست. ازهمین­رو ادعای اشتباه یا جهل در معاملات از فرد سفیه مسموع نیست چراکه او اساساً حق تصرف در معاملات مالی را ندارد.
بند چهارم- حمق (حماقت)[۲۵۴]
حمق در معنای «قلّه العقل»،[۲۵۵] «وضع الشی فی غیر موضعه مع العلم بقبحه»،[۲۵۶] «ضد العقل»،[۲۵۷] «فساد عقل»[۲۵۸] به­کار رفته ‌است. کاری که مطابق با عقل نباشد کار احمقانه توصیف می‌شود و به تعبیری حماقت در تقابل با عقل و منطق و اندیشه تعریف می‌شود. نکته حائز اهمیت این است که فرد احمق علم به نادرستی و نا‌شایست ‌بودن فعل خود دارد و به­رغم این علم مرتکب فعل احمقانه می‌شود. بنابراین برخلاف اشتباه و جهل، فرد احمق عالم به موضوع و نادرست ‌بودن فعل ارتکابی خود است. علاوه‌بر‌این فعل احمقانه همیشه مخالف عقل و خرد تلقّی می‌شود اما فعل اشتباهی لزوماً چنین نیست و همیشه در تقابل با عقل و خرد قرار ندارد.
بند پنجم- سهو[۲۵۹]
سهو به­معنای غفلت از یک امر آمده ‌است به­نحوی­که قلب و ذهن انسان از آن مسأله غافل می‌شود.[۲۶۰] این واژه در معنای غلط نیز به­کار رفته ‌است.[۲۶۱] در سهو به­هیچ­وجه قصد و اراده وجود ندارد،[۲۶۲] درحالی­که در اشتباه قصد و اراده وجود دارد. در سهو قصدی وجود ندارد و با کوچک­ترین اشاره‌ای فرد ساهی متنبه می‌گردد، درحالی­که در اشتباه چنین نیست و با تذکر به او باز وی اصرار بر فعل اشتباهی خود دارد.[۲۶۳]
برخی از لغویین درخصوص واژه سهو و نسیان که بر اساس حدیث رفع، مرفوع از امت پیامبر هستند گفته‌اند «… و فسر السهو بزوال المعنی عن الذاکره فقط و بقاؤه مرتسماً فی الحافظه بحیث یکون کالشیء المستور و النسیان زواله عن القوتین: الذاکره و الحافظه».[۲۶۴] این تعبیر مانند تعبیر علّامه حلّی در کشف الاسرار است. ایشان می‌گویند سهو عبارت است از زوال صور علمی از نفس به­نحوی­که بدون زحمت و اکتساب جدید، با توجهی اندک مجدداً به ذهن باز می‌آید. سهو بین ادراک و نسیان است. در نسیان صور علمی از خزانه مربوط پاک می‌شود ولی در سهو چنین نبوده و صور علمی در خزانه مربوط باقی می‌ماند، لیکن از صفحه روشن ذهن پاک می‌شود.[۲۶۵]
معنای لغوی سهو چندان هم از معنای اصطلاحی آن دور نیست چراکه در فقه این کلمه در کنار واژه غفلت زیاد به­کار رفته ‌است. سهو در فقه بیش­تر از آن­که در بخش معاملات مطرح باشد در بخش عبادات به­کار رفته ‌است. سهو در حدیث معروف لا سهو فی سهو به­معنای شک آمده ‌است. هم­چنان­که در عبارات «لا سهو فی صلاه الفجر و المغرب»، «لا حکم للسهو مع الکثره»، «لا سهو علی من صلی خلف الامام» و نیز «لا سهو فی النافله» در معنای شک آمده است.[۲۶۶] معنای اصطلاحی دوم سهو به حالتی اطلاق می‌شود که فرد در اثر غفلت یا فراموشی به علم خود که قبلاً برای وی نسبت به مسأله‌ای حاصل شده‌ است توجه نمی‌کند و به­خاطر همین عدم توجه به علم خود مرتکب اشتباه می‌شود.[۲۶۷] در عبارت منقول از ابن جنید «سجدتا السهو تنوبان عن کل سهو فی الصلاه»،[۲۶۸] سهو در این معنا به­کار رفته ‌است.
درخصوص رابطه سهو و اشتباه میان محققین اختلاف نظر وجود دارد. برخی این دو را دو مفهوم متباین می‌دانند[۲۶۹] و برخی اعتقاد به عموم و خصوص مطلق دارند.[۲۷۰] به نظر می‌رسد چون در سهو قصد و اراده‌ای وجود ندارد برخلاف اشتباه، اعتقاد به تباین ترجیح دارد. ازهمین­رو سهو را از مقوله غفلت و اشتباه را از مقوله جهل می‌دانیم.
بند ششم- غفلت[۲۷۱]
چنان­که دیدیم سهو از جمله به­معنای غفلت استعمال شده ‌بود و یکی از معنای اصطلاحی سهو، شک بود. بنابراین منطقاً باید غفلت نیز از جمله در معنای شک به­کار آید، در­حالی­که در اصطلاحات فقهی غفلت درست در مقابل شک به­کار رفته ‌است و آدم شاک غیر از آدم غافل است.[۲۷۲] سرّ این مسأله در این نکته نهفته است که سهو دو معنای اصطلاحی دارد؛ سهو در معنای اصطلاحی نخست معادل شک می‌باشد و الا در معنای اصطلاحی دوم خود به­مانند غفلت در مقابل شک به­کار می‌رود. توضیح آن­که در شک فرد شاک تنها جهل بسیط دارد و باید حسب مؤدای اصول عملیه عمل کند، درحالی­که در غفلت و سهو، غافل و ساهی دارای جهل مرکب هستند.
البته در جهل مرکب برخلاف اشتباه، با اندک اشاره و انتباهی فرد از جهل خارج می‌شود و چون قصد و اراده‌ای در تحقق فعل جاهلانه خود ندارد، از ارتکاب آن فعل به­فراست منصرف می‌شود و علت تفاوت سهو و غفلت با اشتباه هم همین نکته می‌باشد. با مراجعه به کتب مختلف لغت[۲۷۳] درخصوص واژه غفلت چنین استنباط می‌شود که فرد غافل قبلاً به مسأله مورد غفلت علم و توجه داشته ‌است و لذا با اندک اشارتی متوجه غفلت خود می‌شود، درحالی­که در اشتباه این علم و توجه سابق وجود ندارد. به همین علت است که می‌گوییم در غفلت امر مغفول مورد قصد و نظر نبوده‌ است. عبارت علّامه در نهایه آن­جا که می‌‌‌گوید «اگر فردی بدون آن­که قصد داشته ‌باشد کلامی را در نماز به زبان بیاورد نماز باطل نمی‌شود …، چراکه در نماز غفلت کرده ‌است و قصدی در به زبان‌ آوردن آن کلام نداشته ‌است»،[۲۷۴] دقیقاً گویای این مطلب است. بنابراین غفلت نیز مانند سهو نوعی جهل مرکب است، جهلی که قطعاً نمی‌توان آن­را اشتباه تلقّی کرد.
بند هفتم- غرور[۲۷۵] و غبن[۲۷۶]
غرر که به جهل خطرناک[۲۷۷] هم از آن تعبیر شده ‌است از مقوله جهل بسیط است. در غرر فرد بدون علم به اطراف یک مسأله وارد معامله می‌شود، مثلاً بدون علم به میزان موضوع معامله یا بدون علم به ارزش مورد معامله وارد معامله می‌گردد و آن کالا را می‌خرد. غرر چون جهل بزرگ و خطرناک است از اسباب بطلان است،[۲۷۸] درحالی­که جهل اگر اندک و ناچیز باشد هیچ خللی به صحت معامله وارد نمی‌آورد. سؤالی که به ذهن می‌رسد این است که آیا غرر درصورت فقدان علم تفصیلی محقق می‌شود یا ممکن است درصورت فقدان علم اجمالی هم غرر صدق ‌کند؟
به­نظر می­رسد فقدان علم اجمالی نیز منجر به غرر می­گردد، چراکه اگر غرر فقط به­معنای عدم علم تفصیلی باشد در این صورت چه لزومی داشت علم اجمالی در عقود تسامحی مثل ضمان، به­عنوان یک استثناء تلقّی شود؟ این درحالی است که غبن، جهل بسیط نیست، چراکه فرد مغبون علم به ارزش موضوع معامله داشته ‌است ولیکن بعداً معلوم می‌گردد که علم او بی‌اساس و باطل بوده ‌است. درواقع غبن برخلاف غرر نوعی جهل مرکب است. اگر غبن فاحش باشد سبب خیار غبن می‌‌گردد. درواقع حکم خیار غبن به حکم اشتباه برمی‌گردد چراکه غبن یعنی اشتباه راجع به ارزش و قیمت موضوع معامله.
بند هشتم- تردید[۲۷۹]
تردید بر وزن تفعیل مصدر ثلاثی مزید «ردّ» است که ماضی آن «ردّد» می‌باشد. ردّ در لغت در معانی رد‌کردن و قبول ‌نکردن آمده ‌است. ماضی ثلاثی مزید ردّ، یعنی «ردّد» نیز به­معنای ثلاثی مجرد آن، یعنی رد‌کردن و نپذیرفتن به­کار رفته ‌است.[۲۸۰] اما تردید در چند معنی به­کار رفته ‌است؛ نخست حالتی خاص از صدای حنجره انسان و یا احیاناً حیوان. دوم در معنای لازم و متعدی دو دل ‌بودن و دو دل‌کردن (شک‌ داشتن و تشکیک‌ کردن) به­کار رفته ‌است. سوم به­معنای انکار و تکذیب به­کار می‌آید. در زبان فارسی نوعاً معنای دوم رایج است درحالی­که معنای سوم بیشتر در زبان حقوقی به­ ویژه در مباحث مربوط به آیین دادرسی و ادله اثبات مصطلح است.
در معاملات تردید به­معنای شک و مردد به­معنی مورد شک، در مقابل تعیین و معین آمده ‌است. ماده ۶۹۴ قانون مدنی در این زمینه می‌گوید «علم ضامن به مقدار و اوصاف و شرایط دینی که ضمانت آن­را می کند شرط نیست… لیکن ضمانت یکی از چند دین به­نحو تردید باطل است». بنابراین اگر موضوع مورد ضمانت مبهم باشد می‌توان از آن ضمانت کرد، اما اگر مردد باشد ضمانت باطل است. از آن­جا که ضمان از عقود مسامحه و ارفاقی است، لذا علم اجمالی به موضوع آن کافی است. لذا اگر موضوع آن مبهم باشد اشکالی وجود ندارد ولیکن تسرّی این حکم به سایر عقود و معاملات مغابنه‌ای مانند بیع و اجاره هیچ‌گونه توجیهی ندارد.[۲۸۱] دو شرط معلوم و معین ‌بودن موضوع معامله نیز حکایت از ممنوع ‌بودن ابهام و تردید در معاملات دارد. با اطلاع از مقدار و جنس و وصف موضوع معامله ابهام برطرف می‌شود (ماده۳۵۱ ق. م). مردد ‌بودن نیز با تعیین قطعی موضوع معامله از میان می‌رود.
بنابراین یکی از تفاوت­های تردید و اشتباه، اختلاف در اثر آن دو است. تردید درهرحال از اسباب بطلان است درحالی­که اشتباه لزوماً سبب بطلان نیست. علت این­که تردید از اسباب بطلان است جهل است. توضیح آن­که وقتی موضوع معامله معین نیست یعنی میان دو یا چند چیز مردد است، درواقع فرد نسبت به موضوع معامله جاهل است و نمی‌داند «الف» به مالکیت او در‌می‌آید یا «ب»؟ و چون جهل و غرر در معاملات منفی و منهی است لذا تردید از اسباب بطلان است. به نظر ما معقول ‌نبودن انتقال مالکیت به­نحو تردید، دلیل مناسبی برای بطلان معامله مردد نیست.[۲۸۲] به نظر می‌رسد چون دلیل بطلان معاملات مردد نفی جهل و غرر است و چون مراد از غرر جهل بزرگ است، لذا تردید در عناصر جزئی موضوع معامله مانند وصف جزئی یا متعلقات جانبی موضوع قرارداد، نمی‌تواند از اسباب بطلان باشد. با این توضیح اختلاف دوم میان تردید و اشتباه روشن می‌گردد و آن این­که تردید از مقوله جهل بسیط است ولیکن اشتباه از مقوله جهل مرکب.
شایان ذکر است که از تقابل دو مفهوم تردید و اشتباه و احکام آن­ها نکته ظریفی به­دست می‌آید. چنان­که گفتیم، علت بطلان تردید، جهل بسیط می‌باشد. ازهمین­رو می‌توان گفت ادعای اشتباهی که در پی ظن و شک و احتمال (که همگی از مقوله جهل هستند) باشد از اساس مسموع نیست و لذا اگر فردی ادعای اشتباه کند و طرف مقابل بتواند اثبات کند که وی اصولاً نسبت به موضوع معامله شک و تردید داشته است، ادعای اشتباه مسموع نمی‌باشد، بلکه می‌توان حکم به بطلان معامله از جهت مردد ‌بودن موضوع معامله داد.
بند نهم- وهم و ابهام[۲۸۳]
وهم در لغت در معنای غلط،[۲۸۴] غفلت،[۲۸۵] سهو،[۲۸۶] ظن،[۲۸۷] تصوّر غلط، پنداشت، خیال و تخیّل و اعتقاد به امر مرجوح[۲۸۸] به­کار رفته ‌است. در وهم انسان تصوّر می‌کند که کار شایسته و درستی انجام می‌دهد، درحالی­که به­مانند اشتباه او در جهل مرکب است. درواقع وی قصد انجام کاری را دارد و لذا برخلاف غفلت و سهو نتیجه کار خود را درست مانند اشتباه اراده می‌‌کند. بنابراین وهم از جهت تصوّر خلاف واقع و نیز مورد قصد ‌بودن امر وهمی، با اشتباه مشترک است، ولیکن از این جهت که تصوّر خلاف واقع در وهم هیچ مبنای منطقی و محکمی ندارد، برخلاف اشتباه که اعتقاد خلاف واقع اساساً از جانب فرد دارای دلیل و اساس است، با آن متفاوت می­باشد. ابهام مصدر ثلاثی مزید «بهم» از باب افعال است. در کتب لغت «ابهم الامر» به­معنای اشتبه و لایعرف وجهه آمده ‌است.[۲۸۹] امر مبهم هم به «لا مأتی له»،[۲۹۰] یعنی «امری که هیچ راهی برای رسیدن به آن وجود ندارد» معنا شده ‌است و هم به امری که قفل شده‌ است و راهی برای رسیدن به آن وجود ندارد گفته می‌شود.[۲۹۱]
درهرحال چنان­که گفتیم مبهم در برابر معلوم می‌باشد. امر مبهم همان امر مجهول است. یکی از شرایط موضوع معامله معلوم ‌بودن آن است و ابهام در موضوع معامله از اسباب بطلان است و چنان­که در باب تردید هم گفته ‌شد علت بطلان جهل و غرر منهی است. بنابراین مورد معامله نباید مبهم باشد، اگرچه علم اجمالی کافی است (ماده ۲۱۶ ق. م). با اطلاع از مقدار و جنس و وصف مبیع می‌توان از مورد معامله رفع ابهام کرد (ماده ۳۴۲ ق. م). در لزوم معلوم ‌بودن مورد معامله میان عین معین و کلی در معین و کلی فی ذمه و نیز میان ثمن و مثمن هیچ فرقی وجود ندارد.[۲۹۲]
چون ابهام از مقوله جهل بسیط است و اشتباه از مقوله جهل مرکب، لذا اثر حقوقی آن­ها متفاوت است. اگر فردی نسبت به موضوع قرارداد ابهام و جهل داشته ‌باشد و اقدام به خرید آن نماید قرارداد به­جهت جهل و غرر باطل است، درحالی­که در اشتباه بسته به مورد، قرارداد می‌تواند باطل باشد یا نباشد. از مقایسه احکام ابهام و اشتباه دو سؤال به ذهن می‌رسد که پاسخ به آن­ها خالی از فایده نخواهد ‌بود. نخست این­که آیا می‌توان گفت هم­چنان­که در عقود مسامحه‌ای مانند ضمان، علم اجمالی کافی است و ابهام در موضوع معامله سبب بطلان نمی‌شود، ادعای اشتباه هم در این عقود پذیرفته نمی‌شود، چراکه در عقود مسامحه‌ای علم تفصیلی اساساً لزومی ندارد و فرد درخصوص این عقود و موضوع قراردادی آن­ها چه علم داشته ‌باشد و چه نداشته ‌باشد قرارداد صحیح است و چون اشتباه فرع بر لزوم علم است و در این عقود هم لزومی برای علم تفصیلی نیست لذا ادعای اشتباه اساساً بی‌مورد است؟
دوم آن­که آیا می‌توان گفت چون مورد معامله باید از سه جهت جنس، مقدار و وصف مبهم و مجهول نباشد، اشتباه هم تنها در این سه جهت پذیرفته می‌شود؟ آیا بین این دو رابطه­ای وجود دارد؟ پاسخ به این دو سؤال در تحلیل مبانی نظری اشتباه اهمیت زیادی دارد.
بند دهم- نسیان
نسیان به­معنی فراموشی است. راغب در مفردات ذیل واژه نسی می‌نویسد «النسیان ترک الانسان ضبط ما استودع اما لضعف قلبه و اما عن غفلته و اما عن قصد حتی ینحذف عن القب ذکر».[۲۹۳] اگر مسأله در ذهن انسان باشد و انسان آن­را فراموش کند درواقع دچار نسیان شده ‌است. در حدیث، رفع نسیان از موارد مرفوع است. نسیان نوعی جهل بسیط است، البته جهلی که مسبوق به علم بوده ‌است. فراموشی اگر منشاء فعل قرار بگیرد می‌تواند به اشتباه منجر گردد. نسیان و فراموشی می‌تواند عمدی باشد، یعنی انسان کاری کند که برخی مسائل را فراموش کند و این غیر از تظاهر به نسیان است.
سؤال این است که آیا اشتباه هم می‌تواند عمدی باشد؟ یعنی انسان کاری کند که در برخی از مسائل به اشتباه بیافتد؟ اگر چنین است آیا حکم آن با سایر اشتباه­ها فرق دارد؟ درهرحال حکم افعال ناسی در حکم افعال جاهل است و چنان­که از حدیث رفع استنباط می‌شود در اعمال وضعی هم این اشتراک حکم وجود دارد.[۲۹۴]
گفتار سوم: موضوع معامله
ماده ۱۹۰ قانون مدنی یکی از شروط صحت معامله را «… ۳ـ موضوع معین که مورد معامله باشد» می‌داند. مواد ۲۱۴، ۲۱۵ و ۲۱۶ هم برخی احکام مورد معامله را بیان می‌دارند. در این مواد آمده ‌است که مورد معامله باید مال و عملی باشد که مالیت داشته و متضمن منفعت عقلایی مشروع باشد و در عین حال مبهم هم نباشد. این درحالی است که در ماده ۲۰۰ صحبت از «خود موضوع معامله» شده ‌است.
علاوه‌بر اصطلاحات «مورد معامله» و «موضوع معامله»، در برخی مواد ما شاهد اصطلاح «موضوع تعهد» هستیم. در مواد ۲۲۸، ۲۷۵، ۲۷۸ و ۲۷۹ صحبت از موضوع تعهد شده ‌است. باید دانست میان مورد معامله و موضوع معامله و نیز میان مورد تعهد و موضوع تعهد فرقی نیست و موضوع و مورد عبارت اخرای هم هستند. جالب توجه است که در حقوق مصر از واژه محل به­جای مورد و موضوع استفاده می‌شود. البته اغلب حقوق­دانان در همه نظام­های حقوقی میان موضوع (مورد) معامله و موضوع (مورد) تعهد فرق نهاده‌اند.
لازم به تذکر است که واژگان قرارداد، معامله و عقد از نظر ما در این خصوص یکی هستند، لذا تفاوتی میان موضوع قرارداد با موضوع معامله و یا موضوع عقد وجود ندارد و همه در مقابل موضوع تعهد قرار دارند. در این گفتار ابتدا با تبیین موضوع تعهد و موضوع معامله در پی پاسخ به این سؤال هستیم که مراد از اشتباه در موضوع قرارداد چیست؟ سپس اصطلاح مندرج در ماده ۲۰۰ قانون مدنی یعنی «خود موضوع معامله» را بررسی می‌کنیم.
مبحث نخست: موضوع تعهد
تعهد[۲۹۵] مصدر باب تفعل در لغت از جمله به­معنای برعهده‌ گرفتن و خود را مدیون ‌کردن ‌است. معامله، تراضی مبنای تعهد است. در هر معامله‌ای تعهد یا تعهداتی وجود دارد که وجود آن­ها از آن معامله ناشی می‌شود، لذا باید میان معامله و تعهد فرق نهاد هم­چنان­که باید میان موضوع این دو قائل به تفاوت شد. البته در قانون مدنی هرازگاهی میان این دو مفهوم خلط شده ‌است، به­عنوان مثال تعهد در ماده ۵۶۵ ق. م که می‌گوید «جعاله تعهدی است جایز… » به­معنای عقد و معامله است. درواقع تعهد در مقابل معامله یعنی التزام یا دین. شاید در توجیه این اختلاط بتوان گفت تعهد اساساً دارای دو معنا است. ۱ـ تعهد به­معنای عام که معادل عقد و معامله است ۲ـ تعهد به­معنای خاص که مرادف با دین و التزام ناشی از معامله است.
در قرادادها ما شاهد چند عنوان هستیم. نخست توافق دو اراده که بسته به نوع قرارداد، اثر این توافق فرق دارد. به­عنوان مثال در عقد بیع اثر توافق، انتقال مالکیت ثمن و مثمن است و در عقد اجاره تملیک عین به عوض معلوم اثر توافق است. دوم تعهد یا تعهدات یک یا دو طرف قرارداد است. در قرارداد بیع، تعهد فروشنده به تسلیم بیع و تعهد خریدار به تسلیم ثمن تعهدات اصلی قراردادی است. سوم متعلَّق تعهد است. به­عنوان مثال متعلَّق تعهد به تسلیم بیع، خود مبیع است، هم­چنان­که متعلَّق تعهد به تسلیم ثمن، خود ثمن است. بنابراین موضوع تعهد با متعلَّق موضوع تعهد فرق دارد. در بیع موضوع تعهد تسلیم و انتقال است. موضوع تعهد به فعل یا ترک فعل انسان متعهد برمی‌گردد. این موضوع می‌تواند انتقال، اسقاط یا هر فعل و یا ترک فعلی باشد که بتواند موضوع تعهد قرار بگیرد. در ترمینولوژی حقوق ذیل واژه تعهد چند معنا ذکر شده ‌‌است:
الف- «رابطه حقوقیی که به­موجب آن شخص یا اشخاص معین نظر به اقتضاء عقد یا شبه عقد یا جرم یا شبه ‌جرم و یا به حکم قانون، ملزم به دادن چیزی یا مکلف به فعل یا ترک عمل معینی به نفع شخص یا اشخاص معین می‌شوند». در این تعبیر نه­تنها تعهد به یک رابطه حقوقی تعریف شده ‌است، بلکه منشاء تعهد را اعم از اعمال حقوقی بیان کرده ‌است و لذا از این دو جهت این تعریف مورد ایراد است.
ب- «حق ذمی را نسبت به کسی که آن حق علیه او است تعهد گویند». این تعریف معنای محصولی و اسم مفعولی تعهد را بیان می‌دارد و مانند تعریف «الف» و نیز «ج» عام است.
ج- «عمل بر ذمه‌گرفتن حقی به نفع غیر».[۲۹۶] این تعریف معنای مصدری تعهد را بیان می‌دارد. حق در این تعریف و تعریف «ب» اعم است از به­عهده‌ گرفتن انجام یا ترک عمل، چه در برابر عوض باشد و چه نباشد».
به­طورکلی تعهد از دو دیدگاه اسم مصدری و اسم مفعولی دو تعریف دارد. در دیدگاه اسم مصدری خود «متعهد ‌شدن»، «ملزم ‌شدن» و «به­عهده گرفتن» مهم است، درحالی­که در دیدگاه اسم مفعولی برخلاف اعمال فوق نتیجه این اعمال یعنی «وظیفه»، «التزام» و «تعهد» مدّنظر است. در یکی متعهد ‌شدن مبنای تعریف است و در دیگری خود تعهد به­عنوان اثر و محصول متعهد ‌شدن اساس تعریف است.[۲۹۷] متعلَّق موضوع تعهد می‌تواند یک شیء خارجی یا کار قابل سنجش و یا مال دارای ارزش و یا حق خاصی باشد. آن­چه در این قسمت مهم است توجه به اختلاف موضوع تعهد و متعلَّق موضوع تعهد است. البته این­که متعلَّق موضوع تعهد چه چیزی می‌تواند باشد خود مستلزم بحث مستقلی است که در پایان این مبحث به آن می‌پردازیم.
علاوه‌بر این سه، در قراردادها جهت[۲۹۸] و سبب[۲۹۹] هم مطرح است. جهت همان علت شخصی است که در هر عقدی بسته به مورد متفاوت است، لیکن سبب همان علت نوعی است که در هر نوع عقدی یکسان است. در عقود معوض تعهد هر یک از متعاقدین سبب و علت تعهد طرف دیگر است.
تفکیک میان موضوع معامله و موضوع تعهد چندان مورد وفاق همه حقوق­دانان نیست. برخی از اساتید در توجیه تعارضات موجود در حقوق فرانسه درخصوص تعیین موضوع عقد بیان می‌دارند «مال یا عمل را می‌توان مورد معامله دانست و نسبت به مفاد ماده ۲۱۴ ق. م همانند ماده ۱۱۲۶ قانون مدنی فرانسه از این حیث که مال یا عمل را مورد معامله معرفی کرده است، ایرادی نمی‌توان داشت و جدا‌ کردن موضوع عقد از موضوع تعهد امری تصنعی و نادرست به نظر می‌رسد».[۳۰۰] لیکن برخی دیگر از اساتید با این بیان که «… اگر عقد به تراضی مبنای تعهد گفته‌ شود و از اسباب آن به­شمار آید، بی­گمان بایستی موضوع آن دو نیز جدای از هم باشد»،[۳۰۱] از تفکیک میان این دو حمایت کرده‌اند. بی‌شک منشاء این اختلاف­ها را چه در حقوق ما و چه در حقوق فرانسه باید در متن قانون جستجو کرد. حسب ماده ۲۱۴ قانون مدنی ایران «مورد معامله باید مال یا عملی باشد که هر یک از متعاملین تعهد تسلیم یا ایفای آن­را می‌کنند» و نیز حسب ماده ۱۱۲۶ قانون مدنی فرانسه (که مأخذ ماده ۲۱۴ است) «موضوع هر معامله‌ای چیزی است که یک طرف متعهد به دادن آن یا انجام یا عدم انجام آن می‌شود».[۳۰۲] هر دو ماده در تعریف مورد معامله تکیه بر تعهد کرده‌اند.
به نظر ما نقص ماده ۲۱۴ تنها در تعریف مورد معامله نیست بلکه این ماده از این جهت که فقط به عقود عهدی اشاره کرده‌ است و به عقود تملیکی مانند بیع اشاره‌ای نداشته‌ است نیز فاقد وجاهت کافی است. وانگهی این ماده به موضوع عقود غیر مالی مانند نکاح نیز توجهی نداشته‌ است. این تعریف هم­چنین سقوط حق یا تعهد را (در قراردادهایی مثل تبدیل تعهد) مورد غفلت قرار داده ‌‌است و البته اگر به­جای واژه عمل در این ماده از واژه ایفا استفاده می‌شد هم فعل و هم ترک فعل را در برمی‌داشت.[۳۰۳] درواقع موضوع تعهد عبارت است از ایفای تعهد[۳۰۴] و متعلَّق آن عبارت است از مال یا عملی که ایفای تعهد بدون آن امکان ندارد. مازو معتقد است اگر در ماده ۱۱۲۶ قانون­گذار واژگان «هر تعهدی»[۳۰۵] و «ایفاء»[۳۰۶] را به­جای واژگان «هر قرارداد»[۳۰۷] و «چیز»[۳۰۸] انشاء می‌کرد، در تعریف خود موفق بود.[۳۰۹]
برخی از اساتید معتقدند که مراد از مورد معامله در ماده ۲۱۴ درواقع مورد تعهد است،[۳۱۰] درحالی­که برخی دیگر گفته‌اند مراد از مورد معامله در ماده ۲۱۴ متعلَّق موضوع تعهد است.[۳۱۱] به نظر می‌رسد نظر اخیر ترجیح دارد چراکه مورد یا موضوع تعهد یک امر معنوی است که متعهد مستقیماً به آن وابسته است و این امر معنوی که می‌تواند چهار چیز باشد (انتقال، فعل، ترک و اسقاط)[۳۱۲] با متعلَّق آن که امری مادی و فیزیکی است متفاوت است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:50:00 ق.ظ ]




 

q18

 

<—

 

ارتباطات یکپارچه بازاریابی

 

۱.۰۰۰

 
 
 
 

.۹۲۵

 
 

q19

 

<—

 

ارتباطات یکپارچه بازاریابی

 

.۵۵۵

 

.۲۴۹

 

۲.۲۳۲

 

.***

 

.۵۵۲

 
 

q20

 

<—

 

ارتباطات یکپارچه بازاریابی

 

.۲۴۹

 

.۱۲۶

 

۱.۹۷۵

 

.***

 

.۲۹۰

 
 

q21

 

<—

 

ارتباطات یکپارچه بازاریابی

 

.۰۰۸

 

.۰۷۸

 

.۱۰۵

 

.***

 

.۰۱۰

 

بانک­های دولتی
با توجه به خروجی نرم­افزار آموس و سطوح معناداری برای تحلیل عاملی تاییدی متغیر ارتباطات یکپارچه بازاریابی در جدول (۴-۱۸)، تمامی عامل‌ها از بار عاملی مناسبی برخوردار بودند و رابطه‌ آنها با متغیر مکنون تایید شد (سطح معناداری مربوط به کلیه سوالات ۰۰۰/۰ و کمتر از ۰۵/۰ می­باشد). سوالات ۱۸ و ۲۱ به ترتیب بیشتر (۹۲/۰) و کمتر (۰۱/۰) از سوالات دیگر توانسته ­اند متغیر ارتباطات یکپارچه بازاریابی را اندازه ­گیری نمایند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

مقایسه میانگین­ها
فرضیه: میانگین متغیر ارتباطات یکپارچه بازاریابی در دو بانک خصوصی و دولتی متفاوت است.
برای بررسی اینکه آیا تفاوت برآوردهای ارتباطات یکپارچه بازاریابی بین بانک خصوصی و دولتی کرمانشاه معنادار است یا خیر به بررسی تفاوت ماتریس­های کواریانسی می­پردازیم. فرضیه ما در اینجا برابر بودن میانگین­های سازه‌های پنهان در مدل‌های عاملی تاییدی با تاکید بر بارهای عاملی معرف­های مختلف تعریف شده برای اندازه ­گیری سازه پنهان است. آزمون چنین فرضی منوط به ‌این است که‌ابتدا مقدار کای اسکوئر مدل مبنا برآورد شود و سپس بارهای عاملی آزاد تعریف شده قید برابر بودن زده شود. برای تایید فرض صفر (برابر بودن میانگین­ها) باید مقدار تفاوت کای اسکوئر دو مدل (با و بدون قید برابری) برای درجه آزادی حاصل از تفاوت درجه آزادی دو مدل از مقدار توزیع کای اسکوئر در سطح اطمینان ۹۵ درصد کوچکتر باشد.
با توجه به جدول( ۴-۱۹)تفاوت کای اسکوئر دو مدل برابر ۶۸/۱۵ که با درجه آزادی تفاوت برابر ۱ از مقدار بحرانی توزیع کای اسکوئر برای سطح اطمینان ۹۵% (۸۲/۷) کوچکتر است لذا فرضیه برابر بودن میانگین‌ها تایید می‌شود. این بدین معناست که میانگین سوالات مربوط به‌ارتباطات یکپارچه بازاریابی در دو بانک با هم تفاوت معناداری ندارد.
(جدول۴-۱۹) تفاوت مقدار کای اسکوئر مدل‌های دارای/بدون قید برابری و معناداری آن

 

مدل

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:49:00 ق.ظ ]
 
مداحی های محرم