هدف یعنی اینکه چه میخواهیم؟ سیاست یعنی اینکه میخواهیم چه کار کنیم؟ اهداف میتوانند به اشکال مختلف صورتبندی شوند: چه چیزی قرار است به دست بیاید (مثلا فرصت دادن به مردم برای خلق کردن) یا چگونه چیزی تغییر کند (مثلا گسترش مشارکت در زندگی فرهنگی). اما هدف میتواند به زبان خدمات یا محصولات صورتبندی شود: اجرای متفاوت برخی خدمات (مثلا موزهها میتوانند اسناد و مدارک علمی را جمعآوری کنند نه صرفا کالاهای لوکس) یا کالاهایی که میتواند ارائه شود (مثلا حمایت از آثار هنری برای دستیابی به یک زندگی هنری فعالتر) (نایلوف؛ ۳۶۴).

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

سیاستگذاری فرهنگی مشتمل بر سه رکن اساسی هستیشناسی، هدفشناسی و امکانشناسی خواهد بود: هستیشناسی به معنای جهانبینی و درک از هستی انسان و جامعه و همچنین شناخت وضعیت گذشته و موجود فرهنگ است. هدفشناسی به معنای ترسیم وضعیت مطلوب و دورنمای فرهنگ است. امکانشناسی، ارزیابی امکانات (مقدورات و محدودیتها) و تعیین سیاستها و راهبردهای عملی و اجرایی لازم برای حرکت از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب است (رضایی؛ ۲۸).
بنابراین اولین جزء سیاست فرهنگی، ارزشها و مبانی سیاستگذاری است. جهان‌بینی‌ها و ایده‌های مسلط و تجربیات تاریخی و همچنین بررسی مسائل و مشکلات، ساختار ذهنی سیاست‌گذاران را شکل می‌دهد. این ساختار شامل هنجارها و ارزش‌هایی است که قواعد کلی حاکم بر تصمیم‌گیری‌ را تعیین می‌کند. همچنین نوع برداشت و تفسیر سیاستگذاران از آرمانها و ارزشهاست که اهمیت پیدا میکند. البته ممکن است ارزشها و مبانی به صورت صریح بیان نشود، کمااینکه پیشتر دیدیم سیاستگذاری میتواند با مسئله آغاز شود. اما در هر حال، شناخت و بیان هر مسئلهای هم مسبوق به مبانی و ارزشهای خاصی است که آن مسئله را مسئله کرده است.
بعد از ارزشها نوبت به اهداف کلان (تعامل آرمان-واقعیت) میرسد. تعیین اهداف سیاست‌گذاری فرهنگی از تلفیق ارزش‌های سیاسی-فرهنگی و ملاحظات حکومتی از سویی، و تحلیل نظری و جهان‌شناسی موضوع از سوی دیگر، پدید می‌آید. سیاستهای فرهنگی آغشته به مسائل سیاسی هم خواهد بود. پرویز اجلالی مینویسد:
«سیاستگذاری فرهنگی در واقع از نوع برنامه ریزی راهبردی یا درازمدت است که از آرمانها و ارزشهای جامعه الهام میگیرد و برنامه ریزی میانمدت و کوتاهمدت را هدایت میکند. اما این رابطه یکسویه نیست. هیچ آرمانی (هر چقدر ارزشمند) اگر با واقعیات جامعه سازگار نشود، قابل تحقق نیست. پس استراتژیها را باید مبتنی بر آرمانها و سازگار با واقعیات و شرایط زمان و مکان طراحی کرد» (اجلالی؛ ۵۹ به نقل از رضایی؛ ۲۷).
در سیاستگذاری مهم این است که هدف‌های درازمدت (کلان) روشن بشوند و هدف‌های میان‌مدت مورد نظر به صورت کمی در آیند. تامل و مطالعه در این هدف‌های بلندمدت و میان‌مدت غالب اوقات با شتاب همراه است. البته انتخاب هدف‌ها، انتخاب سیاسی است (پهلوان؛ ۶۴). آمیختن هدف‌های بلند و میان‌مدت با منابع، موجب پیدایش سیاست فرهنگی می‌شود، دولت، سازمان‌های محلی و سایر نهادهای مربوط این سیاست را اجرا می‌کنند.
سیاستهای فرهنگی ماهیتا از مقوله های کیفی هستند. دست‌یابی به اهداف کلان به تعیین چگونگی دستیابی به اهداف کیفی وابسته است. هدف کیفی همچنان که از نام آن پیداست به ارتقای ماهوی، کیفی و از نظر مادی ناملموس مربوط است. شاید اهداف کیفی به خودی خود نیازی به تعریف و توضیح نداشته باشند. اهداف کیفی مستقیما از درون مبانی نظری، ارزشی و مبتنی بر جهان‌بینی سر بر می‌آورند و به مثابه الگویی آرمانی ملاک و معیار سنجش وضع موجود و فاصله‌ی وضع موجود از کمال مطلوب قرار می‌گیرند. از سوی دیگر دست‌یابی به اهداف کمی در سیاست‌های فرهنگی معطوف به نیازسنجی عینی و مادی جامعه است.
در اینجا مهمترین پرسش این می‌شود که آیا اساسا می‌توان از طریق شاخص‌های کمی به الگویی آرمانی، که هدف سیاست‌گذاری عمومی است، دست یافت؟ و با چه ساز و کاری می‌توان شاخص‌های کمی و ارزش‌های کیفی را با هم مربوط کرد؟ اهداف کمی به خود خود در این بخش موضوعیتی ندارند، چرا که اهداف کمی پس از مرحله‌ی تعیین اهداف کلان و تدوین سیاست‌های کلان طرح و در راستای سیاست‌های کلان و برای تحقق سیاست‌های خرد و در قالب برنامه‌ریزی مدیریت محقق می‌شوند (اشتریان؛ ۶۶).
جدای از ارزشها، اهداف کلان و کیفی، اهداف کمی با شاخصهای کمی، سیاستها (سلبی یا ایجابی) و ابزار، امر دیگری که اهمیت مییابد اولویتهاست. در هر سیاست فرهنگی باید مشخص شود که اولویتها چیست و به این ترتیب از وسوسهی همه چیز با هم دوری جست.
فصل چهارم
۴- جریا‌ن‌های فرهنگی ایران
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدف از این فصل، شناخت جریان‌های فرهنگی فعال و تاثیرگذار در ایران به خصوص دو دهه اخیر است. اهمیت این فصل، در شناخت مناقشات واقعی و موجود در جامعه‌ی ایرانی پیرامون فرهنگ، تعیین حد و مرزهای آن و نحوه‌ی سیاست‌گذاری فرهنگی است.

۴-۱- مقدمه

منظور ما از جریان فرهنگی در این فصل، کلیه‌ی نظریه‌ها و مکاتب فکری و فرهنگی است که اولا به سطحی از انسجام و تداوم رسیده باشد که از روی تولیدات فرهنگی (مثل کتاب‌ها، مطبوعات و رسانه‌ها) قابل شناسایی باشد، نه اینکه شناسایی آنها نیاز به بررسی مصرف فرهنگی افراد داشته باشد، به عبارت دیگر علاوه بر اینکه جنبه‌ی نظری دارد، اصحاب و حاملان آن نظریه به ترویج و توضیح آن بپردازند. ثانیا نظریاتی که در حال حاضر (در دو دهه اخیر) در سیاست‌گذاری عمومی عرصه‌ی فرهنگ تاثیرگذار هستند و یا به طور مستقیم سعی در اعمال فشار بر سیاست‌های عمومی فرهنگی دارند و یا به طور غیرمسقیم بر این عرصه موثر هستند. به عبارت دیگر فقط در حد نظر و اندیشه متوقف نمانده و جنبه‌ی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی پیدا کرده‌اند.
بنابراین جریان‌های فرهنگی مثل روشنفکری دینی هایدگری، سنتگرایی اسلامی، اخلاق‌گرایی، فمینیسم، مارکسیسم، باستان‌گرایی، شرق‌شناسی، مدگرایی و مصرف‌گرایی، تجددستیزی افراطی، درویش مسلکی و تصوف‌گرایی، عرفان‌های شرقی و سرخ‌پوستی، دایره‌المعارف‌نویسی و خرده‌فرهنگ‌ها یا ضدفرهنگ‌هایی مثل رپ که یکی از دو شرط بالا را ندارند، مورد توجه ما نیست.
همچنین از آنجاییکه تحقیق فعلی، به سیاست‌های فرهنگی کنونی ایران می‌خواهد بپردازد، در شناخت جریان‌های فرهنگی، تمرکز را روی جریان‌های فرهنگی بعد از انقلاب اسلامی و دو دهه اخیر بعد از پایان جنگ تحمیلی گذاشته‌ایم. هر چند، به فراخور بحث برای ریشه‌‌یابی، گریزی به جریان‌های قبل از این هم می‌زنیم.

۴-۲- سنخ‌شناسی جریان‌های فرهنگی

در این فصل، جریان‌های فرهنگی را به دو دسته کلی مطلق‌‌گرا (هنجارگرا) و کثرت‌گرا تقسیم می‌کنیم. آنچنان که پیشتر سه تعریف از فرهنگ را ذکر کردیم (بخش ۲-۷)، جریان‌های مطلق‌گرا قائل به تعریف هنجاری از فرهنگ هستند و جریان‌های کثرت‌گرا، تعریف توصیفی از فرهنگ را در مرکز نظریات خود قرار می‌دهند. جریان‌های مطلق‌گرا (هنجارگرا) به تعریفی از فرهنگ وابسته هستد که مطابق آن می‌توان به شناسایی فرهنگ والا و برتر اقدام کرد و در راه ترویج و تبلیغ و در صورت لزوم تحمیل آن گام برداشت. در حالیکه جریان‌های کثرت‌گرا، قائل به برتری هیچ فرهنگ خاصی نیستند.
همچنین بعد دیگری که جریان‌های فرهنگی را بر اساس آن تقسیم‌بندی می‌کنیم، نظری یا عملی بودن جریان‌های فرهنگی است. منظور این است که صرف ‌نظر از اینکه یک جریان فرهنگی به صورت نظری چه تعریفی از فرهنگ ارائه می‌دهد و بر چه کارکردها و مسائلی از فرهنگ تکیه می‌کند، آیا به دنبال این است که در عمل و در عرصه‌ی سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی فرهنگی، نظریات خود را اعمال کند یا خیر. اهمیت این بعد، به خصوص از این جهت است که هدف کلی ما در این پایان‌نامه، ارزیابی‌ سیاست‌های فرهنگی است.
معیار اول بر این اساس جریانهای فرهنگی را تقسیم میکند که هر جریان، تا چه حد به تدوین و طرح هنجارهای فرهنگی برای عموم جامعه پایبند هستند و یا اینکه اساس هر گونه کثرت فرهنگی را به رسمیت میشناسند و قضاوت هنجاری راجع به هیچ خردهفرهنگی نمیکنند.
معیار دوم ناظر بر این است که یک جریان فرهنگی تا چه حد در عرصهی عمل و سیاستگذاری فرهنگ، قائل به ترویج و اعمال سیاستهای فرهنگی خاص (بر مبنای ارزشهای از پیش تصریح شده و غیرقابل انعطاف) هستند و یا اینکه به طور کلی تمایل به دستکاری فرهنگ جامعه و محصولات فرهنگی ندارد و به جریان آزاد فرهنگ میاندیشد.
در جدول زیر تقسیمبندی جریانهای فرهنگی ایران در حال حاضر را میتوان مشاهده کرده که در آن به ۶ جریان عمدهی فرهنگی در قالب ۴ سنخ اشاره شده است. نکتهی مهمی که در اینجا باید به آن اشاره کرد، این است که این یک سنخشناسی منطقی و نظری است. در عمل (همانطور که جلوتر توضیح خواهیم داد) برخی از این سنخها به هم نزدیک میشوند و یا به طور کلی به هم میپیوندند.
نکته‌ی دیگری که در اینجا باید به آن اشاره کرد، این است که خود کثرت‌گرایی هم نوعی هنجار به شمار می‌رود. یعنی کثرت‌گرایان به دنبال آن هستند که پذیرش تکثر فرهنگی به صورت هنجار در بیاید. اما در واقع اینکه کسانی بگویند باید احترام به دیگر فرهنگ‌ها خود به صورت یک ارزش و یک هنجار در بیاید متفاوت است از اینکه یک فرهنگ خاص را در برتری بنشانند. بنابراین مفهوم مطلق‌گرا در مقابل کثرت‌گرا شاید واضح‌تر باشد.

  مطلق‌گرا (هنجارگرا) کثرت‌گرا
عملی دسته‌ی اول – هنجارگرای عملی
(اسلامگرایی)
دسته‌ی سوم – کثرتگرای عملی
(نوگرایی سکولار)
نظری دسته‌ی دوم – هنجارگرای نظری
(نوگرایی دینی، اصلاحطلبی، اسلام سنتی)
دسته‌ی چهارم – کثرتگرای نظری
(تکنوکراسی)

جدول ۴-۱ سنخشناسی جریانهای فرهنگی
دسته‌ی اول- جریان‌های هنجارگرای عملی: این دسته علاوه بر معرفی فرهنگ والا و برتر، دولت را موظف به اعمال سیاست‌های فرهنگی متناسب با نظریه‌ی خود، در زمینه‌ی بسط و فراگیری فرهنگ برتر و جلوگیری از رشد و گسترش دیگر فرهنگ‌ها می‌دانند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...