ایرانیان داشتن فرزند پسر را تنها نشانه‌ی ادامه‌ی نسل خود نمی‌دانستند.همان‌گونه که نسب پادشاه بزرگی که کین نیای خود ایرج را می‌گیرد و سال‌ها با تورانیان می‌جنگد یعنی منوچهر از سوی مادر و آن هم پس از دو پشت که هر دو زن بودند به ایرج می رسد و در اصل نیای وی ماه آفرید می‌باشد.
«یکی خوب چهر پرستنده دید کجا نام او بود ماه آفـــــرید
چو هنگـامه‌ی زادن آمـد پدید یکی دخــتر آمد ز ماه آفـرید
جهــانی گرفتــــند پروردنش برآمـد به ناز و بزرگـی تنش »
(فردوسی ، ۱۳۷۳ ، ج۱،ب: ۴۷۹: ۱۰۸)
و این دختر پس از زناشویی با پشنگ منوچهر را به دنیا می‌آورد.
۲۹ ) زایندگی زن در شاهنامه:
بر خلاف آنچه در پیشینه‌ افسانه‌های ملل بوده که پهلوانان و قهرمانان از وصلت خدایان با مردم و از الهه‌ها به‌دنیا می‌آیند در شاهنامه تمام قهرمانان از بطن زن به دنیا می‌آیند. این زنان هستند که پهلوانان را به دنیا می‌آورند. همان‌گونه که همه‌ی جمعیت جهان از پشت فریدون و سه پسر او هستند و این سه پسر یعنی سلم و تور و ایرج از شکم شهرناز و ارنواز خواهران جمشید به دنیا آمده اند.
«به بالا چو‌سرو و به رخ چون بهار به هر چــــــیز ماننده‌ی  شهریار
از این سه دو پاکیزه از شهــــرناز یکی کهـــتر از خوب چهر ارنواز»
(فردوسی ، ۱۳۷۳ ، ج۱،ب: ۵۲: ۸۲)
رستم پهلوان بزرگ و ملی ایرانیان از زنی زمینی با نام رودابه به دنیا می‌آید.
«یکی بچه بد چون گوی شیرفش به بالا بلنــد و به دیدار کــــش
شگفت اندرو مانده بد مرد و زن که نشنیــــد کس بچه‌ی پیل تن»
(فردوسی ، ۱۳۷۳ ، ج۱،ب: ۱۵۰۹: ۲۳۸)
سهراب نیز از یک زن به نام تهمینه و نه از یک الهه به دنیا می‌آید.
«چو‌نه ماه بگـذشت بر‌دخت شاه یکـی پورش آمد چو تابنـده ماه
تو گفــتی گو پیلتـن رستم ست و‌گر سام شیرست و ا‌رنیـرمست
چو‌خندان شد‌و‌چهره شاداب‌کرد ورا نام تهمیـــــنه سهراب کرد»
(فردوسی ، ۱۳۷۳ ، ج۲،ب: ۱۱۴: ۱۷۷)
کیخسرو پادشاه آرمانی ایرانیان نیز از فرنگیس زاده می‌شود.در‌یک واقعه‌ی معمولی و زنانه‌ی زایمان . هر چند خودش پایانی معمولی ندارد.
«همی رفت گل شهر تا پیش ماه جدا گشـته بود از بر ماه شاه»
(فردوسی ، ۱۳۷۳ ، ج۳،ب: ۲۴۳۲: ۱۵۹)
۲۱۰ ) نرم احساسی زنان حتی زنان پهلوان در شاهنامه:
زنان شاه نامه دارای احساسات لطیف زنانه هستند؛ آنچه که در افسانه‌های سایر ملل کمتر می‌بینیم و وجودشان تنها برای جاذبه‌ی جنسی و جنگ نیست. آنچه که در افسانه‌های سایر ملل بیشتر می‌بینیم. آنان از به خطر افتادن و به خطر رفتن فرزندانشان دلگیر و پریشان می شوند.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲ – ۱۱ ) خواستگاری و ابراز علاقه‌ی زن به مرد در شاهنامه:
در ایران باستان این زنان بودند که از مردان خواستگاری می‌کردند. در شاهنامه اظهار علاقه به مرد دوست داشتنی از طرف دختر ، نه تنها مورد ا‌یراد و ما‌یه‌ی سرزنش نبوده که آزاد ، علنی و مجاز هم بوده است. مبالغه نیست اگر مدعی شویم دختران حق انتخاب همسر داشته و جامعه‌ی آن روز هم آن‌را به عنوان یک سنت پسند‌یده و مقبول‌،‌پذ‌یرفته بود. آشکارتر‌ین ابراز علاقه‌ی دختر به پسر در شاهنامه علاقمندی شد‌ید منیژه به بیژن و تهمینه نسبت به رستم است.نکته گفتنی دیگر اینکه شناخت دختران از پسران مورد علاقه ، بیشتر شنیداری بوده ‌است. بیشتر این انگیزه ها به جهت شهرت و آوازه افراد شکل می‌گرفت. ساخت و باخت و شرایط اقلیمی جغرافیایی جهان آن روز به گونه‌ای نبود که تا این میزان امکان دیدن و ملاقات دختر و پسر را فراهم آورد. چون فرهنگ غالب حماسی ـ پهلوانی بود، هنرنمایی و دلاوری و حماسه سازی افراد موجب نام و آوازه‌ی آنها می‌شد. همین کافی بود که دختر شاهزاده‌ای پی ببرد که فلان جوان برای همسری او مناسب است.
۲ – ۱۱ – ۱ ) رودابه:
رودابه چون ویژه‌گی‌های زال را می‌شنود دل می‌افروزد و با وی نرد عشق می‌بازد:
«چو بشنید رودابه آن گفت و گوی برفروخت و گلنار گون کرد روی
دلش گشــــت پر‌آتش از مهر زال از او دور شد خورد و‌آرام و هال »
(فردوسی ، ۱۳۷۳ ، ج۱،ب: ۳۷۴: ۱۶۰)
و پس از مدتی پنهانی به زال خبر دل باختن خود را می‌دهد و وی را به خلوتگه خویش دعوت می‌کند:
«خرامد مگر پهلوان با کمند به نزدیــک دیوار کاخ بلند
کند حلقه در گردن کنـگره شود شیر شاد از شکار بره »
(فردوسی ، ۱۳۷۳ ، ج۱،ب: ۴۹۸: ۱۶۸)
۲ – ۱۱ – ۲) تهمینه:
تهمینه نیز خودش از مرد دلخواه خود خواستگاری می‌کند:
«یکی بنده شمعی معنبر‌به دست خرامان بیــامد به بالـــین مست
پس پرده اندر یکـــی ماه روی چو‌خورشید‌تابان پر از رنگ و‌بوی
دو ابرو کمان و دو گیسو کمند به بالا به کــردار ســـرو بلنـــد
روانش خرد بود و‌تن جان‌پاک تو گفـــتی که بهره ندارد ز خاک
از او رستــم شیردل خیره ماند برو بر جهـــان آفرین را بخواند
بپرسید زو گفت نام تو چیست چه جویی شب‌تیره‌کام تو‌چیست
چنیــن داد پاسخ که تهمینه ام تو‌گویی که از‌ غـم به دو نیمه ام
یکی دخت شاه سمنـگان منـم ز پشت هــــــژبر و پلنگان منم
به‌گیتی‌ز خوبان‌مرا‌جفت‌نیست چو من زیر چرخ کبود اندکیست
کس از پرده بیرون ندیدی مرا نه هرگز کس آوا شنیـدی مرا …

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...