منابع پایان نامه در مورد بررسی رابطه عدالت سازمانی بر مبنای ... |
رسول اکرم (ص) با هدف تکمیل و تتمیم مکارم اخلاقی، اجرای عدالت را سرلوحهی رسالت خویش قرار داد و مساوات و برابری و اخوت را محقق کرد؛ اما فقط به جنبهی اخلاقی و نصیحت و دعوت ایمانی بسنده نکرد، بلکه موجبات کینهها و حسدها و انتقام جوییها یعنی تبعضیات حقوقی - را از بین برد و وحدت و الفت و یگانگی اجتماعی را در جامعهای متوازن به وجود آورد. به فرمودهی ایشان:
«مثل مومنین از لحاظ علایق و عواطف متبادل که بین ایشان هست مثل یک پیکر است، یک عضو که به درد میآید، سایر اعضاء یکدیگر را به همدردی میخوانند و تب و بیخوابی پیدا میشود (مطهری ۱۳۶۳، ۱۱۹).
پیامبر بعد از دعوت به توحید و نفی شرکت، متعاقب آن نیز گفت که گروهی گروه دیگر را غیرخدا ارباب نگیرند، بنابر این مساوات و برابری هم پیشنهاد کرد.همچنان که در حجه الوداع فرمود:
«ای مردم به درستی که پروردگار شما یکی است و به درستی که پدر همهی شما یکی است، همهی شما فرزند آدم هستید و آدم نیز از خاک بوجود آمده است [پس همه از خاکید]، عرب بر غیر عرب هیچ فضل و برتری ندارد، و برتری فقط به تقواست.»
سپس فرمودند: «آیا تبلیغ کردم؟»
همه گفتند: «بله یا رسول الله.»
آنگاه فرمود: «فلیبلغ الشاهد الغائب؛ پس حاضرین به غائبین برسانند.»
نسل حاضر به نسلهای آینده و هر نسلی به نسل بعد برساند (مطهری ۱۳۶۳، ۱۰۹).
حدیثی است از رسول اکرم (ص) که فرمود: «اِستووا تَستوِ قلوبُکم؛ معتدل و هم سطح باشید و در میان شما ناهمواریها و تبعیضها وجود نداشته باشد، تا دلهای شما به هم نزدیک بشود و در یک سطح قرار بگیرید.»
همچنین میفرمایند: «مردم مثل دانههای شانه هستند.» و همه با هم برابرند و فضیلتی جز تقوا مایهی تقدیم و ترجیح نیست. پس مساوات از دید پیامبر اسلام (ص) مطلق نیست و بنا به آیات الهی، تقوا[۳۸]، علم[۳۹]، جهاد[۴۰]، مایه ی برتری فرد یا افراد بر دیگران است. از طرف دیگر مشیت و خواست و رحمت الهی نیز میتواند باعث تقدم و فرادستی عدهای یا فردی بر سایرین باشد، همانطور که قرآن میفرماید:
«آیا آنها رحمت پروردگار تو را تقسیم کردهاند؟ ما هستیم که مایهی معاش و استعدادهای گوناگون را در میان مردم تقسیم کرده ایم تا در نتیجه، اختلافات طبیعی در میان آنها پیدا شود و همین اختلاف و تفاوت باعث میشود که بعضی افراد، مسخر بعضی دیگر قرار گیرند و نظام اجتماعی بشر استقرار پیدا کند.»[۴۱]
عدالت خواهی و مساوات طلبی کاملاً در سیرهی پیامبر (ص) مشهود است؛ به عنوان مثال عنایت داشت که در مجالس، گرد و حلقه به دور هم بنشینند و مجلس بالا و پایین نداشته باشد. دستور میداد و تأکید میکرد که هر وقت وارد مجلس میشوید، هر جا که خالی است همانجا بنشینید. یک نقطهی معین را جای خودتان حساب نکنید. اگر خودش وارد مجلسی میشد، میل نداشت که جلوی پایش بلند شوند، و گاهی اگر بلند میشدند مانع میشد و مردم را امر میکرد که قرار بگیرند. حاضر نمیشد وقتی سواره هست پیادهای همراهش حرکت کند، آن پیاده را سوار میکرد و یا به او میگفت تو جلوتر یا بعد از ما بیا؛ به هر حال، حاضر نمیشد آن پیاده در رکابش حرکت کند. به روی خاک می نشست و با دست خودش از بز شیر می دوشید. میفرمود:
«خداوند خوش ندارد که بندهاش را ببیند، در حالی که او در میان یارانش برای خود امتیازی نسبت به دیگران قائل شده است (مطهری ۱۳۶۳، ۱۴۱).
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
یا میفرمود:
«کدام بنده از من بندهتر است.»
عدالت طلبی و مساوات خواهی پیامبر جنبههای عینی و عملی داشت؛ به عنوان مثال در صدر اسلام غلامان و غلام زادگان دانشمند و متقی از قبیل عبدالله بن مسعود به سیادت و بزرگواری رسیدند. شخصیتهای نالایق عصر جاهلیت مانند ابوجهلها، ابوالهبها و ولیدین مغیرهها به خاک ذلت نشستند و سرنگون شدند.
عدالت اسلامی با به هم ریختن نظم جاهلی سابق، نظم وتوزان جدیدی برپا کرد و فرودستهای سابق به نیروی لیاقت، علم وتقوا به فرادستی رسیدند. پیامبر به یکی از اصحابش به نام جویبر میفرماید:
«جویبر! خداوند به سبب اسلام، ارزشها را تغییر داد. بهای بسیار چیزها را که در سابق پایین بود، بالا برد و بهای بسیار چیزها را که در گذشته بالا بود، پایین آورد. بسیاری از افراد در نظام غلط جاهلیت محترم بودند و اسلام آنها را سرنگون کرد و از اعتبار انداخت، و بسیاری در جاهلیت حقیر و بیارزش بودند و اسلام آنها را بلند کرد.
امروز مردم همانطور شناخته میشوند که هستند. اسلام به آن چشم به همه نگاه میکند که سفید و سیاه، قرشی و غیرقرشی، عرب وعجم همه فرزندان آدماند و آدم هم از خاک آفریده شده است.»
با صراحت میتوان اذعان کرد که در قرآن و سنت، بعد از مسئلهی توحید، به هیچ یک از اصول دینی و اخلاقی به اندازهی عدالت و مترادفهای آن (راستی، انصاف، اعتدال و …) تأکید نشده است. در مورد تعاریف عدالت از دید پیامبر (ص) بدیهی است که با عنایت به این که خود پیامبر قائل و ناطق به قرآن بود، تعاریف قرآنی از این مفهوم، منسوب به ایشان نیز هست. گرچه سنت عملی و گفتاری وی، مبین و مفسر تعابیر قرآنی دربارهی عدالت می باشد. در این جا پارهای از احادیث نبوی را دربارهی جایگاه این مفهوم و ثمرات آن بیان میکنیم:
۱- «عدالت میزان و ترازوی خداوند در زمین است، هر که آن را دریابد به بهشت او را سوق دهد و هر که آن را رها سازد، توسط آن به دوزخ کشیده میشود.»
۲- «عدل، سپری نگاهدارنده و بهشتی جاودان است.»
۳- «ساعتی عدالت پیشه گی، از عبادت هفتاد سال که در آن شبها به ادای نماز و روزهایش به روزهداری سپری شود، بهتر است. و ساعتی به جور حکم کردن در نزد خدا از گناهان شصت سال شدیدتر و قبیحتر است.»
۴- «کسی که در مراوده با مردم ظلم نکرده و در گفتار با ایشان دروغ نمیگوید و به وعدهاش با مردم عمل می کند، کسی است که مروت او کامل و عدالتش ظاهر شده است. برادری با این چنین شخصی واجب و غیبتش حرام است.»
۵- «آنچه برای خود مکروه می شماری، برای دیگران مکروه شمار، و آنچه برای خود دوست میداری، برای دیگران دوست بدار؛ تا در حکمت عادل باشی و در عدالتت قسط پیشه کنی، تا در اهل آسمان محبوب باشی و مودتت در سینههای اهل زمین ریشه گستراند.»
۶- «عادلترین مردمان کسی است که آنچه برای خود بپسندد، برای دیگران نیز بپسندد و آنچه برای خود مکروه دارد، برای دیگران نیز مکروه شمارد.»
۲-۱-۲-۳ عدالت در اندیشه سیاسی امام علی (ع)
بحث عدالت در اندیشههای سیاسی امام علی (ع) مبحث بسیار گسترده و عمیقی است که تأمل، تفکر و مجال معتنابهی میطلبد؛ شخصیتی که نامش قرین عدالت بوده و نه تنها امام معصوم شیعیان است، بلکه در تاریخ بشر به عنوان یک متفکر، اندیشمند و سیاستمداری خدامدار مطرح بوده است. مجسمه عدل و مساوات، شیفتهی حق و انصاف، نمونهی کامل بشر دوستی و رحمت و محبت و احسان، مولای متقیان علی (ع) که حتی دیگران دربارهاش گفتند: «و قُتل فی محرابه لشده عدله؛ علی (ع) در محراب عبادت، به خاطر عدل ورزی شدیدی کشته شد.»
شیعیان معتقدند دیدگاههای امام علی بن ابیطالب (ع) که میزان واقعی فکر و عمل انسانهاست در این مسئلهی مهم حیاتی، میتواند به عنوان شاخصترین الگوی عدالت و رابطهی عادلانه دولت با ملت باشد؛ چه برای آنان که علی (ع) را به عنوان امام معصوم و اعلم و اعدل مردم بعد از رسول الله (ص) میدانند، و چه برای آنان که وی را از دیدگاه یک انسان کامل و وارسته و خلیفهی عادل نگریسته و رژیم حکومت وی را به صورت عادلانهترین رژیم تاریخ اسلام پذیرفتهاند. در این جا حتی ناظران و نویسندگان غیر مسلمان اعم از مسیحی یا دهری نتوانستهاند از فضایل و ملکات او چشم پوشی کنند و در این مقوله کتابها نوشتهاند، مانند جرج جرداق مسیحی که کتاب امام علی (ع) صورت العداله الانسانیه را تألیف و علی را آهنگ عدل بشری معرفی کرده است. همین نویسنده اذعان میدارد که «مسئلهای که علی بن ابی طالب را مجبور به پذیرش خلافت کرد، در خطر بودن عدالت اجتماعی بود (جرداق ۱۹۷۰، ۱۵۵).
از سوی دیگر یکی از عمدهترین و خالصترین منابع اخلاق و سیاست در اسلام مجموعه خطبهها و نامههای امام علی (ع) است که در کتاب نهجالبلاغه به وسیلهی سید رضی در قرن چهارم هجری گردآوری شده است. از جمله مسائلی که در این کتاب با حساسیت خاصی دربارهی آن صحبت شده، مسئلهی حکومت و عدالت است. عدالت در این کتاب دارای مفهومی عینی و قابل درک است. همچنان که امام (ع) در یکی از نامههای خویش نوشته است:
«کسانی که در حکومت من به سر بردند و سپس به امویان پیوستند، عدل را دیدند و شنیدند و در جان خود قرار دادند؛ ولی آن را نپذیرفتند.»
از این بیان فهمیده میشود که امام (ع) در دوران حکومت خویش، به گونهای رفتار کرده است که مردم بتوانند عدل را بفهمند. یعنی یک حکومت دادگر میتواند با نشان دادن مصداقهای عدالت، آن را به مردم بشناساند.
۲-۱-۲-۴ عدالت از نظر افلاطون
چنانکه می دانیم یکی از ویژگیهای نظام فکری افلاطون همه جانبه نگری(کلیت امور) است و بر همین اساس وی عدل را نه از لحاظ فردی بلکه از جنبه اجتماعی آن مینگرد. با توجه به این نکته است که افلاطون از دو طریق عدل را تعریف میکند:
اول: جنبه فردی عدل: از طریق تحلیل سرشت انسان که بر طبق نظر وی از سه قوه به این صورت فراهم آمده است :۱ – قوه تعقل و تمییز خوب از بد، ۲ – قوه شهوت،جلب منفعت،خوردن ۳ – قوه غضب، انگیزه و میل به برتری و بلند پروازی. هر یک از این سه قوه در تن آدمی در جای معینی قرار دارد( نطق یا عقل در سر،شهوت در شکم و غضب در سینه). اما افلاطون عدل را صفتی می داند که تعادل میان این سه قوه در سرشت انسان را پدید می آورد. فرد عادل کسی است که نمیگذارد که یک قوه بر دو قوه دیگر تسلط یابد و فقط در این حال است که انسان در زندگی خود از شادی بهره مند میشود (صلیبا ۱۳۶۷، ۴۶۱).
دوم: جنبه اجتماعی عدالت:طریق دیگری که افلاطون برای ارائه تعریف نظریه خود در باب عدالت اجتماعی بیان میکند از طریق تحلیل فضایل اربعه، که مورد عنایت بوده، که آن چهار فضیلت عبارتند از: ۱ – فرزانگی (حکمت)۲ – دلیری (شجاعت)۳ – خویشتن داری(انضباط،عفت)۴ – عدالت.
طبق نظریه افلاطون سه فضیلت اولی (غیر از عدالت) هرکدام مخصوص طبقهای از طبقات خاص مدینه فاضله است. یعنی فرزانگی متعلق به فرمانروایان، دلیری متعلق به یاوران(سپاهیان)، خویشتن داری متعلق به توده مردم است، اما ویژگی چهارم یعنی عدالت فضیلتی است که در پرتو آن هر یک از این سه گروه فقط به کار ویژه خویش مشغول باشد و به همین سان هر کس فقط به کاری که برای آن ساخته شده است و استعدادش را دارد مشغول شود و در کار دیگر دخالت نکند (ندایی ۱۳۷۹، ۱۵).
در این بیان افلاطون جنبه اجتماعی عدل را با بهره گرفتن از الگوی عدالت فردی بیان میکند (همان ۴ فضیلت فردی) و در این جنبه نیز همان رعایت حدود و اعتدال که در ریشه لغوی آن وجود دارد لحاظ شده است منتهی با تعبیری خاص. در نگاه اول به نظر میرسد افلاطون عدل را نیز طبقاتی کرده است اما با توجه به اینکه وی استعداد افراد را برای جاگرفتن در طبقات مد نظر دارد شاید بتوان گفت وی نخستین فیلسوفی است که ضرورت تخصص در شغلی واحد را پیشنهاد میکند و زیانهای چند شغلی را بیان مینماید (ندایی ۱۳۷۹، ۱۶).
۲-۱-۲-۵ عدالت از دیدگاه شهید مطهری
استاد شهید مطهری نظرشان این است که مسئله عدالت چندان به تعریف نیاز ندارد.زیرا افراد بشر کم وبیش ظلم را میشناسند. به تعبیر استاد: «اصل عدالت از مقیاسهای اسلام است که باید دید چه چیزی بر او منطبق میشود. عدالت در سلسله علل احکام است نه در سلسلهی معلولات، نه این است که آن چه دین گفت عدل است، بلکه آن چه عدل است، دین میگوید.»
استاد از غفلت فقیهان از اصل عدالت اجتماعی و فقدان قاعدهسازی از آن یاد میکند:
«اصل عدالت اجتماعی با همهی اهمیت آن در فقه ما، مورد غفلت واقع شده است. در حالی که از آیاتی چون «بالوالدین احسانا» و «اوفوا بالعقود» عموماتی در فقه بدست آمده است؛ ولی با این همه تأکید که در قرآن کریم بر روی مسئلهی عدالت اجتماعی دارد، معهذا یک قاعده و اصل عام از آن استنباط نشده است و این مطلب سبب رکود تفکر اجتماعی ما گردیده است.»
استاد در ذکر معانی عدالت چند مبحث مهم دربارهی این مفهوم، از جمله نسبی یا مطلق بودن عدالت، و رابطهی عدالت با مساوات شرح میدهد. وی سه گونه تعریف از عدالت به معنای: ۱٫ مساوات؛ ۲٫ تساوی در مقابل قانون؛ ۳٫ رعایت توازن در اجتماع ارائه میکند:
«آنچنان که من مجموعاً دریافتهام، عدالت را سه جور میشود تعریف کرد: یکی این که عدالت یعنی مساوات، چون از مادهی عدل است و عدل یعنی برابری. یک معنای عدالت برابری است، بلکه اصلاً معنا و ریشه اصلی عدالت همان برابری است» (مطهری ۱۳۷۳، ۳۰۹).
«اگر اصل همدوشی حق و تکلیف را در اسلام بشناسیم و این مطلب را درست درک کنیم که این که میگوییم زندگی مسابقه است؛ یعنی مسابقه انجام وظیفه و تکلیف است «و ان لیس للانسان الا ما سعی»، و باز درست درک کنیم که نتیجه و جایزهی مسابقات همان بهرهمند شدن از حقوق اجتماعی است، به بزرگترین مبنای حقوق اجتماعی اسلام پی بردهایم» (مطهری ۱۳۶۱، ۸۸).
از اینجا معلوم میشود که معنای عدالت این نیست که همهی مردم از هر نظر در یک حد و یک مرتبه و یک درجه باشند. جامعه خود به خود مقامات و درجات دارد، باید تقسیمبندی بشود و راه منحصر آن آزاد گذاشتن افراد و زمینهی مسابقه فراهم کردن است.
معنای مساوات و به یک چشم دیدن و همه را برابر در نظر گرفتن هم این است که هیچ ملاحظهی شخصی در کار نباشد. امکانات مساوی برای همهی افراد فراهم شود؛ میدان برای همهی افراد فراهم شود؛ میدان برای همه به طور مساوی باز باشد تا اگر کسی همت داشته باشد در هر کجا که هست و در هر طبقهای که هست، بتواند در پرتو لیاقت و استعداد و بروز فعالیت به کمال لایق خود برسد، ناهمواریها و پستی و بلندیها و بالا و پایینها و تبعیضهایی که منشأ آن سنتها و عادات، و یا زور و ظلم است باید محو بماند. این تفاوتها در نتیجه مسابقه دخالت دارند نباید آنها را نادیده گرفت، باید به آنها احترام گذاشت و در نتیجهی اینهاست که تقدم و تأخر پیش میآید (مطهری ۱۳۶۱، ۱۰۰). بنابراین عدالت را به یک معنای دیگر میشود، معنا کرد که اگر به آن توجه شود میتوان گفت که آن هم مساوات است؛ اما مساوات به شکل دیگر. معنایی که قدما برای عدالت میکنند این است: اعطاء کل ذی حق حقه؛ یعنی هر چیزی و هر شخصی در متن خلقت با یک شایستگی مخصوص به خود، به دنیا آمده است، حقوق هم از همین جا پیدا میشود؛ یعنی از ساختمان ذاتی اشیاء. ما باید هر چیزی را در ذاتش مطالعه بکنیم. بعد ببینیم که او شایستگی چه چیزی را دارد و چه استعدادی در وجود او هست. پس طبیعتش چه تقاضایی دارد، مثلاً در بدن انسان، چشم، حقی دارد و دست، حق دیگر هر چیز استحقاقی دارد و منشأ آن هم خود خلقت است.»
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1400-09-29] [ 12:04:00 ب.ظ ]
|