فایل پایان نامه کارشناسی ارشد : دانلود منابع دانشگاهی : راهنمای نگارش پایان نامه با موضوع بررسی جایگاه ... |
خشم : یکی از عواطف مهم است که کارِ با اهمّیّتی برای انسان انجام می دهد ، یعنی به او در حفظ و نگهداری خویش کمک می کند ، زیرا وقتی انسان خشمگین می شود ، نیرویش برای انجام کارهای سختِ عضلانی افزایش می یابد ، و این حالات او را برای دفاع از خود و یا غلبه بر مشکلاتی که مانع تحقق اهدافش می شوند ، قادر می سازد (همان ، صص ۲۹-۲۸) .
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
حسادت : نوعی خشم و واکنش عاطفی است در برابر از دست دادن یا احتمال و یا تصوّر از دست دادن محبت یک دوست . حسادت در بیشتر مواقع با ترس و خشم آمیخته است . شخصِ دچار حسادت ، اطمینان خاطر را در روابط با شخص محبوبش از دست می دهد و از بی مهری دوستش بیمناک است .
حسادت نوعی حالت انفعالی است، شخص در آن حالت احساس می کند ، سخت مایل است در جای شخص دیگر که دارای نعمتی است ، قرار بگیرد و آرزو می کند که نعمت از او زوال یابد ، تا خود صاحب آن شود ( شریعتمداری ، ۱۳۷۶، ص۳۴ ) . دانشمندان اخلاق گفته اند که حسد زندان روح است و حسود دائماً در رنج وعذاب است و قلب و روح خویش را زجر می دهد
تکبّر : حالت پیچیده ای است در بعضی از مردم که ریشه در حب و ذات دارد . این حالت همان خود خواهی و غرور است ، و تکبّر و خودخواهی سرانجام برتری جویی بر مردم و رفتار تحقیر آمیز نسبت به آنان است . خداوند در قرآن مجید چنین می فرماید :
« وَ لا تَمشِ فِی ألاَرضِ مَرَحاً إنَّکَ لَن تَخرِقَ ألاَرضَ وَ لَن تَبلُغَ الجِبالَ طُولاً » ( سوره اسراء ، آیه ۳۷ )
« و هرگز در زمین به کبر وناز مرو ( غرور و نخوت مفروش ) که به نیرو در زمین نتوانی شکافت و به کوه در سر بلندی نخواهی رسید » . با توجه به احادیث و آیات قرآنی روایت شده به این نتیجه می رسیم که تکبّر بر گرفته از حب ذات است ، ولی پسندیده نیست و مورد نکوهش قرار گرفته است .
محبّت : یا دوستی متقابل ، دوستی خالص و یک طرفه مودّت نام دارد ( سوره روم ، آیه ۲۱ ) . محبت از عواطف مهم و سبب انس ها ، پیوندها و آشتی ها در زندگیِ توأم با امنیت و عقلانیت است . محبت واکنش عاطفی است که هدف آن ممکن است اشخاص یا اشیاء باشند .
احساس حقارت : از حالات روحی است که در آن فرد احساس کوچکی می کند و در رویارویی با مسائل روزمره زندگی نیز دچار مشکل می گردد .
فروید که درباره عقده های عاطفی – روانی وعلل ایجاد آن مطالعات عمیقی دارد ، یکی از علت های عقده روانی را محترم نبودن در برابر دیگران می داند ( ذوالفقاری ، ۱۳۸۶ ، ص۷۵) .
۲-۳-۵- نقش عواطف در زندگی انسان
عاطفه از عواملی است که زندگی را از حالت یکنواختی بیرون آورده و باعث غنای آن می گردد ، زیرا جنبه ی درونی ما را خوشحال یا متأثر می سازد . به عبارت دیگر عواطف مهم ترین و نیرومند ترین منبعی هستند که فرد در انگیزه ها و تمایلات از آن تأثیر می پذیرد . کسانی که به عللی عاطفه ندارند و یا دارند و آنرا احساس نمی کنند و یا نمی توانند آنرا بروز دهند ، دچار دشواریهای زیادی در زندگی می شوند . شخصیتی ارزنده است که دارای عاطفه و انعطاف باشد . شخصیتهای غیر قابل نفوذ در جنبه عاطفی زود شکن و ویرانگرند هیچ نقش مثبتی در جامعه ایفا نمی کنند . در مجموع می توان گفت جامعه ای که دچار کمبود عاطفی باشد سخت شکننده است ، نمی تواند دیر پا و پایدار باشد ( حاج بابایی ، ۱۳۸۱ ، مقدمه )
بقای هر اجتماعی به جاذبه افراد آن وابسته است ، و محبت وعاطفه در قلب پاک و سلیم پرورش می یابد . کسی که واجد چنین شرایط عالیه باشد ، در فکر دیگران بوده و اسایش او را بر خود ترجیح می دهد ( همان
، ص ۵۳) . عواطف در زندگی انسان نقش محرک را بازی می کند ، آدمی را به انجام نوع خاصی از رفتار واداشته از این رو از ضرورتهای زندگی به شمار می رود . ( همان ، ص ۵۷ ) .
وجود عاطفه در زندگی انسان بسیار مهم و ضروری است و آن را از منابع مهم سازش انسان ذکر کرده اند . در درون انسان عواطف فراوانی نهاده شده است که نقش آنها در زندگی انسان غیر قابل تردید است . زندگی انسان در تمام مراحل رشد تحت تأثیر عواطف اوست ، و رفتار فردی و اجتماعی او به طریقی متأثر از آنها است . حتی سلامت روانی و عقلانی انسان وابسته به سلامت عاطفی اوست . از این رو ، رفتار کسی که عواطفش به صورت متعادل پرورش یافته ، با رفتار فردی که فقر عاطفی دارد ، یکسان نیست . چگونگی رفتار هر کدام متأثر از چگونگی رشد و تربیت عواطف اوست . زندگی و رفتار هر کسی که وجودش لبریز از
محبّت ، اطمینان ، شادی و امیدواری است ، هرگز با رفتار و زندگی فردی که همواره نفرت ، خشم ، اضطراب و ترس بر او مستولی است ، یکسان نیست ( بهشتی ، محمّد ، ۱۳۸۰، ص ۵۷۰ ) .
۲-۳-۶- تقابل بین عقل و احساس
چهار قرن پیش از میلاد مسیح ، فیلسوفی بزرگ در یونان ظهور کرد و در زمینه اخلاق و کنترل عواطف مطالبی اظهار داشت که هنوز هم به قوّت خود باقی است . ارسطو معتقد بود که انسان ، دارای سه قوه غضبیه ، شهویه و عقل است . سعادت انسان در این است که این قوا را از افراط و تفریط نگهدارد و در زندگی تعادل آنها را حفظ کند ، در نتیجه ی این تعامل ، از قوه غضب ، شجاعت پدید می آید و از نیروی شهوت ، عفت و پاکدامنی و از عقل ، حکمت حاصل می شود . هرگاه میان این قوا تعادل و هماهنگی برقرار شود ، حالتی به وجود می آید که در فلسفه اخلاق ، از آن به عدالت تعبیر می کنند ( بهشتی ، محمد ، ۱۳۸۰ ، ص۵۴۲ ).
ارسطو مانند روان شناسان جدید تنها به تجزیه و تحلیل نمی پردازد ، بلکه به مسأله ترکیب قوا نیز توجه دارد و هدف نهایی خود را برقراری هماهنگی میان قوا قرار می دهد ، تا تعادل روحی برقرار شود . آنچه در نظریه ارسطو در درجه اوّل اهمّیّت است ، حفظ تعادل روحی و برقراری هماهنگی میان عواطف است ، و برای رسیدن به این منظور ، انسان باید عقل را به عنوان یک راهنما و راهبر ، بر همه ی قوای روحی تسلط بخشد ، تا از شرّ عواطف مزاحم و بردگی نفس و قوای آن آسوده و آزاد شود . او مطرح می کند : « احساسات بشر زمانی که به خوبی به کار گرفته شود ، با خرد و منطق همراه است و به تفکر و ارزش ها و تعالی او جهت می دهند » . از دیدگاه او مشکل انسان در این نیست که از هیجان برخوردار است ، بلکه آن چه اهمّیّت دارد مناسب بودن هیجان و نحوه ابراز آن است ( همان ).
ارسطو می گوید : اگر انسان نتواند با کنترل این قوا ، بر آنها مسلط شود ، بلکه برعکس ، برده و مطیع آنها گردد، تعادل این قوا از میان می رود و یکی از دو طرف به افراط و تفریط می گراید ، که هر دو طرف آنها برای انسان زیان بخش خواهد بود . در واقع اگر انسان عقل را به کار اندازد و نیروی شهوت و غضب را تابع آن سازد ، می تواند از تعادل برخوردار گردد . در این صورت است که دیگر برده نفس و قوای نفسانی نیست
و زندگی را در کمال آزادگی و آزاد منشی می گذراند . گروه بسیاری از فلاسفه اسلامی ، تعادل ارسطویی را در زمینه اخلاقی پذیرفته اند ( همان ) .
پیاژه معتقد است که میان زندگی عاطفی و زندگی عقلانی یک توازن دائمی وجود دارد . به همان ترتیبی که هوش رشد می کند ، عواطف نیز ظهور می یابند . ( پیاژه ، ترجمه محسنی ، ۱۳۷۳، ص ۳۸).
تاریخ نبرد میان توجه و انکار ِ هیجان در تفکر غرب ، بسیار قدیمی است . جنبش رواقیون در یونان باستان ( تقریباً ۲۰۰ سال قبل از میلاد مسیح و ۳۰۰ سال بعد از میلاد مسیح ) در ارتباط با نقش هیجان در ایجاد یک زندگی خوب و مطلوب بوده است . از نظر آنها ، خلق و خو ، تکانه ها ، ترس ها و علائق ، بسیار خود محور ، فرد گرا و منحصر به فرد بوده ، لذا قابل اعتماد نیستند . در فلسفه رواقی ، شخص ِ خردمند و عاقل هیچ هیجان و احساسی را تأیید نمی کند .
احساسات و عواطف حوزه وسیعی از زندگی آدمی را در بر می گیرد ، مانند : بیم ، امید ، لذّت ، درد ، خشم ، حیرت ، شادی ، نشاط ، یأس و اندوه ، شور و شوق و شیدایی و عشق . این احساس و عاطفه است که بزرگترین محرک را در زندگی تشکیل می دهد . و انسان را هم از درون و هم از برون به پویایی وا می دارد . بدون احساس ، زندگی برای هیچ انسان یا حیوان میسر نیست.
در حقیقت خرد ( عقل ) و احساس در رابطه تنگاتنگی با یکدیگر قرار دارند . در این رابطه به سه دیدگاه متفاوت اشاره می کنیم :
الف ) تلفیق خرد و احساس : طرفداران این دیدگاه ضمن به رسمیت شناختن احساس ، عقل یا خرد را چراغ راه آینده می پندارند و برای آن برتری قایل اند .
نجم الدین رازی در کتاب رساله عشق و عقل معتقد است : دلالت های عقل تا حد و ساحل جبروت ادامه دارند و از آنجا به بعد دیگر نیروی عشق لازم است ، حتی در این مقام هم عشق به معنای کلمه ( ع ش ق ) خارج و به صورت یک نیروی جذبه در می آید . این حالت یک حالت فنا است که جز با عشق که یکی از حالت های عاطفه است ، نمی توان به آن رسید . نجم الدین رازی معتقد است که این مرحله خصوصیات خاص خود را دارد ، که تنها با ابزار و وسایل خاص خود می توان وارد آم مرحله شد . مثلاً در این مرحله
خصوصیاتی مانند فنا و از خود گذشتگی است که فنا جز ویژگی های عشق است و تنها عشق است که می تواند از خود بگذرد و خود را نادیده بگیرد و این جزء خصوصیات عقل نیست ، زیرا عقل عین بقا است و نمی تواند وارد این مرحله بشود ( رازی ، ۱۳۴۵، ص ۶۵ ) .
وی معتقد است که شعله آتش عشق تمام هیزم های موجود در خانه ( صفات جسمانی و روحانی ) را می سوزاند و عقل جایگاهی ندارد ، زیرا این عالم ، عالم فنا است و عقل صفت آب را دارد و هر کجا که می رسد آبادانی پدید می آورد ، امّا عشق صفت آتش را دارد و مسیر او در عالم نیستی است و هر کجا که می رسد و به هر چیز که می رسد ، همه را می سوزاند . ( همان ، صص ۵۹-۶۲).
« حد و حدود عقل تا یک مرحله است و عشق راهبر بی خودی است و سیر در آن دریا به قدم فنا قابل تحقق است و عقل چون عین بقا است و ضد فنا ، پس در آن دریا فقط آتش عشق میسر است » ( همان ، صص ۶۰-۵۹ ) .
ب ) خرد گرایی ناب : طرفداران این دیدگاه ، عاطفه و احساس را منبع تمام بد بختی های بشری می داند . در کتاب کلیله ودمنه به این گفتار معروف بر می خوریم که « دل جایگاه درد و رنج و محنت است و باید دل ( احساس ) را از سینه بیرون آورد » .
در دوره وسطا آگوستین بین ایمان و عقل هماهنگی را مطرح می کند و معتقد است که بین این دو هیچ تعارضی وجود ندارد ، هر دو به هم نیازمند هستند ( کاردان ، ۱۳۷۴، ص۱۷۹ ) . آکویناس هم انسان را موجودی عقلانی می داند و عامل اصلی معرفت را عقل می داند . ( همان ، ص ۱۸۳) .
از دوره دکارت به بعد حاکمیت عقل بسیار واضح شد و دکارتی ها عقل را خداگونه تعریف کردند و منشأ آن را بیرون از خود انسان دانستند و در عصر روشنگری هم با تأکید بر تفکر و عقلانیت ، آن را در ارتباط با جامعه ، علم ، هنر و … در نظر گرفتند . در قرن بیستم هم عقلانیت در موضوعات تربیتی بیشتر به کار گرفته شد و بر روانشناسی انسانگرا و جوامع تعاملی … تأکید کرد ( الیاس ، ترجمه ضرابی، ۱۳۸۵، صص۸۹- ۸۸ ) .
ج) تکیه بر احساس : پلوتونیوس و نوافلاطونیان ( مکتب اسکندریه ) با تکیه بر کشف و شهود و درک اشراقی ، احساس را بر خرد ورزی مقدم می دانستند . عرفان که خود معنی درخشش را می دهد نیز عشق را برتر از عقل می شمارد .
شافتسبری معتقد است که این حس اخلاقی است که تمایزات اخلاقی را تشخیص می دهد نه عقل . همین که افعال را بررسی می کنیم ، عواطف و انفعالات را تشخیص می دهیم، چشم باطنی بی درنگ خوب و پسندیده را از زشت و ناپسند تشخیص می دهد و به همین دلیل است که بنیاد این تمایزات در طبیعت است و تشخیص از طبیعت حاصل می شود (مک اینتایر ، ترجمه رحمتی ، ۱۳۷۸ ، صص ۳۲۶-۳۲۴) . دیوید هیوم معتقد است آنچه موجب تحریک ما به فعل یا عمل می شود ، امیال است نه عقل و عقل در تحریک ما به فعل ناتوان است . منشأ برانگیختگی و تحریک ذهن انسان ، لذت و الم است و از نظر هیوم عقل نمی تواند محرک فعل باشد و تنها محرک افعال و اعمال ، امیال هستند و میل برای تحریک به فعل از استدلال و عقل کمک نمی گیرد ( همان ) .
وی تحت تأثیر هاچسون قرار گرفته و معتقد است که عقل امری ساکن است و نمی تواند ما را به فعل و عملی بر انگیزد . از نظر هیوم نتایج اخلاقی را نمی توان بر هیچ موضوعی که قابل اثبات عقلانی باشد، مبتنی ساخت ( همان ) .
آرتور شوپنهاور معتقد است که نه تنها حقیقت انسان بلکه حقیقت کل جهان « اراده » است . همه هستی ، چیزی نیست مگر ظهور ناپایدار در جزئیات گوناگون . صور پدیدار محض ، که دارای اصل بنیادی و پویای غیر عقلانی که وی آن را اراده می نامد ، منشأ فعل و عمل انسان است . اراده تمایلات و خواهش ها است و بنیاد آن « میل به زیستن » است و انسان برای حفظ خود ، به صورت خود خواه در می آید و خود خواهی هر فردبا خود خواهی افراد دیگر معارضه می کند ( تایشمن ، ترجمه کاشانی ،۱۳۷۹، صص ۸۲- ۷۹).
انسان به واسطه تلاش های کور اراده شکل گرفته است و تفکر نمی تواند در آن تغییری ایجاد کند و هیچ تجربه ای ، تفکری و تعلیمی نمی تواند ما را تغییر دهد . خطای فلسفه اخلاق سنتی این است که فرض می کنندکه دستورات اخلاقی می تواند رفتار ( فرد یا دیگران) را تغییر دهد (مک اینتایر ،ترجمه رحمتی، ۱۳۷۸
، صص ۴۴۱- ۴۳۹) .شلر معتقد است اساس معرفت اخلاقی ، عاطفه است و عشق است که هستی از او تجلی می یابد ( صانعی ، ۱۳۶۸، صص ۲۰۵- ۱۹۸) . ماکس شلر معتقد است که عاطفه می تواند باعث شناخت جهان شود و همین شناخت موجب تحریک فعالیت ها ی عقل می شود . تعقل عملی اولیه نیست ، بلکه عاطفه قبل از عقل ، گرایش به شناختن ارزش هایی دارد که دارای قلمرو ویژه خود هستند و به صورت موضوع شناخت در می آیند . ( ذاکر زاده ،۱۳۸۷ ، ص ۱۱۸ ) .
به تدریج در اواخر قرن هیجدهم حرکت اساسی در اروپا بر همدلی و تفکر شهودی و هیجان تأکید کرد. نویسندگان ، موسیقی دانان ، نهضت زنان و حتی برخی بیماران روانی جنبش هایی بر ضدّ قواعد خشک و خرد گرا و کلاسیکِ مسلط در فرهنگ غرب بر پا کردند . آنان معتقد بودند که احساس یک واقعیت است ، و علت وجود احساسِ از خود بیگانگی و تنهایی در افراد ، جامعه ی سنت گرای غرب است ، لذا برای مقابله با آن ، بیان علاءق شخصی و نفوذ احساس در شعر و نثر ضرورت دارد.
انسان دارای مغز و دل یعنی کانون تفکر و احساس است . اگر چه این مظهر روحی است که مدبر بدن می باشد ، ولی از لحاظ خصوصیات و وظایف ، از هم متمایزند . هر یک دارای عوامل خاصی در پرورش هستند . عوامل پرورش عقل ، علوم و معارف ، و وظیفه آن تفکر و ادراک است .و عوامل پرورش قلب ، شعور و عواطف عالی ، و وظیفه مهم قلب نشان دادن جمال و زیبایی در هر چیز و نمودار ساختن کمال است ( همان ، ص ۶۸ ). انسان میان این دو پدیده ی روحی قرار گرفته و در صورت امکان باید از هر دو بهره برداری نموده ، و برای آنکه سعادتمند گردد باید از درجات تنازع و کشمکش آن بکاهد . وقتی احوال ملّت ها ی عصرهای مختلف را مطالعه می کنیم ، این نتیجه عاید ما می شود که جوامع بشری در صورتی که بخواهد در جاده ی مستقیم گام بردارد ، ناگزیر است میان این دو قدرت تعادلی ایجاد نماید ،زیرا اگر یکی از این دو بر دیگری غالب و طاغی گشت ، احوال ملّت ها را دگرگون ساخت ( همان ، صص ۶۹-۶۸) .
ممکن است کسی بپرسد ، در عصر کنونی که عقل با علوم و معارف مجهز گشته و بشر در سایه ی آنها حقایق را بررسی نموده است ، آیا راهی به صراط مستقیم پیدا خواهد کرد ؟ زیرا درک جمال و زیبایی از لوازم راه یافتن به صراط مستقیم زندگی است ( همان ، ص ۶۹) . باید گفت : پاسخ این پرسش کاملاً منفی
است و این بیان ، شبه و ایراد کسانی است که موضوع تربیت را به پرورش عقل منحصر می دانند . چنان که روش برخی از اصحاب تعلیم وتربیت جدید چنین است ، آنان تعلیم را در دایره ی علوم وفنون محدود ساخته و از تربیت احساسات و قلب و عاطفه چشم پوشی کرده اند . نتیجه ی این گونه تربیت ، از میان رفتن تعادل عقل و احساس است . مشاهدات ما در احوال اقوامی که با این روش تربیت یافته اند ، منطق عقلیون را باطل می کند ، چون در این گونه روش های تربیتی به آداب روحی و روانی اعتنایی نشده است . لذا آنچه از نتایج تربیتی دنیای روز به دست می آید ودر مطبوعات میلیون ها نفر از افراد جمعیت دنیای کنونی منعکس است ، تقدیس تمایلات نفسانی و هماهنگی با هوس هاست ،تا آنجا که اکثر مردم ِ جهان امروزه به انگیزه های شهوانی و تمایلات عصبی خو گرفته اند. ما می دانیم تسلط عقل نمی تواند ارزش شخصیت انسان را حفظ کند ، و برای آنکه انسان بتواند شخصیت و کمال مطلوب را به دست آورد ، از تسلط احساسات و عواطف ناگزیر است ( همان ). اسلام همان پایه و درجه که به تربیت عقل غایت دارد ، به تربیت قلب و عواطف نیز اهتمام کافی نشان داده است . همان طور که عقل را میزان سنجش میان حق و باطل شناخته ، قلب را نیز وسیله ی ایجاد عواطف عالی می داند . قرآن کریم در این باره می فرماید : « اِنَّ فی ذَلِکَ لِذکری لِمَن کَانَ لَهُ قَلبٌ » ( سوره ق ، آیه ۶ ). « حقاً در این بیان پند و اندرزی است برای کسی که قلب و دلی دارد » .ولی به جای آن نگفت : « لِمَن کانَ لَهُ عَقلُ » زیرا قلب است که می تواند انسان را از انحراف حفظ کند ، و عقل به تنهایی عاجز و ناتوان است . اگر چه قلب نیز ممکن است به انحراف و بیماری های معنوی دچارگردد ، واز اداء وظیفه باز ماند و اختلال هایی در زندگی مادی بوجود آورد . چنان که قرآن کریم می فرماید : « فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ … » بیماری قلب جسمانی و صنوبری نیز در سایر اعضاء اثر می گذارد ( همان ، ص ۷۰ ) .خداوند انحراف های بدنی را در مقابل انحراف های قلبی ناچیز شمرده و مقرر کرده است که سلامت دل ، انسانی را به درجات قابل ملاحظه ای نائل می سازد ، و نجات در روز قیامت موقوف به سلامت قلب از آفات و بیماری های معنوی است . چنان که قرآن می فرماید : « وَ لا تُخزَنِی یَومَ یُبعَثونَ* یَومَ لا یَنفَعُ مالٌ وَ لا بَنونَ * إلَّا مَن أتَی اللَّهَ بِقَلبٍ سَلیمٍ » ( سوره ی شعراء ، آیات ۸۹-۸۷) . «
خدایا مرا رسوا مکن در روزی که مردم زنده و برانگیخته می شوند . روزی که نه مال و نه فرزندان سودی نمی بخشند ، مگر کسی که خدای را با دلی راست و سالم آمد » ( همان ، ص ۷۱) .
عقلی که تابع و تحت تأثیر عواطف باشد ، ناگزیر است کوشش کند تا عواطف را در رسیدن به اهدافی که دارد ، یاری دهد . اینجا است که کار عقل به صورت نیرنگ و پشت هم اندازی جلوه گر می شود . به همین جهت است که علی علیه السلام فرمود : « وَ کَم مِن عَقلٍ أسیِرٍ تَحتَ هَدیَ اَمیرٍ » ( نهج البلاغه ، حکمت ۲۱۱) .
تنها وسیله ای که می تواند عقل را با اختیارات تام بر مسند حکم روایی بنشاند و عواطف را در جهت اختیار او قرار دهد ، ایمان است ( بهشتی ، احمد ، ۱۳۹۰، صص ۴۴ -۴۳ ).اگر عواطف تربیت نشده و تحت فرمان عقل نباشد ، غضب بر انسان چیره می گردد و انسان از منطقه تدبیر و سیاست و عقل و شرع به یک سو می افتد و برای آدمی در چنین حالتی بینش و بصیرت ، فکر و اندیشه و اختیار و اراده ای باقی نمی ماند ، بلکه بصورت یک فرد مضطر و مقهوری در می آید که محکوم غضب خود می شود ، و نابود می گردد ( حاج بابایی ، ۱۳۸۱ ، ص ۵۰ ) . بنابراین از آنجا که مغز ما ، هم مرکز عواطف و احساسات و هم جایگاه تعقل و تفکر است ، بدون تردید ، پرورش انسان کامل به این است که مغز او درست بار آید ( بهشتی ، احمد ، ۱۳۸۵، صص ۱۹۰ – ۱۸۹ ) .
۲-۳-۷- عاطفه از دیدگاه اسلام
اسلام همان گونه که برای عقل جایگاهی والا و ویژه قائل شده است و در کشف اسرار جهان آفرینش نقش عمدهای را برای آن در نظرگرفته است. برای عاطفه بشری نیز اهمیت قائل شده است تا انسان از نظر فکری و معنوی با عاطفه در حال تعامل باشد . عواطف عالی انسانی در اثر معرفت و ایمان و عمل صالح پیدا می شود و ریشه معرفتی دارد.
در دیدگاه اسلامی، عواطف عالی انسان ریشه در شناخت و آگاهی و ادراکات عمیق قلبی و شهودی انسان دارد. لذا انسانها به هر اندازه از آگاهی و شناخت و ادراکات عمیق قلبی و اراده و سلامت روانی بیشتر برخوردار باشند عواطف عالی انسانی در رفتار ایشان بیشتر بروز میکند. از نظر مبانی اسلامی عواطف عالی
انسان نقشه کامل و آگاهانه و مدبرانه و عالمانه رفتار انسان در مقابل ادراکات عمیق قلبی و شهودی است و عقل ارزشی و رشد یافته در وجود انسان فرهیخته، هدایتگر و طراح این نقشه برای بروز عاطفه در رفتار انسان می باشد ( صنوبری ، ۱۳۹۰) .
براساس مبانی تعلیم و تربیت اسلامی، عاطفه غیر از احساس است. احساس همان چیزیاست که در روانشناسیهای غربی مطرح شده و ریشه فیزیولوژیکی و بیولوژیکی دارد. مثل احساس سردی و گرمی و تشنگی و احساس خشم و ترس، افسردگی و نشاط ،که اولاً حیوانات در داشتن آن با انسان تا اندازهای مشترک اند. و ثانیاً با ترشحات غدد درون ریز و یا تزریق موادی خاص یا تحریکات عصبی و برخورد یا دریافت صحنه هایی خاص و ادراکات حسی خاصی به وجود میآید. ثالثاً بروز احساسات ، غیرارادی و یا نیمه ارادی است. مثل احساس شهوت یا احساسخشم ناشی از برخورد فیزیکی یا درد و یا احساس افسردگی ناشی از تغییراتبیولوژیکی انسان وحیوان. اما اسلام، علاوه بر تأیید موارد فوق ، نوع دیگری از ادراکات انسانی را مطرح میفرماید که ریشه معرفتی دارد به نام عواطف عالی انسانی که خاص حیات انسانی است. عقل ارزشی به حقایق و زیباییها و ارزشها و یقینیات به شدت جاذبه دارد. جذبه ها و تمایلی که عقل ارزشی به اینها نشان می دهد و در قلب روحانی ایجاد می کند، عاطفه نام دارد. مانند عاطفه فداکاری و ایثار، عاطفه شجاعت یا عاطفه عشق الهی. اینگونه عواطف، فقط ریشه معرفتی دارد. انسان اولاً بر این عاطفه خود آگاهی دارد و ثانیاً بروز این نوع عاطفه در رفتار انسان، ارادی است و ثالثاً بر اثر آگاهی و معرفت بر مطلبی خاص به وجود میآید مثل عاطفه زیبادوستی( صنوبری ، ۱۳۹۰) .
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1400-09-29] [ 08:02:00 ب.ظ ]
|