خطیب بغدادی در مورد عدالت صحابه می‌گوید: «کُلُّ حَدِیثٍ اتَّصَلَ إِسْنَادُهُ بَیْنَ مَنْ رَوَاهُ وَبَیْنَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَّ، لَمْ یَلْزَمِ الْعَمَلُ بِهِ إِلَّا بَعْدَ ثُبُوتِ عَدَالَهِ رِجَالِهِ , وَیَجِبُ النَّظَرُ فِی أَحْوَالِهِمْ، سِوَى الصَّحَابِیِّ الَّذِی رَفَعَهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَّ , لِأَنَّ عَدَالَهَ الصَّحَابَهِ ثَابِتَهٌ مَعْلُومَهٌ بِتَعْدِیلِ اللَّهِ لَهُمْ وَإِخْبَارِهِ عَنْ طَهَارَتِهِمْ , وَاخْتِیَارِهِ لَهُمْ فِی نَصِّ الْقُرْآنِ»[۶۵۷] یعنی: «هر حدیثی که سندش از راوی تا پیامبر(ص) متصل باشد عمل بدان لازم نیست مگر پس از اثبات عدالت رجال سند؛ و بررسی احوال رجال ضروری است مگر احوال آن صحابی که آن را از پیامبر نقل کرده است؛ چرا که عدالت صحابه به واسطه بیان و اخبار الهی از طهارت آنان و برگزیدگی‌شان توسط خدا در نص قرآن ثابت شده و معلوم است».
ابن صلاح نیز در عباراتی مشابه مصونیت تمامی صحابه را از فحص و جستجو عدالت بیان می‌دارد: «لِلصَّحَابَهِ بِأَسْرِهِمْ خَصِیصَهٌ، وَهِیَ أَنَّهُ لَا یُسْأَلُ عَنْ عَدَالَهِ أَحَدٍ مِنْهُمْ، بَلْ ذَلِکَ أَمْرٌ مَفْرُوغٌ مِنْهُ، لِکَوْنِهِمْ عَلَى الْإِطْلَاقِ مُعَدَّلِینَ بِنُصُوصِ الْکِتَابِ وَالسُّنَّهِ وَإِجْمَاعِ مَنْ یُعْتَدُّ بِهِ فِی الْإِجْمَاعِ مِنَ الْأُمَّهِ». [۶۵۸] یعنی:« صحابه به طور عموم ویژگی‌‌ای دارند و آن این است که درباره عدالت هیچ یک از ایشان سوال پرسیده نمی‌شود. این (سوال از عدالت ایشان) کاری است که نیازی بدان نیست چون صحابه به طور مطلق (بدون هیچ قید و استثناء) توسط نصوص کتاب و سنت و اجماع کسانی از امت که در اجماع به حساب می آیند عادل شمرده شده‌اند».
ابن جماعه نیز به‌صراحت به عدالت صحابه اشاره می کند: «الصَّحَابَه کلهم عدُول مُطلقًا لظواهر الْکتاب وَالسّنه وَإِجْمَاع»[۶۵۹]
ابن حجر عسقلانی نیز نظر کلی اهل سنت که بعداً از آن تعبیر به اجماع نموده است، این‌گونه بیان نموده است: «وقد اتفق أهل السنه على أن الجمیع عدول، ولم یخالف فی ذلک إلا شذوذ من المبتدعه»[۶۶۰] این‌گونه است که بدون هیچ تردیدی مراسیل تمامی صحابه از سوی اندیشه «عدالت صحابه» موردقبول واقع‌شده است.[۶۶۱]
نورالدین عتر نیز با تصریح به عدالت تمامی صحابه علاوه بر کتاب، سنت و اجماع دلیل عقلی را نیز اضافه می کند.[۶۶۲]

دلایل عدالت صحابه

همان‌طور که گفته شد مستند اهل سنت در عدالت صحابه کتاب،[۶۶۳] سنت و اجماع است و برخی نیز دلایل عقلی اقامه نموده‌اند. در این مجال به دنبال نقد و بررسی ادله قائلان به عدالت صحابه نیستیم. لیکن صرفاً ازآن‌رو که اثبات نماییم ادله موردنظر آن‌ها متقن نیست و همچنین دلایل آن‌ها از سوی برخی از علمای بزرگ خودشان مورد خدشه واقع‌شده است به بررسی آیه ۱۰۰ سوره مبارکه توبه که یکی از مهم‌ترین شواهد عدالت صحابه است،[۶۶۴] می‌پردازیم.[۶۶۵]
«وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ» (۱۰۰/توبه)

نقد و بررسی ادله عدالت صحابه

نقد و بررسی دلیل قرآنی

الف. با توجه به قید اولین در مهاجران و انصار و همچنین قید «اتبعوهم بأحسان» آیه دلالت مطلق و فراگیر نسبت به همه صحابه ندارد. بلکه ناظر بر افراد خاصی است، اختلاف‌نظر مفسران در دلالت مصادیق «السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ» نشان می‌دهد که تمامی صحابه را در برنمی‌گیرد[۶۶۶] تا جایی که برخی از مفسران مصادیق مختلفی برای آن برشمرده‌اند خصوصاً به اسلام و ایمانِ نخستین ایمان آورندگان به اسلام که در رأس آن‌ها علی بن ابیطالب و ده تن از اهل بدر[۶۶۷] و یا وفاداران به ایشان از ابوذر، مقداد و سلمان و عمار است اشاره نموده‌اند.[۶۶۸]

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

ب. قرینه «اتبعوهم باحسان» که دلالت بر پیروی از ایمان و عمل صالح در تأسی از مهاجران و انصار است[۶۶۹] و از معنای آن سایر صحابیان نتیجه شده است[۶۷۰] نشان می‌دهد که افراد موردِ تأسی خودشان دارای ایمان و عمل صالح بوده‌اند یعنی آنچه در این آیه امتیازی برای افرادش است ایمان و عمل صالح است نه مصونیت عمومی، این همان چیزی است که اعتبار عمل در عبارت « إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم»[۶۷۱] بدان اشاره دارد.
ج. حتی اگر بپذیریم که این آیه دلالت بر عدالت تمامی صحابه دارد لیکن این بدان معنا نیست که یک نوع مصونیت ابدی برای آن‌ها قرار داده است، بلکه بیانگر حال افراد است اما از این‌که در آینده امکان دارد منحرف شوند ساکت است. شواهد قرآنی[۶۷۲] و تاریخی فراوانی نشان می‌دهد که احتمال چنین چیزی وجود داشته است.
ابن حجر که از طرفداران جدی عدالت صحابه است نقیض ادعای خود را بیان نموده است، وی در بحث از «ثعلبه بن أبی حاطب» می‌گوید به نقل از ابن اسحاق گفته‌شده است که وی از طراحان ترور حضرت در ماجرای مسجد ضرار بوده و همچنین وی همان کسی است که آیه ۷۵ سوره مبارکه توبه در مورد وی نازل شده است. باوجود صراحت تاریخ و شأن نزولهایی که ابن حجر خود از آن‌ها مطلع بوده است در ابتدا می‌کوشد بر فردی دیگر حمل نماید لیکن ازآن‌رو که از رویارویی با شواهد، عاجز بوده است، دست به توجیهاتی می‌زند که باعقل سازگاری ندارد.
روشن است که ابن حجر میان دو محذور قرارگرفته است زیرا یا باید واقعیت‌های تاریخی را بپذیرد که در این صورت با مبنای وی یعنی عدالت تمام صحابه ناسازگار است؛ یا این‌که واقعیت‌های تاریخی را منکر شود؛ بنابراین برای گریز از چنین محذوری به تکلف افتاده و دست به تأویل غیرمنطقی زده است و گفته: ثعلبه بن أبی حاطب یکی از اصحاب بدر است و پیامبر(ص) در مورد آن‌ها گفته است: «وقد ثبت أنه صلّى اللَّه علیه وسلم قال: لا یدخل النّار أحد شهد بدرا والحدیبیّه» وی در ادامه فراتر رفته است و می‌گوید: «وحکى عن ربّه أنه قال لأهل بدر: «اعملوا ما شئتم فقد غفرت لکم» فمن یکون بهذه المثابه کیف یعقبه اللَّه نفاقا فی قلبه، وینزل فیه ما نزل؟ فالظاهر أنه غیره. واللَّه أعلم»[۶۷۳]
تعلیل ابن حجر نشان می‌دهد که وی از رویارویی با شواهد متقن عاجز مانده است لذا برای تطهیر حاطب و ازاین‌جهت که مبنای وی مخدوش نگردد، گفته است: که اهل بدر چون از آتش رهیده‌اند، هر کاری می‌توانند بکنند زیرا مورد غفران واقع شده‌اند. این ادعای وی با صریح آیه قرآن[۶۷۴] مخالف است.
ایراد اصلی ابن حجر این است که وی قبل از بررسی زندگی اصحاب، حکم کلی در مورد آن‌ها صادر نموده است. فرایند برخورد وی با صحابه و حکم عدالت را هیچ عقلی برنمی‌تابد.
د. در معنای لغوی صحابه گفته شد که ملازمت با هر چیزی حتی حیوان و اشیاء نیز به معنای مصاحبت است. بنابراین به‌مجرد هم‌نشینی با پیامبر(ص) مصونیتی ایجاد نمی‌شود، بلکه فرصتی برای بهره گرفتن فراهم می‌شود. راز ارزش مصاحبت نیز در همین است مشابه این استدلال در مورد قرآن جاری است زیرا همان‌گونه که الزاماً هم‌نشینی با قرآن نیز به معنای مصونیت نیست. ماهیت شفابخشی قرآن لزوماً برای همگان یکسان نیست و حتی برای برخی جز خسران چیزی ندارد.[۶۷۵] بنابراین بلافاصله پس از آیه مورد استناد برای عدالت صحابه خداوند می‌فرماید: «وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَهِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلى‏ عَذابٍ عَظیمٍ»[۶۷۶] این آیه به‌صراحت نشان می‌دهد که در میان اهالی مدینه منافقانی وجود دارند که کسی جز خداوند از آن‌ها آگاهی ندارد. مگر این‌که ازنظر ابن حجر منافقان را در شمار اصحاب قرار دهیم.
ماجرای زیر به نقل از جابر نشان می‌دهد که مصاحبت با پیامبر(ص) به‌خودی‌خود تأثیری ندارد:
«کُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی غَزَاهٍ فَکَسَعَ رَجُلٌ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ، فَقَالَ الْأَنْصَارِیُّ: یَا لَلْأَنْصَارِ وَقَالَ الْمُهَاجِرِیُّ: یَا لَلْمُهَاجِرِینَ فَسَمِعَ ذَلِکَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «مَا بَالُ دَعْوَى الْجَاهِلِیَّهِ فَأَخْبَرُوهُ بِالَّذِی کَانَ»، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «دَعُوهَا فَإِنَّهَا مُنْتِنَهٌ» قَالَ: وَکَانَ الْمُهَاجِرُونَ لَمَّا قَدْمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الْمَدِینَهَ أَقَلَّ مِنَ الْأَنْصَارِ، ثُمَّ إِنَّ الْمُهَاجِرِینَ کَثُرُوا بَعْدُ، فَسَمِعَ بِذَلِکَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُبَیٍّ قَالَ: قَدْ فَعَلُوهَا وَاللَّهُ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ قَالَ: فَقَالَ عُمَرُ: دَعْنِی یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَأَضْرِبْ عُنُقَ هَذَا الْمُنَافِقِ، فَقَالَ: «دَعْهُ لَا یَتَحَدَّثُ النَّاسُ أَنَّ مُحَمَّدًا یَقْتُلُ أَصْحَابَهُ»[۶۷۷] یعنی:« همراه پیامبر(ص) در غزوه‌ای بودیم پس مردی از مهاجرین مردی از انصار را از پشت سر با دست زد، مرد انصاری گفت: ای انصار (به فریادم برسید) و مرد مهاجر نیز گفت ای مهاجران (به فریادم برسید). رسول خدا (ص) این را شنید پس گفت: چه شده که به شیوه جاهلیت ندا می‌دهید. پس ماجرا را به ایشان گفتند، حضرت فرمود: این دعوا را رها کنید که بدبوست. جابر گوید: مهاجران در ابتدا که پیامبر(ص) به مدینه وارد شد از انصار کمتر بودند اما سپس بیشتر شدند و چون عبدالله بن ابی این را شنید گفت: کارشان را کردند (و به نتیجه‌ای می‌خواستند رسیدند.) به خدا سوگند اگر به مدینه بازگردیم طرف عزتمندتر طرف ذلیل تر را از آن بیرون خواهدکرد. پس عمر گفت: ای رسول خدا بگذار گردن این منافق را بزنم، پیامبر ص فرمود: رهایش کن تا مردم نگویند که محمد اصحابش را می‌کشد».
در این ماجرا دو نکته استنباط می‌شود:
نخست این سخن پیامبر که «مَا بَالُ دَعْوَى الْجَاهِلِیَّهِ» نشان می‌دهد مهاجران و انصار به‌عنوان صحابی حضرت چنانچه اندک زمانی به خود واگذارده شوند سرشت جاهلی‌شان آشکار می‌شود و مصاحبت با پیامبر هنوز آن‌ها را از رسوم زشت جاهلی دور نکرده است. چنین افرادی هرلحظه امکان بازگشت به جاهلیت رادارند.
دوم اینکه پیامبر در این ماجرا به فردی که نفاق وی بر مردم آشکار بوده است، صحابی اطلاق نموده است. ادامه روایت به نقل از احمد بن حنبل نشان می‌دهد که مصاحبت با قرآن و پیامبر(ص) تضمینی برای مصونیت از گناه نیست. اگر در این ماجرا مناقشه شود که وضعیت عبدالله بن ابی روشن بوده است، باید بگوییم استشهاد ما در این ماجرا بر اطلاق صحابی بر یک منافق از سوی حضرت است. علاوه بر آن علم اجمالی به وجود «الذین فی قلوبهم مرض» در کنار منافقان که شناسایی آن‌ها سخت‌تر از منافقان است، نشان می‌دهد که همراهی با پیامبر(ص) و درک محضر آن حضرت نه‌تنها برای گروهی ملکه عدالت نساخته است بلکه روزبه‌روز باوجود همراهی و مصاحبت پیامبر(ص) بر پلیدی آن‌ها افزوده‌شده است و قرآن به‌روشنی به این حقیقت اشاره نموده است: «وَ أَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ» (۱۲۵/توبه)[۶۷۸]
توجه به انتهای این آیه که این افراد در حال کفر می‌میرند و در نظر گرفتن این بخش از تعریف ابن حجر با عبارت «خرج به مَن کَفر بعد إسلامه ومات کافراً» به‌خوبی می‌توان دریافت که مصادیق «الذین فی قلوبهم مرض» نمی‌توانند جزو اصحاب به شمار روند و ما پیش‌ازاین به مهم‌ترین مصادیق این تعبیر اشاره نمودیم.

نقد و بررسی دلیل روایی عدالت صحابه

شواهدی که در مورد مخدوش بودن عدالت صحابه گفته شد به‌تنهایی برای بی‌اعتبار ساختن روایات ناظر بر عدالت صحابه کافی است. رجوع به بحث تفصیلی که در مورد پیچیدگی جریان نفاق و «الذین فی قلوبهم» در میان مسلمانان از آن سخن گفتیم به‌روشنی گواه این است که هیچ روایتی نمی‌تواند عدالت تمامی صحابه را اثبات نماید. لیکن بررسی یکی از این روایات را بهانه‌ای قرار می‌دهیم تا ارتباط عدالت صحابه را با حدیث مشخص نماییم.
یکی از مهم‌ترین روایاتی که در تعلیل عدالت صحابه بدان استناد شده است روایت «أَصْحَابِی کَالنُّجُومِ بِأَیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ» است.[۶۷۹]
احمد بن حنبل بیش از دیگران به این روایت توجه نموده است، عَبْدِ الرَّحْمَنِ الصَّیْرَفِیُّ از وی در مورد اینکه آیا می‌شود در آرای مختلف صحابه بررسی نمود تا نظر صحیح انتخاب شود. احمد در پاسخ وی از فحص در آرای آن‌ها بر حذر داشت و در این‌که چه نظری را انتخاب نماید به وی گفت: «تُقَلِّدْ أَیَّهُمْ أَحْبَبْتَ»[۶۸۰] توجه به این روایت سبب شده است که اختلاف اصحاب مصداق رحمت دانسته شود.
ابن حزم در باب «ذمّ الاختلاف» بر کسانی که اختلاف امت را رحمت دانسته‌اند و به روایت «اصحابی کالنجوم» استناد جسته‌اند به‌شدت انتقاد کرده است. وی روایت فوق را باطل و دروغی دانسته که توسط اهل فسق بنا بر ضرورت جعل‌شده است. مهم‌ترین ادله وی در رد این روایت و جعلی خواندن آن عبارت‌اند از:
الف. چنانچه به این روایت تکیه شود و اختلاف امت مصداق رحمت باشد باید اتفاق و وحدت آن‌ها ناپسند باشد. وی در ادامه با استناد به قرآن، آیات فراوانی را در ذم اختلاف و تفرقه بیان نموده است.[۶۸۱] و به شواهدی فراوانی اشاره می کند که پیامبر(ص) آرای صحابه را رد نمودند.[۶۸۲]
ب. شایسته نیست پیامبر به چیزی دستور بدهد که از آن نهی کرده است، ابن حزم در توضیح می‌گوید: «لم یجز أن یأمر بما نهى عنه وهو علیه السلام قد أخبر أن أبا بکر قد أخطأ فی تفسیر فسره وکذب عمر فی تأویل تأوله فی الهجره وکذب أسید بن حضیر فی تأویل تأوله فیمن رجع علیه سیفه وهو یقاتل وخطأ أبا السنابل فی فتیا أفتى بها فی العده»[۶۸۳] یعنی:« شایسته نیست پیامبر(ص) از چیزی که خود بدان امرکرده است نهی نماید و حضرت خبر داده است که ابوبکر در تفسیری اشتباه کرده و عمر در تاویلی در هجرت دروغ گفته و اسید بن حضیر در تاویل درباره کسی که شمشیرش در حال جنگ بر خودش برگردد و کشته شود و ابوالسنابل در فتوای که درباره عِدّه (زن) داده بود اشتباه کرده اند.»
ابن حزم علاوه بر این موضِع در باب «فی ابطال التقلید» موارد فراوانی را ذکر می کند وی در آنجا تأکید می کند که محال است پیامبر به پیروی از تمامی صحابه دعوت کرده باشد درحالی‌که برخی از آن‌ها چیزی را حلال و دیگری آن را حرام می‌کرده است. اگر چنین اقتدایی درست باشد باید خوردن خمر بر اساس اقتداء به سمره بن جندب حلال تلقی شود و خوردن برف بر روزه دار جایز باشد زیرا ابی طلحه معتقد بود که برف در زمره خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها نیست.
ابن حزم در اتقان شواهد تاریخی‌ای که بیان نموده، می‌گوید: «کل هذا مروی عندنا بالأسانید الصحیحه ترکناها خوف التطویل» وی در ادامه حتی انکار پیامبر از سوی برخی از اصحاب و همچنین فتوا دادن در عَرض فتوای پیامبر را نقل نموده و می‌گوید: «قد بینا آنفا إخباره علیه السلام أبا بکر بأنه أخطأ وقد کان الصحابه یقولون بآرائهم فی عصره صلى الله علیه وسلم فیبلغه ذلک فیصوب المصیب ویخطىء المخطىء فذلک بعد موته صلى الله علیه وسلم أفشى وأکثر فمن ذلک فتیا أبی السنابل لسبیعه الأسلمیه بأن علیها فی العده آخر الأجلین فأنکر صلى الله علیه وسلم ذلک وأخبر أن فتیاه باطل وقد أفتى بعض الصحابه وهو صلى الله علیه وسلم حی بأن على الزانی غیر المحصن الرجم حتى افتداه والده بمائه شاه وولیده فأبطل صلى الله علیه وسلم ذلک الصلح وفسخه …وقال عمر لأهل هجره الحبشه نحن أحق برسول الله صلى الله علیه وسلم منکم فکذبه النبی صلى الله علیه وسلم»[۶۸۴] یعنی: «چندی پیش روایت تخطئه ابوبکر توسط رسول خدا را بیان کردیم و (می‌دانیم که) صحابه در دوره حیات حضرت بر اساس رای خویش سخنانی می‌گفتند و حضرت برخی را صحیح و برخی را خطا می شمرد و این حالت پس از رحلت حضرت آشکارتر و بیشتر بوده است. از آن جمله است فتوای ابوالسنابل به سبیعه اسلمی که بر او (از میان دو موعد) عده بیشتر واجب است و پیامبر(ص) فتوایش را انکار کرده و گفت که فتوایش باطل است. (در مورد دیگری) برخی از صحابه در حال حیات پیامبر ص فتوا دادند که بر کسی که زنای غیرمحصن کرده است حد رجم واجب است تا اینکه پدر زانی ۱۰۰ گوسفند و یک کنیز (دختر) فدا داد (تا پسرش را نجات دهد.) پس پیامبر(ص) آن صلح را باطل وفسخ کرد. (و در مورد دیگری) عمر به کسانی که به حبشه هجرت کرده بودند گفت: ما به پیامبر خدا (ص) نزدیک‌تر از شماییم و پیامبر ص او را تکذیب کرد».
ج. رد اختلاف قرائات از سوی پیامبر(ص): موضوع اختلاف قرائات یکی از مهم‌ترین بحث‌های حوزه علوم قرآنی است، از زاویه نگاه تاریخی شاید امری طبیعی به نظر برسد. لیکن از جهت توجه به دیدگاه پیامبر در این زمینه ابن حزم به نکته درخور تحقیقی اشاره می کند وی روایاتی که بر جواز اختلاف قرائات دلالت دارد را بیان می‌دارد و آن‌ها را در تعارض با روایات دیگر رد می کند. اجمال سخن وی چنین است:
درمجموع این روایات پس از آگاهی پیامبر بر اختلاف قرائت دو نفر از صحابی با دو عکس‌العمل متفاوت و متناقض روبرو هستیم؛ در یک روایت پیامبر پس از شنیدن اختلاف در قرائت، خطاب به قاریان فرمود «کلاکما محسن» درحالی‌که در بیشتر روایات[مراد روایات معارض است] پیامبر پس از شنیدن اختلاف آن دو خشمگین شد و فرمود: «إنما هلک من کان قبلکم باختلافهم فی الکتاب»[۶۸۵]
د. افرادی که در سند روایت قرار گرفته‌اند افرادی هستند که ناقل روایات موضوعه هستند.[۶۸۶]
ابن حزم پس از مناقشه طولانی سندی و متنی در مورد حدیث «اصحابی کالنجوم» روایت را یقیناً ساختگی دانسته است و بیان داشته که این روایت در کنار حدیث ثقلین که تمسک به کتاب و سنت را بیان داشته جایگاهی ندارد.[۶۸۷]
شواهد فراوانی مبنی بر عدم عدالت تمامی صحابه وجود دارد که ابن حزم به برخی از آن‌ها اشاره نمود، لیکن توجه به این موضوع از زاویه نگاهِ میزان باورپذیری جامعه، به عدم عقلانیت «عدالت صحابه» و صرفاً اعطای قداستی عمومی اشاره دارد.
ابو هلال عسکری ذیل عنوان «أول مولود ولد فى الاسلام قبل الهجره عبدالله بن عمر»( اولین کسی که در اسلام قبل از هجرت به دنیا آمد عبدالله بن عمر بود) به برخی از ویژگی‌های عبدالله بن عمر اشاره نموده و می‌گوید : «وکان اذا اغتسل من الجنابه غسل داخل عینیه حتى ذهب بصره، فاذا توضأ غسل بیده الى منکبه» یعنی:« و هنگامی که غسل جنابت می‌کرد داخل دو چشمش را می‌شست تا اینکه نابینا شد و هنگامی که وضو می‌گرفت دستش را تا سر کتف می‌شست». وی در ادامه تعجب خود را از کار ابن عمر نشان داده و می‌گوید: «وأعجب من غسل عبد الله داخل عینیه من الجنابه صنیع أنس بن مالک وأبى طلحه الانصارى» یعنی:« و عجیب تر از شستن داخل چشم توسط عبدالله بن عمر کارهای خودساخته انس بن مالک و ابی طلحه انصاری است». وی در ادامه بدین بهانه به برخی از بدعت‌های اصحاب اشاره می کند:
«أخبرنا أبو أحمد عن الصولى عن المغیره بن محمد عن على بن محمد بن سلیمان النوفلى عن أبیه قال: قلت لعیسى بن جعفر: وهو والى البصره، لو أحضرت عده من الفقهاء والأدباء، وأطایب الناس مجلسک فى کل أسبوع یوما، فتغدوا عندک وتذاکروا الفقه والآثار وأخبار الناس، فتستفید معرفه وذکرا حسنا، فقال: اختر لى منهم عشره، واقبض کل شهر الف درهم، وفرقه فیهم، فلما حضروا تذاکروا أنس بن مالک، فقلت: ولاه الحجاج نیسابور من أرض فارس، فأقام فیها سنتین یقصر الصلاه ویفطر، ویقول: ما أدرى کم مقامى ومتى یوافینى العزل، فانکر عیسى ذلک، فتبادر القوم بالأسانید بصحته، فقلت: أعجب من هذا صنیع أبى طلحه الانصارى، کان یأکل البرد فى شهر رمضان، ویقول: لیس بطعام ولا شراب، فأنکره عیسى، فتبادر القوم بالأسانید، فقال حماد بن زید: کأنک تحب أن تذکر مساوىء أصحاب رسول الله- صلّى الله علیه وسلم- فقلت: والله ما قصدت ذلک، ولا أبغضت واحدا منهم، ولکنى أعلمک أنک على خطأ اذا حدثت عن النبى أنه قال: (أصحابى کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم) فترسل هذا ولا توضحه فیسمعه من لا یدرى، فیفعل فعل أبى طلحه وأنس، فیکون الاثم علیک. وانما عنى- صلّى الله علیه وسلم- العلماء منهم، مثل عمر وعلى وابن مسعود ومعاذ بن جبل ومن شابههم، لا على الجمهور»[۶۸۸] یعنی:« به عیسی بن جعفر والی بصره گفتم ای کاش عده‌ای از فقیهان و ادیبان و مردم نیکو خصال را هر هفته یک بار در مجلس خود حاضر می‌کردی و آنان نزد تو به مباحثه فقه و آثار و تاریخ گذشتگان می‌پرداختند و تو از معارف و سخنان نیکو استفاده می کردی. عیسی گفت: ده تن از ایشان را برگزین و هر ماه هزار درهم بردار و بینشان تقسیم کن. چون فقیهان و اهل علم حاضر شدند انس بن مالک را یاداور شدند من گفتم: حجاج او را به ولایت نیشابور گماشت و او دو سال در آنجا سکونت داشت و در این دو سال نماز را شکسته می خواند و روزه نمی گرفت و می‌گفت نمی‌دانم چه مقدار اقامت خواهم داشت و کی حکم عزلم فرا می‌رسد. عیسی این گزارش را انکار کرد و عالمان مجلس اسناد خود را در صحت آن ارائه دادند. گفتم و عجیب تر از آن کار ابی طلحه انصاری است که در رمضان دانه تگرگ را می خورد و می گفت نه خوردنی است و نه آشامیدنی (روزه را باطل نمی کند) عیسی این گزارش را نیز انکار کرد و عالمان مجلس اسناد خود را در صحت آن ارائه دادند. پس حماد بن زید گفت: گویا تو دوست داری بدی های اصحاب رسول خدا (ص) را یادآوری کنی؟ گفتم: به خدا سوگند چنین قصدی ندارم و هیچ یک از صحابه را دشمن نمی دارم ولی به تو می گویم که در اینکه حدیث ا…. (اصحاب من چون ستارگان هستند که به هر یک اقتدا کنید هدایت می شوید) را بدون شرح و توضیح نقل می کنی در اشتباهی، چرا که افراد ناآگاه آن را شنیده و کار ابی طلحه و انس را انجام می دهند و گناهش بر تو نوشته می شود. مقصود حضرت در این حدیث عالمان اصحاب مثل عمر، علی، ابن مسعود، معاذ بن جبل بوده است نه همه اصحاب».
ماجرای فوق به‌صراحت اشاره می کند که باوجود سنت پیامبر، پیروی از آراء و نظرات شخصی برخی از اصحاب موردتوجه بوده است که چنین پیروی‌ای از آن‌ها بنا بر فراز پایانی ماجرا ارتکاب گناه است.
در دوره‌های بعد هر نظر شاذی از اصحاب با تکیه‌بر «أصحابى کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم» از سوی کسانی مقبول دانسته می‌شده است که به «مَساوی» صحابه اعتراف داشته‌اند لیکن روایت مورد بحث با «قداست بخشی» مانع از مناقشه در رفتار صحابه می‌شده است.
پاسخ به «حماد بن زید» نشان می‌دهد که عدم جستجو از بدی‌های اصحاب را از تبعیت محض از آن‌ها جدا نموده است، به بیانی دیگر حتی اگر بررسی افعال نادرست آن‌ها جایز نباشد. پیروی از آن‌ها هم جایز نیست. و همین دلیل برای رد روایت «اصحابی کالنجوم» به نفع تمامی اصحاب کافی است.
شواهد دیگری نیز وجود دارد که نشان می‌دهد از روایت اصلی بهره‌برداری نادرستی شده است، روایتی در «عیون اخبار الرضا» به روشنی به این موضوع اشاره دارد: «سُئِلَ الرِّضَا(ع) عَنْ قَوْلِ النَّبِیِّ (ص) أَصْحَابِی کَالنُّجُومِ بِأَیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ وَ عَنْ قَوْلِهِ (ع) دَعُوا لِی أَصْحَابِی فَقَالَ (ع) هَذَا صَحِیحٌ یُرِیدُ مَنْ لَمْ یُغَیِّرْ بَعْدَهُ وَ لَمْ یُبَدِّلْ قِیلَ وَ کَیْفَ یَعْلَمُ أَنَّهُمْ قَدْ غَیَّرُوا أَوْ بَدَّلُوا قَالَ لَمَّا یَرْوُونَهُ مِنْ أَنَّهُ (ص) قَالَ لَیُذَادَنَّ بِرِجَالٍ مِنْ أَصْحَابِی یَوْمَ الْقِیَامَهِ عَنْ حَوْضِی کَمَا تُذَادُ غَرَائِبُ الْإِبِلِ عَنِ الْمَاءِ فَأَقُولُ یَا رَبِّ أَصْحَابِی أَصْحَابِی فَیُقَالُ لِی إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ فَأَقُولُ بُعْداً لَهُمْ وَ سُحْقاً لَهُمْ أَ فَتَرَى هَذَا لِمَنْ لَمْ یُغَیِّرْ وَ لَمْ یُبَدِّل‏»[۶۸۹] یعنی: «از حضرت رضا علیه السلام درباره‌ی حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال شد که فرموده بود: «أَصْحابِی کالنُّجُومِ بِأَیِّهِمُ اقْتَدیْتُمُ اهْتدَیْتُم؛ یعنی اصحاب من مانند ستارگان آسمانند، به هر کدام اقتدا کنید، راه یابید». همچنین از حدیث «دَعُوا لِی أَصحابِی؛ اصحابم را به خودم واگذارید»، امام علیه السلام فرمود: این حدیث درست است. مقصود حضرت صلی الله علیه و آله و سلم از اصحاب، کسانی اند که دین را تغییر و تبدیل نداده باشند [و یا کسانی که خود پس از او تغییر حال پیدا نکرده باشند]، سؤال شد از کجا دانسته شود که اصحاب آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم دین را تغییر و تبدیل داده اند [و یا خود آنان تغییر یافته اند] فرمود: از آنجا که خود روایت کرده اند که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: در روز قیامت مردانی از اصحابم از حوض کوثر ممنوع می شوند، چنان که شتران غریب از آب منع می شوند، و من می گویم: پروردگارا! اصحابم! اصحابم! [من اینها را می‌شناسم، اینان یاران منند]، به من گفته می‌شود که: تو نمی‌دانی آنها بعد از تو در دنیا چه بدعتها و حوادثی ایجاد کردند. پس آنها را می‌گیرند و به طرف چپ (اصحاب الشّمال) می‌برند و من در آن هنگام (نفرین) می‌کنم و می‌گویم: «بُعداً لَهُمْ وَ سُحْقاً لَهُمْ؛ دوری و نابودی باد آنان را». آن گاه حضرت رضا علیه السلام فرمود: آیا گمان می بری که این نفرین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای کسی است که تغییر و تبدیل در دین نداده است؟».

نقد و بررسی دلیل عقلی عدالت صحابه

یکی از جامع‌ترین دلایل عقلی که برای عدالت صحابه بدان استناد می‌شود؛ دیدگاه سید قطب در کتاب «معالم فی الطریق» است، دلایل سید قطب و علت رجوع نگارنده به آن از دو جهت دارای اهمیت است:
نخست این‌که وی فصلی جداگانه به این موضوع اختصاص داده است؛ وی در فصل آغازین از کتاب خویش از صحابه به‌عنوان «جیلٌ قرآنیٌ فرید»[۶۹۰] یاد می‌کند و در پایان همین فصل دیدگاه سیاسی خود را در مورد جامعه خویش و بلکه جهان معاصر خود ابراز می کند و به تغییر اساسی ساختار نظام‌های حاکم دعوت می‌کند.[۶۹۱] نتیجه‌ای که سید قطب از این فصل می‌گیرد مانیفست سیاسی‌اش است که به‌ خصوص در سال‌های اخیر در محافل علمی و شبکه‌های اجتماعی مورد اقبال افراط‌گرایان، سلفیه و تکفیری‌ها قرارگرفته است، آنچه خطر را دوچندان می کند این است که نتایج وی مبتنی بر فصلی از کتابش است که تلاش عقلانی در جهت اثبات عدالت صحابه است. اهمیت اندیشه عدالت صحابه در تفکرات سلفیه ازاین‌رو حائز اهمیت است. لیکن بررسی رابطه تئوری عدالت صحابه با اندیشه‌های سلفیه و افراط‌گرایان تکفیری پژوهشی مستقل می‌طلبد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...