¨ آداب و رسوم
________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت وثروت
____________
■ عناصر رورانشناسی
____________
■ باورهای عامیانه و خرافی
_____________
■ سایر عناصر
یکی از مواردی که به طور ضمنی از قصه دریافت میشود، این است که زندگی در این دنیا همیشه با غم و رنج آمیخته و وجود فردی که در این زندگی بیغم و رنج باشد، محال است.
۳-۴۲- احمد پادشاه
* خلاصهی قصه
روزی، دختر احمد پادشاه به گردش رفت. در راه کودک شیر خوارهای را که روی زمین افتاده بود، با خود به خانه آورد. روزی پادشاه با پسرش به مکه رفت و دخترش را با پسر سر راهی که اسمش تاپتیغ بود، در خانه گذاشت. تاپتیغ به تحریک پیرزنی میخواست به دختر سوءقصد کند، دختر پادشاه هم سر او را شکست. وقتی شاه از سفر برگشت، تاپتیغ مسئله را برعکس جلوه داد. پادشاه خشمگین شد و به پسرش دستور داد تا دختر را بکشد. دختر فرار کرد و به جنگل رفت. پسر امیر اعراب، دختر را در جنگل دید و او را به زنی گرفت. بعد از چند سال، دختر دو پسر زایید؛ اما در این مدت کلمهای حرف نزدهبود، پسر امیر اعراب میپنداشت که دختر لال است. بعد از مدتی با کمک پیرزنی فهمید نه تنها دختر لال نیست، بلکه دختر احمد پادشاه است. پسر امیر اعراب دختر را با وزیر و چهل سوار به خانهی احمد پادشاه فرستاد. در راه وزیر از دختر درخواست همآغوشی کرد، دختر سرباز زد و وزیر هم دو پسر دختر را کشت و به دختر نسبت داد، دختر هم فرار کرد. بعد از مدتی دختر خود را به شکل کچلها درآورد و در خانهی پدرش به عنوان غازچران کار کرد. یک روز، پسر امیراعراب به مهمانی احمد پادشاه آمد. در این موقع دختر با لباس مبدل وارد اتاق شد و اجازه خواست تا داستانی بگوید و ماجرای خود را از اول تا آخر بازگفت. احمد پادشاه و پسر امیر اعراب بسیار خوشحال شدند و وزیر و تاپتیغ را مجازات کرده، سالها به خوشی زندگی کردند.
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
___________
¨ کنشهای اساطیری
___________
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
____________
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
مضمون این قصه شبیه به قصهی۱۶ است. افراد قصه، همه از طبقات مرفه جامعه هستند. رفتن به سفر حج نیز مؤید همین مطلب است، چراکه در گذشته تنها ثروتمندان قادر به رفتن به اینگونه سفرها بودند. پسر امیر اعراب، همسر شخصیت اصلی قصه، نیز از طبقات مرفه هست. شخصیتهای منفی قصه، تاپتیغ و وزیر هستند که قصد خیانت به اربابان خود را دارند. در مورد وزیر در دیگر قصهها مفصل توضیح دادیم. در مورد تاپتیغ هم باید گفت که وی کودکی سرراهی است و اصیل و نژاده نیست. در قصه از دو پیرزن نام میبرد، پیرزنی که تاپتیغ را تحریک به سوءقصد به دختر میکند و از طرفی پیرزن دیگری که به پسر امیر اعراب کمک میکند تا متوجه شود که زنش لال نیست و این دو چهرهی مثبت و منفی پیرزنان در قصههاست که در این قصه در کنار هم آورده شده است. بافت قصه تا حدودی حاکمی بودن فضای مردسالاری را نشان میدهد. آنجا که پدر قصه بدون پرسوجو و تنها با اتکا به حرف تاپتیغ دستور قتل دخترش را صادر میکند.
¨ آداب و رسوم
یکی از رسومی که در قصه از آن یاد میشود، رسم «زئی» میان کردان است. مطابق این رسم «یکی دو ماه بعد از عروسی، عروس به خانهی والدینش برمیگردد و از یک تا سه ماه در خانهی ایشان زندگی میکند و بعد هدایایی از پدر ومادر گرفته به نزد شوهر بازمیگردد» (نقل از زیر نویس قصه). در این قصه هم، آنگاه که پسر امیر اعراب متوجه میشود همسرش دختر احمد پادشاه است، او را به مهمانی به خانهی پدرش میفرستد.
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
_____________
■ عناصر روانشناسی
از لحاظ روانشناسی این قصه شبیه به قصهی ۱۶ است. با این تفاوت که در آنجا دختر به غاری پناهنده میشود و در این قصه هم به جنگل فرار میکند. با این حال هر دوی این صورتها، یکی از نمودهای مادر مثالی هستند که یونگ در چهار صورت مثالی به آنها اشاره کرده است و در قصهی ۳۴ گفته شد که صوری که مادر مثالی را متجلی میکنند، نوعی ولادت مجدد را برای قهرمان در پی دارند. علاوه بر آن در قصه، از کبوترانی که دختر را یاری میدهند، اثری نیست.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
■ باورهای عامیانه وخرافی
_____________
■ سایر عناصر
هر عملی عکسالعملی دارد، بدی سزای گناهکار و خوبی پاداش بیگناهی است. این مطلب به گونهای ضمنی از قصه دریافت میشود.
۳-۴۳- احمد تجار
* خلاصهی قصه
روزی، احمد تجار که مرد بسیار ثروتمندی بود، برای تجارت عازم چین شد. احمد زنی داشت که هر وقت میخندید یک دستهی گل از دهانش بیرون میریخت. وقتی احمد به چین رسید، یک مجمعه پر از جواهرات و یک دسته گل از دهان زنش را برای شاه چین فرستاد تا از تجارت او جلوگیری نکنند. حاضرین از دیدن گل در آن فصل، بسیار تعجب کردند و از شاه قضیه را پرسیدند. وزیر که مرد ناقلایی بود، گفت: «احمد تجار زنی دارد که هر وقت میخندد از دهانش گل بیرون میریزد. من هم با زن احمد تجار سروسری دارم». پادشاه به وزیر هفت روز فرصت داد تا حرفش را ثابت کند. وزیر به طرف ایران حرکت کرد و به پیرزنی پول داد که از بدن زن احمد تجار برایش نشانی بیاورد. پیرزن با زن احمد به حمام رفت و آنچه میخواست به او گفت. وزیر به چین برگشت و نشانی را برای پادشاه گفت. پادشاه بعد از اطلاع از صحت حرف وزیر، اموال احمد را ضبط کرد و احمد آواره شد.
نوکرهای احمد خبر را به خانم بردند. زن احمد هم خود را به شکل مردان درآورد و با خیمههای خالی به جنگ پادشاه چین رفت و دخترش را از او خواست. پادشاه چین از ترس دخترش را به زن احمد که خود را به شکل مرد درآوردهبود، داد و وزیر را به همراه دختر فرستاد. در راه زن احمد از وزیر در مورد رابطهاش با زن احمد پرسید. وزیر همهی ماجرا را به زن، که خود را به شیوهی مردان آراسته بود، تعریف کرد. وقتی به ایران رسیدند. زن احمد وزیر را مجبور کرد که همهی حقایق را به مردم بگوید. مردم متوجه بیگناهی زن احمد شدند. احمد تجار که در آن نزدیکیها بود وقتی این حرفها را شنید، بسیار خوشحال شد. زن احمد دختر شاه چین را به عقد شوهرش درآورد و هر سه به خوشی زندگی کردند.
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
_____________
¨ کنشهای اساطیری
__________
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
- بیرون آمدن گل به هنگام خندیدن
خندیدن و رویش گیاهان یا بیرون آمدن گل به هنگام خندیدن ارتباط مستقیم با جوامع بدوی و کشاورزی دارد. ولادیمیر پراپ در کتاب ریشه های تاریخی قصههای پریان خنده را دارای قدرت زندگیبخشی میداند. وی میگوید: «اعتقاد بر آن است که خنده نه تنها قدرت ملازمت، بلکه قدرت به وجود آوردن زندگی را دارد. با ظهور کشاورزی اعتقاد بر این میشود که خنده قدرت آن را دارد که به گیاه وسبزه زندگی ببخشد»(پراپ، ۱۳۷۱: ۲۸۹).
در این قصه هم هنگام خندیدن زن احمد، گلهای رنگارنگ از دهانش بیرون میآید که شکل تغییر یافتهی همان اعتقاد است. مورد دیگری در تحلیل این مطلب این است که با توجه به دید اساطیری نسبت به زن و دادن صفاتی چون باروری و زایایی به وی، همچنین نقش فصل بهار در شکوفایی و زنده شدن درختان میتوان زن احمد را نمودی از طبیعت در هنگام بهار و ترفندهای وزیر و پیرزن را نمودی از مقاومت سرما دانست. با خندیدن بهار گلها شکوفه میدهند و مقاومت سرما هم نتیجهای نخواهد داشت.
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی،شخصیتها و روابط بین آنها
این قصه در میان طبقات مرفه جامعه اتفاق میافتد. تاجر، وزیر و پادشاه شخصیتهای اصلی این قصه هستند. این قصه در ایران اتفاق افتاده و رفتن احمد تجار به چین درواقع چین کشور امروزی نیست؛ به این دلیل که پادشاه از وزیر میخواهد طی هفت روز حرف خود را ثابت کند و وزیر در طی همین هفت روز به ایران میآید و برمیگردد. علاوهبر آن، اطلاع وزیر از نحوهی خندیدن زن احمد و همچنین وجود اذانگو و قسم وزیر به حضرت محمد (ص) در اصل قصه، هم نشان از تأثیر اسلام دارد. از این موارد چنین میتوان نتیجه گرفت که چین باید شهری در همان نزدیکیهای محل زندگی احمد تجار بوده باشد و وجود پادشاه و وزیر در هر منطقه میتواند نشانی از حکومتهای ملوکالطوایفی باشد.
از دیگر نکاتی که در قصه بهطور ضمنی به آن اشاره شده، دادن رشوه برای تسهیل در انجام کارها بوده است، این رشوه که عموماً به مقامات حکومتی داده میشده از جمله دلایلی است که راویان قصه برای پرهیز از بردن نام آن شهر یا منطقه، نام چین را برگزیدهاند. احمد تجار برای اینکه کار تجارتش به راحتی انجام گیرد، مجمعهای از جواهر را برای پادشاه میفرستد، تعجب درباریان از بودن گلها در کنار جواهرات، نشان از این مطلب دارد که ماجرای قصه در فصلهای سرد سال انجام گرفتهاست.
شخصیتهای منفور قصه، مثل اغلب قصهها پیرزن و وزیر است که در دیگر قصهها به تفصیل در مورد آن توضیح دادهایم. در پایان باید گفت که هوش و درایت زن موجب اثبات بیگناهیش میشود و احمد، برخلاف تصوری که از مردان ایرانی به ویژه کردی داریم، عملی برای اثبات بیگناهی همسرش و یا غیرت و خشمی از گفته های وزیر نشان نمیدهد و خود را به دست سرنوشت میسپارد و این از جمله مواردی است که نقش سرنوشت را در قصهها نشان میدهد.
¨ آداب و رسوم
_________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
___________
■ عناصر روانشناسی
_____________
[دوشنبه 1400-09-29] [ 08:45:00 ق.ظ ]
|